به گزارش خبرگزاری برنا؛امام حسین(ع) از روز دوم ماه محرم الحرام که دستور توقف کاروان را صادر فرمودند، بهمثابه پدری دلسوز بارها سپاهیان دشمن را نصیحت کردند که دست از کار خود بردارند تا دچار شقاوت نشوند. امام(ع) این رفتار خویش را تا آخرین لحظات شهادتشان ادامه دادند تا مگر شده حتی یک نفر را از عذاب دوزخ رهایی بخشند. نقل است پس از هر سخنرانی عدهای در صف کاروانیان اباعبدالله(ع) جای میگرفتند. از این جنبه میبینیم امام حسین(ع) در اوج سختی و تنگناها همواره دغدغه هدایت و ارشاد مردم را دارد؛ مسألهای که تا انسان در آن شرایط قرار نگیرد، درکش بهسادگی امکانپذیر نخواهد بود.
حضرت پس از مناجاتی که با خدا داشت، فرمود مرکبش را بیاورند؛ سپس سوار شد و با صداى بلند که همه مىشنیدند فرمود: «اى عراقیها، اگر از در انصاف رفتار کنید به سعادت نزدیکترید و اگر گوش حقیقتشنو ندارید و منصف نیستید اندیشههاى خود را یکى کنید و کار را بر خود مشتبه نکنید بعد به من متوجه شوید و به من مهلت ندهید زیرا که دوست و پشتیبان من همان کسى است که قرآن را فرود آورده و او پشتیبان نیکوکارانست».
پس از این مقدمه، حمد و ثناى خدا را بهبهترین طرزى که ویژه مقام آن حضرت بود بهجاى آورده و بر رسول خدا(ص) و فرشتگان و پیمبران درود فرستاد و چنان سخن ایراد کرد که هیچ کسى پیش از او و پس از او در چنین مقامى بدان بلاغت قفل از دهان نگشود.
فرمود:
«اما بعد، به حسب و نسب من توجه کنید و ببینید من کیستم. آنگاه به خود بازگشته خواهید فهمید که سخت اشتباه کردهای و شایسته است خود را ملامت کنید. متوجه باشید آیا کشتن و دریدن پرده احترام من مناسب با حال شماست، آیا من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ آیا من فرزند وصى و پسرعم پیغمبر شما و نخستین مؤمنان به خدا و تصدیقکننده به آئینى که از طرف خدا آورده نیستم؟ آیا حمزه سید الشهداء عموى من نیست؟ آیا جعفر طیار که با دو بال در بهشت پرواز مىکند عموى من نیست؟ مگر فرموده رسول خدا را درباره من و برادرم نشنیدهاید که فرمود "حسن و حسین دو آقاى جوانان بهشتاند"؟ اگر آنچه را اظهار میکنم، تصدیق کردید به حق رسیده و درب حقیقت را بهروى خود گشودهاید؛ زیرا من از آغاز عمر که شنیدم خدا دروغگویان را سرزنش میکند، دروغ نگفتهام و اگر سخن مرا نمىپذیرید و تکذیب مىکنید، میان شما افرادى هستند که اگر این حقیقت را از آنان جویا شوید بهراستى پاسخ شما را خواهند داد. اینک از جابر انصارى و اباسعید خدرى و سهل ساعدى و زیدبن ارقم و انسبن مالک که همین بیانیه را از رسول خدا(ص) شنیدهاند بازپرسى کنید، آیا همین فرموده کافى نیست که دست از کشتن من بردارید؟!».
شمر ملعون گفت "من خدا را با شک و تردید عبادت کرده باشم اگر بدانم که تو چه مىگویى!"، حبیببن مظاهر بهپاسخ او گفت "بهخدا من چنان مىبینم که تو با هفتاد شک و تردید خدا را عبادت مىکنى و من گواهم اینکه مىگویى نمیدانم چه مىگوید حق همین است، زیرا قلب تو سیاه و مهر شده است".
حسین(ع) پس از این باز قفل خاموشی برداشته، فرمود: «اگر در شکید و گمان ندارید که من بحق باشم لیکن در اینکه فرزند دختر پیغمبرم که قابل براى شک و انکار نیست؛ زیرا سوگند به خدا در شرق و غرب عالم فرزند دختر پیغمبرى بهغیر از من میان شما و سایرین نیست؛ واى بر شما، مگر کسى از شما را کشته یا مال شما را نابود کردهام یا قصد قصاص دارید که این گونه آماده قتل من شدهاید؟»، هیچ کس پاسخ نداد.
آنگاه حسین(ع) شبثبن ربعى و حجاربن ابجر و قیسبن اشعث و یزیدبن حارث را مخاطب ساخته فرمود: «مگر شما نامه ننوشتید که باغهاى ما سبز و خرم شده و میوهها رسیده، با یاران خود بهسمت ما عزیمت کن؟»، قیس پاسخ داد "ما از این حرفها اطلاعى نداریم و همین قدر میدانیم باید زیر بار حکم پسرعم خود درآیى و او حتماً با تو بهنحوى که دوست میدارى رفتار مىکند".
حسین(ع) فرمود: «بهخدا سوگند، من دست خوارى به شما نمیدهم و مانند بندگان فرار نمىکنم. اى بندگان خدا، به خداى خود و شما پناهندهام، کارى نکنید از دربار فیض خدا رانده شوید؛ من به خداى خود و شما پناه مىبرم از هر خودخواهى که به روز قیامت ایمان نمىآورد».
آنگاه مرکب خود را خوابانیده به عقبةبن سمعان دستور داد ناقهاش را پابند زد (این عمل حاکى از آنست که «ما سر نزاع با شما نداریم»).
حر ریاحى که متوجه شد کوفیان عزیمت جدال با آن حضرت را دارند از عمر سعد پرسید "آیا با این مرد نبرد خواهى کرد؟"، گفت "بله، بهخدا سوگند، نبرد سختى کنم که کمترین درجه آن پریدن دست و سرها باشد"؛ پرسید "آیا از آنچه بیان فرمود عبرت نگرفتید و پى به مقام او نبردید؟"، پاسخ داد "اگر کار بهدست من بود چنانست که تو در نظر گرفتهاى لیکن پسر زیاد نمىگذارد خواسته من عملى شود".
منبع:
*الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص96
*إعلام الورى بأعلام الهدى (ط ــ القدیمة)، ص241