به گزارش خبرگزاری برنا؛ یکی از ویژگی های انقلاب اسلامی ایران این است که، محصول یک قشر خاص یا یک منطقه خاص جغرافیایی از کشور نیست . تقریبا تمام اقشار و البته تمام نقاط کشور در انقلاب مشارکت داشتند و همین مساله در کنار کاریزمای رهبر انقلاب ، باعث جذب افراد زیادی به بدنه انقلاب شد.
یکی از جوانان آنروزها، که شیفته رهبر فقید ما شده بود، جوانی همنام رهبرش، یعنی روح الله شنبه ای است. او متولد ایلام به سال 1336 شمسی است. در ایلام و کرمانشاه درس خواند و با حضور در محفل های قرآنی و مذهبی و البته سخنرانی های قبل از انقلاب ، بذر انقلابی گری در وجودش ریشه گرفت و از عناصر کلیدی تظاهرات و راهپیمایی ها در ایلام شد تا جایی که مورد تعقیب ساواک قرار گرفت.
هواپیما و همراهان که وارد شد، دیگر کمتر کسی به پیروزی انقلاب شک داشت، اما تنها پیروزی انقلاب اهمیت نداشت، حفظ انقلاب وظیفه ای مهمتر بود که برخی، آستین ها را بالا زدند و برای حفظ کشور و انقلاب به دل حوادث آنروزهای کشور رفتند. شنبه ای نیز یکی از آن جوانان بود، وقتی که در کمیته انقلاب اسم نوشت . او حتی به حفظ ایلام نیز قانع نبود و برای آرام کردن پاوه نیز به صف مبارزان پیوست.
او در 22 سالگی، رسما به جمع سپاهی ها اضافه شد و علاوه بر عضویت در شورای فرماندهی سپاه، فرمانده اطلاعات و عملیات ایلام نیز شد. اما یکسال بعد؛ یعنی سال 59 ، موقعی که تنها 23 سال داشت و هنوز جنگ تحمیلی شروع نشده بود و حتی یازده روز به شروع جنگ مانده بود، در یک روز گرم مهران در آبادی متروکه ای، به نام بهرام آباد در حالی که لحظاتی قبل، غسل شهادت کرده بود، افتخار اولین شهید دفاع مقدس برای همیشه به نام او ثبت شد.
علی زاهد پور ، یکی از همرزم های شهید درباره نحوه شهادت روح الله می گوید: "صبح روز بیستم شهریور ماه ،در سپاه مهران به همراه روح الله بودم .نماز صبح را به جماعت خواندیم .
مشغول تلاوت قرآن شد و سپس اشک ریزان دست به دعا برداشت .بعد به سمت بهرام آباد رفتیم .در آن جا با دشمن تبادل آتش داشتیم. روح الله ،گلوله های خمپاره 120 میلی متری را که همراه داشت خرج گذاری کرد و طبق گراهای قبلی به گلوله باران بعثی ها جواب می داد .
عراق به شدت با تانک ،توپ و خمپاره دهکده متروکه بهرام آباد و باغات و پاسگاه را زیر آتش بار خود داشت و هر بار قسمتی از ساختمان های که در آن پناه گرفته بودیم ،تخریب می شد و ما جای خود را عوض می کردیم .تبادل آتش تا ظهر ادامه داشت .لحظه ای از شدت آتش کم شد و فرصتی شد تا رزمندگان در جویباری که آن نزدیکی بود ، غسل شهادت انجام دهند .
روح الله هم غسل شهادت کرد و در کنار دیواری متصل به سنگر خمپاره ،مشغول نوشتن مطالبی شد . ما فکر کردیم گراها را ثبت می کند .نماز ظهر و عصر را که خواندیم ، آتش شدت پیدا کرد .غذا را نا تمام گذاشت و برگشت پای قبضه ی خمپاره و از من هم خواست تا برایش دیدبانی کنم .گلوله اول تصحیح ،گلوله دوم ،گلوله سوم به هدف خورد . داشت گلوله چهارم را آماده می کرد که توپ دشمن درست وسط سنگر خمپاره فرود آمد .کوهی از گرد و غبار و دود انفجار را پوشاند.
بر سر زنان خودمان را به سنگرش رساندیم .افتاده بود و سجده خون به جا می آورد . وقتی یادداشت هایش را پیدا کردیم ، تازه فهمیدیم مشغول ثبت گرا نبوده".
اما او در یاداشتش زیر گلوله باران بعثی ها چه نوشته بود؟. او از از بی باکی، از دشمن ، از عشق به شهادت نوشته بود.
او نوشته بود : "به خدا راهم را تشخیص داده ام و خدا را دیده ام و هدف و مقصد را شناخته ام . دشمن را نیز به عیان دیده ام، پس چرا بر این مرکب خوشبختی که آگاهی می باشد، به سوی الله به پیش نتازم و قلب دشمنان حق و حقیقت را آماج گلوله هایم قرار ندهم و در این راه به نوشیدن شربت شهادت چون دیگر برادرانم نائل نگردم".