شاید این سوال تخصصی ذهن همه مخاطبان تلویزیون را درگیر نکند، کمتر کسی باشد که با سوال فوق به دنبال این باشد که آیا تمام سریالهای تلویزیونی دارای کارگردانی ویژه و نزدیک به استاندارد هستند یا نه؟!
هر سریال در تلویزیون و حتی در رسانه نمایش خانگی عنوان کارگردانی را کنار خود میبیند و در حقیقت بسیاری از سریالها حتی با عنوان کارگردانشان شناخته میشوند و بارها دیده شده مخاطبان تلویزیون سریال را تنها به خاطر نام کارگردانش دنبال میکنند و حتی مدیران تلویزیون نیز نام و رسم کارگردانان را در انتخاب آنها برای سریالهای خاص بهخصوص آثار مناسبتی مدنظر دارند اما آیا همه سریالهای تلویزیون دارای کارگردانی ایده آل هستند؟!
آیا تمام سریالهای تلویزیون براساس قواعد و قوانین یک کارگردانی پیشرفته جلوی دوربین می روند؟!
آیا کارگردانان بنامِ تلویزیون با وسواس لازم در چیدمان دوربین، دکوپاژ و ... سریالشان را می سازند؟
آیا تمام سریالها فرصت لازم را برای تولید دارند؟
آیا کارگردان سریالهای تلویزیونی براساس توانمندیشان در ساخت یک قصه در ژانر مشخص انتخاب میشوند؟
آیا کیفیت کار کارگردان ها در تلویزیون و شبکه نمایش خانگی یکسان است؟
آیا سریال های تلویزیونی مخاطبشان را در بحث کارگردانی جدی می گیرند یا اینکه معتقد هستند رمز موفقیت در تلویزیون تنها به روایت یک قصه جذاب برمی گردد و دلیلی ندارد کارگردان تمام قواعد و قوانین بصری و اِستاتیک تصویری را در جذابیت یک سریال تلویزیونی رعایت کند؟
بی شک رسانه ملی و تمام تلویوزیون های مطرح جهان که در عرصه سریال سازی فعالیت دارند روی بحث کارگردانی یک نگاه ویژه دارند و قرار نیست جایگاه کارگردان تنها در مقام یک لیدر خلاصه شود. قطعا سریالی که بتواند قصه را تمام و کمال به تصویر بکشد در بحث کارگردانی موفق بوده است اما این همه ماجرا نیست.
نگاه تکنیکی و ساختاری در اجرای کار که به نکاتی چون:
حتما از نکات مهم در کارگردانی یک سریال تلویزیونی محسوب می شود. بارها دیده شده است کارگردانان سریال های تلویزیونی به بهانه سرعت و نداشتن وقت با چند دوربین تنها به گرفتن کار بسنده کرده اند و هیچ ذوق و سلیقه هنری در کارشان وجود ندارد و هرگز نمی توان از سبک و سیاق قاب بندی آنها به امضای خاصی در کارشان رسید و باز بارها دیده شده است که بسیاری از سریال ها از شکل و شمایلی شبیه به هم نه تنها در اجرا و کارگردانی که حتی در تدوین هم از خط مشی مشترکی برخوردار هستند. درواقع فکر و ایده جدید و جذابی در خیلی از کارها وجود نداردو معدود هستند آثاری که کارگردان با بازیگر و تیم نور و تصویرش در رسیدن به یک اتفاق متفاوت با چلنج و چالشی روبه رو باشد و فاجعه وقتی اتفاق می افتد که سرعت عمل در گرفتن بیشترین دقایق یک سریال در روز به آپشن یک کارگردان تبدیل می شود و کیفیت کم کم به درجات بعدی کار کارگردان تعلق می گیرد.
اینکه مخاطب عام متوجه اقدام تکنیکال کارگردان در کارش نمی شود نباید دلیل محکمه پسندی باشد برای کارگردانی که سالها در کارنامه اش ساخت سریال هایی باکیفیت بوده اما الان تنها به پایان رساندن کار و دستمزدش فکر می کند نه چیز دیگر و این سرعت عمل خواه ناخواه روی کیفیت موثر است.
متاسفانه در میان چند کارگردان باسابقه تلویزیون شاهد این بوده ایم که عملا اتفاقی در حد و اندازه نام آنها در سریال رخ نداده است و از سوی دیگر شاهد حضور کارگردانان جوانی هستیم که بسیار جسور و کنجکاو و اهل ریسک حاضر هستند اتفاقات نویی را برای تلویزیون رقم بزنند.
مدیران تلویزیون می بایست این فرصت را در اختیار انگیزه کارگردانانی که تازه وارد بازار شده اند یا کارگردانانی که مدت ها از غافله خیر عقب مانده اند بگذارند تا تنوع جای تکرار را در سریال های تلویزیونی بگیرد.
سابقه نشان داده حتی مخاطبان عام هم از تغییر ساختار و حتی ساختار شکنی استقبال می کند به شرط آنکه این جرات از سوی مدیران به سازندگان تزریق شود.