گفتگوی شبانه با دو کودک کار؛

مرگ آهسته رویا در قلب دو کودک کار، یکی ایرانی و دیگری افغان/ چرا کودکان کار را حواله می دهیم؟ + فیلم

|
۱۳۹۸/۰۶/۰۲
|
۰۵:۰۸:۱۱
| کد خبر: ۸۸۷۶۷۲
مرگ  آهسته رویا در قلب دو کودک کار، یکی ایرانی و دیگری افغان/ چرا کودکان کار را حواله می دهیم؟ + فیلم
کودکان کار مهم‌ترین قربانی آسیب‌های اجتماعی هستند. این کودکان با آرزوهایی کوچک و بزرگ ناچار به کار اجباری اند و در لابلای حسرت های ناتمام‌شان، خیال های رنگارنگ خود را نقاشی کنند. اما شهروندان به عنوان افرادی که با این قشر از جامعه هر روز درارتباطند چه نقشی در برآورده ساختن آرزوی این کودکان می توانند ایفا کنند؟

به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا؛ دستان کوچکش را به سمتم دراز می‌کند؛ فال میخری؟... تورو خدا ی دونه بخر!

نگاهش می‌کنم، ژولیده و کثیف شده، در این ساعت باید در رخت خواب باشد، در خیابان چه می‌کند؟ با خودم می‌گویم چقدر این بچه ها زیاد شده اند، چرا کاری برایشان نمی‌کنیم؟!

دوباره صدایم می زند و رشته افکارم پاره می‌شود.

 بهت یدونه فال بدم؟ خوش شانسی میاره ها...آرزو کن تا یدونه فال بهت بدم...

آرزو! این واژه چقدر معصوم می شود وقتی از زبان این کودک شنیده می شود، راستی آرزوی او چیست؟ اصلا آرزویی دارد؟ کودک، کودک است و دغدغه ما برایشان، تابعیت و ملیت و خانواده نمی شناسد. مهم این است که هر کودکی حق دارد درس بخواند و رشد کند و در این میان وظیفه ما آدم بزرگ ها هم این است که صدایشان را بشنویم و دستی بر سرشان بکشیم.

البته چند سالی می شود که چشمان‌مان عادت کرده به دیدن جامعه ای چنین تلخ که هرگاه با این کودکان روبه رو شده ایم کارمان آه کشیدن بود و غصه خوردن!

حامد یک کودک 10 ساله ایرانی و آلوا با همین سن و سال افغان است. اما هردو با شرایط یکسان در سطح شهر روزگار می گذرانند و صبح را به امید درآمدی بیشتر و بهتر به شب می رسانند.

روزهای زیادی بود که در مسیر همیشگی رفت و برگشت به محل کارم، خیره و چسبیده به نرده های ورزشگاهی روباز آن ها را می دیدم آن هم زمانی که مادران و پدرانی که کودکان تمیز و عزیزکرده شان را با دقت و عشق فراوان برای تفریح و یادگیری به ورزشگاه می رساندند غافل از اینکه کودکی در چندقدمی‌شان حسرت لحظه‌ای قدم زدن در آن زمین سبز رویایی را دارد...

 حامد دو سالی می‌شود که فال و آدامس می‌فروشد. دستان سیاه شده‌اش را با آستینش پنهان می‌کند و رو به من می گوید: بابام چندسالی می شود که مرده، کار می‌کنم تا خرج مادر و خواهرمو بدم و کنارش باید آنقدری پول اضافه بمونه که خرج اجاره خونه مون رو پرداخت کنیم.

نگاهش می کنم و می گویم: درس هم می خوانی؟ سرش را پایین انداخت و کمی با انگشتانش بازی کرد و بعد گفت: 3 کلاس درس خواندم اما دیدم نمیشه؛ آخه اگر کمتر از 12 ساعت کار کنم دخل و خرج‌مون به هم می‌خوره. حالا دیگه مدرسه نمی‌رم اما اون وقت هایی که مدرسه می رفتم، درس خوندن را دوست داشتم ...

وقتی حواسم هست متوجه بغض پنهان شده صدایم نشود، به او می‌گویم همه آدم‌ها آرزو دارن، آرزوی تو چیه؟ یک برق آنی در چشمانش می‌افتاد و به خوبی مشخص است که در آرزوهایش غوطه‌ور می‌شود. با اندکی مکث می‌گوید: میخوام شبیه کریستین رونالدو باشم که فوتبالیست تیم پرتغاله. میگن فوتبالیست‌ها پولدارن، میخوام اونقدی پول دربیارم که خانواده‌ام دیگه غصه نخورن و خودمم کار نکنم... راستش من همه تکنیک های فوتبال رو بلدم، خیلی از روزا پشت نرده‌های زمین فوتبال به بچه ها خیره شدم؛ مطمئنم از همشون بهترم...

آلوا آن سوی نیمکت و در کنار حامد نشسته است. ترس در چشمانش می‌بینیم و برای همین به او می‌گویم حرف زدنش با من مشکلی را برایش ایجاد نخواهد کرد. انگار که کمی مطمئن شده باشد می گوید اسمم رو راست گفت. اسم من آلواست. پدر و مادرم افغانستان موندن و من و داداشم براشون پول می فرستیم.

حرفش را تمام می کند و سرش را گرم خنزر پنزرهای بساطش می کند.

از او می پرسم مدرسه رفتی؟ بی آنکه نگاهم کند می گوید: نه.

حواش بود که از حامد درباره آرزویش پرسیدم و سریع ادامه داد: من آرزویی ندارم اما مانند حامد بدم نمی آید فوتبالیست شوم مثل مسی، چندباری هم فوتبال بازی کردم و...

حامد انگار که حسودی کرده باشد حرفش را قطع می کند و می گوید: فوتبال بازی نکرده فقط چندبار یواشکی از تلویزیون مغازه ها تونسته فوتبال ببینه!

حرفها و آرزوهایشان بوی حسرت می‌داد. از آرزوهایشان که می‌گفتند تازه فهمیدم چقدر برای برآورده کردن‌شان کوچکم، قیافه آویزانم را جمع کردم و به سیاق تمامی آدم بزرگها که در کمال بی عرضه‌گی، شعار می‌دهند گفتم: می‌دانید بچه‌ها، همه آدم‌ها مستحق رسیدن به آرزوهاشونن!

کار اجباری در لابلای حسرت های ناتمام کودکان کار

کودکان کار، کودکی‌شان را به بهای اندک می فروشند و در حالی که باید مشغول به تحصیل باشند، بار زندگی را بر دوش کودکانه خود، حمل می کنند و قامت نحیف و کوچکشان، در زیر بار سختی های زندگی، فشرده و ضعیف می شود. 

کودکان کار مهم ترین قربانی آسیب های اجتماعی هستند. این کودکان با آرزوهایی کوچک و بزرگ ناچار به کار اجباری اند و در لابلای حسرت های ناتمام‌شان، خیال های رنگارنگ خود را نقاشی کنند. اما شهروندان به عنوان افرادی که با این قشر از جامعه هر روز درارتباطند چه نقشی در برآورده ساختن آرزوی این کودکان می توانند ایفا کنند؟ یا به بیان کامل تر چه کاری از دست مردم در مواجه با این کودکان ساخته است؟

در این راستا با امیرمحمود حریرچی، جامعه شناس و رفتارشناس اجتماعی، به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه می خوانید:

محرومیت زدایی کرده‌ایم اما 4 میلیون کودک کار ایرانی داریم!

امیر محمود حریرچی با بیان اینکه کودکان در هر نقطه از جهان پناهی به جز والدین خود ندارند اظهار کرد: این موضوع در رابطه با کودکان کار صادق نیست چراکه آنان یا کسی را ندارند یا اگر داشته باشند والدینشان فقیر و بیمار یا بی کفایت هستند.

این جامعه شناس عنوان کرد: نمی توانیم بگوییم ما در کشور محرومیت زدایی کردیم هنگامی که 4 میلیون کودک کار در خیابان صبح را به شب می رسانند و این ارقام کاملا متعلق به کودکان ایرانی است نه اتباع خارجی و بیگانه.

در حمایت عاطفی مردم به دولت نگاه می کنند

وی ادامه داد: هنگامی که دولت توجه لازم را به این کودکان داشته باشد مردم نیز ترقیب می شوند تا به آنان کمک کنند چراکه در حال حاضر مردم از این کودکان فرار کرده و آنان را سمج و پرو می پندارند. البته هستند افرادی که با این کودکان نشست وبرخاست می کنند تا در حل مشکلات آن ها سهمی داشته باشند.

حریرچی تصریح کرد: سوال اینجاست که آیا این عده اندک از مردم می‌توانند فقر این کودکان را از بین ببرند؟ و یا عاملی را که کودکان بی پناه را به کودک کار تبدیل کرده حل شدنی است؟ آیا حاکمیت موظف به تنظیم برنامه ای تدوین شده نیست؟

این جامعه‌شناس اضافه کرد: احساس مسئولیت مردم در حال حاضر به این کودکان کار حداقلی است به ویژه کودکانی که در کوره پزخانه ها و کارخانه ها درحال کار هستند.

رفتارهای ضد اجتماعی آینده نتیجه تنهایی کودکان کار

وی گفت: مشکل اصلی که ما در آینده خواهیم داشت این است که این کودکان کار تبدیل به کسانی می شوند که رفتارهای ضداجتماعی خواهند داشت مگر اینکه مردم در کنار این کودکان بمانند و به آن ها بفهمانند که تنها نیستند و در حد خودشان به آن ها دست کمک دراز می کنند.

این جامعه شناس با بیان اینکه کودکان کار نیازمند دریافت عاطفه از جانب مردم هستند افزود: نباید به کودکان این احساس را منتقل کنیم که رهاشده و ترد شده هستند هرچند که جامعه ما در این مورد بسیار کوتاهی کرده است.

حریرچی تاکید کرد: متاسفانه ما در قانون مشکل داریم، مصوبه قانونی است که کودکان از سن 6 تا 15 سالگی آموزش رایگان ببینند اما شرایط مدرسه ای که برای قشر آسیب پذیر مهیا شده به حدی نامطلوب است که بالاترین تحقیرها از سوی این مکان به آن ها منتقل می شود.

کودکان کار حواله داده شدند

وی ادامه داد: ما در جامعه کودکان کار را حواله داده ایم بدون اینکه با خود بگوییم که چرا نباید در کنارشان قرار بگیریم و صدایشان را بشنویم!. متاسفانه کودکان ما در جامعه کنونی کودکی نمی کنند و هیچ قانون درستی هم در این رابطه وجود ندارد.

این جامعه‌شناس افزود: کودکان کار در کشور ما بالاترین آزارهای خانگی و عمومی را دارند. این درحالی است که به شکل گسترده تعالیم فرهنگی و تربیتی در رابطه با آنان داده می شود تا اعتماد به نفس بالا داشته باشند و بتوانند مهارتی را برای آینده خود کسب کنند اما در عمل می بینیم که این کودکان در پایین ترین درجه محرومیت قرار دارند.

حریرچی با اشاره به اینکه تنهایی یکی از عواملی است که کودکان کار را آزار می دهد، گفت: کودکان یا کودکان کارند یا کارنامه. کودکان کارنامه، کودکانی هستند که خانواده بیشترین خرج را برای رسیدن فرزندان‌شان به بالاترین درجه‌ها می کند و مقایسه این دسته از کودکان با کودکان کار اساسا اشتباه است.

وی در پایان خاطرنشان کرد: بنابراین حمایت از این کودکان در درجه اول با دولت است و به این ترتیب اگر در قانون بخواهیم به حقوق خانواده توجه کنیم باید حقوق کودکان را در جمع خانواده رعایت کنیم.

نظر شما