به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا؛ دیر زمانی است که مردمان ایرانی و بسیاری از جوامع دیگر، در آغاز فصل زمستان مراسمی را برپا میدارند که در میان اقوام گوناگون، نامها و انگیزههای متفاوتی دارد.
در ایران و سرزمینهای همفرهنگ مجاور، از شب آغاز زمستان با نام «شب چله» یا «شب یلدا» نام میبرند که همزمان با شب انقلاب زمستانی است.
هر چند امروزه برخی به اشتباه بر این گمانند که مراسم شب چله برای رفع نحوست بلندترین شب سال برگزار میشود، اما میدانیم در باورهای کهن ایرانی هیچ روز و شبی، نحس و بد یمن شناخته نمیشد بلکه جشن شب چله، همچون بسیاری از آئینهای ایرانی، ریشه در رویدادی کیهانی دارد.
آغاز چله بزرگ
تهرانیان قدیم نیز مانند بسیاری از شهرهای ایران رسم و رسوم خاص مختص به خود را داشتند. به عقیده تهران شناسان مردم تهران قدیم از اصطلاح شب یلدا استفاده نمیکردند، بلکه به جای آن به این شب، شب چله میگفتند، گاهی هم به عنوان آغاز چله بزرگ از آن یاد میکردند، زیرا از یک تا ۱۰ بهمن را چله بزرگ و از ۱۱ بهمن تا آخر بهمن را چله کوچک و پایان فصل سرما میدانستند.
یلدا آخرین شبی که میوه در تهران وجود داشت
از طرفی شب یلدا آخرین شبی بود که در تهران قدیم میوه در میوه فروشیها وجود داشت و میوهفروشیها در شب یلدا آخرین زمان فعالیتشان بود زیرا پس از آن به دلیل سرمای هوا دیگر میوهای برای فروش نبود به همین دلیل هم پیش از فصل سرما زنان خانواده با درست کردن مربا یا خشک کردن میوهها آنها را برای شب یلدا و باقی زمستان نگه میداشتند، به همین خاطر هم در شب یلدا بیشتر خشکبار میخوردند.
البته هندوانه و انار و ازگیل هم در سفره شب یلدا بود زیرا ازگیل میوه زمستانی و انار میوه پائیزی مقاومی است، هندوانه را هم در اوایل پائیز از شهرستانهای اطراف میآوردند و لای کاه نگه میداشتند که به شب یلدا برسد.
آش شله قلمکار، دم پخت باقالی، ترشی هفت بیجار
برای شام شب یلدا نیز، عمدتا رسم نبود که شام خاصی درست کنند، اما معمولا آش آن هم آش شله قلمکار در سفره شب یلدا بود و خانم خانواده تلاش میکرد تا حتما پلو درست کند و مثلا غذاهایی مانند دم پخت باقالی که مواد مورد نیاز آن در زمستان موجود بود و همه دوست داشتند تهیه میشد که با ترشی هفت بیجار میخوردند.
معمولا در شب یلدا، بزرگ خانواده پیش قدم میشد و دیگران را به منزلش دعوت میکرد، در آن زمان مردم خانههایشان به هم نزدیک بود، راحتتر پیش هم جمع میشدند، تا آخر دهه چهل نیز در خانهها کرسی میگذاشتند و همه در شب یلدا دور کرسی جمع میشدند. روی کرسی هم یک مجمع (سینی مسی بزرگ) قرار میدادند و خوردنیها را همانند تخمه، پسته، سنجد و... را روی آن میگذاشتند.
رسمی جامانده از مهاجرین
بریدن هندوانه شب یلدا با پسر یا دختر دم بخت خانواده بود. در غیر این صورت بزرگ خانواده هندوانه را میبرید. برخی نیز که زن باردار در خانواده داشتند، وقتی میخواستند هندوانه را ببرند سر آن را به اندازه یک کف دست میبریدند و به چهار قسمت تقسیم میکردند و در آب میانداختند. اگر بیشتر تکهها به سمت پوست بیرونی روی آب قرار میگرفت میگفتند: فرزند زن پسر است و اگر بیشتر تکهها به سمت داخل پوست هندوانه بود میگفتند که فرزند او دختر است و اگر دو تکهها به رو و دو تکه به زیر میافتاد میگفتند که آن زن دو قلو دارد، این رسم را تهرانیها از مهاجران یاد گرفته بودند.
قصه خوانی و شعر
همواره از آئینهای شب یلدا قصه خواندن و شعر خواندن بود، معمولا مردم نیت میکردند و حافظ میخواندند، یا اینکه اشعار حماسی فردوسی را میخواندند البته شاهنامه خواندن معمولا در میان عشایر ایران رواج داشته اما در تهران نیز برخی شاهنامه میخواندند.
شبنشینی تا زایش خورشید
در آن شب معمولا اعضای خانواده با هم مشاعره میکردند یا زنان با هم گعده میکردند و حرف میزدند، رسم بود که تا بعد از ۱۲ شب دور هم مینشستند تا خورشید زایش کند. برخی معتقد بودند باید تا طلوع آفتاب بیدار بمانند، زیرا که باورها بر این بود که خورشید در آخر آذر، آخرین مرگ خود را تجربه میکند و دوباره از ابتدای دی خورشید زایش میکند، بنابراین سعی میکردند این زایش را ببینند.
سعی میشد همه چیز در سفره شب یلدا قرمز باشد و همان سرخی و قرمزی که در چهارشنبه سوری است در شب یلدا نیز باشد.
هدیه به تازه عروس و دامادها
بزرگ خانواده معمولا در این شب به هرکس چیزی میداد. ممکن بود که این هدیه پول باشد، اما بیشتر مادرها از شب چرهای که تهیه کرده در پارچههای کوچک میریختند و موقع رفتن مهمانها به اعضای خانواده به ویژه به عروس و داماد جدید خانواده هدیه میدادند، از آئینهای دیگر این شب این بود که اگر بچهای به تازگی به دنیا آمده بود، در آن شب برایش اسم میگذاشتند یا اگر کسی فوت کرده بود برای خانوادهاش در شب چله «نوعید» میگرفتند و همچنین اگر کسی مریض بود به عیادتش میرفتند و در کنار او شب یلدا را صبح میکردند و بعد از آن هم زمستان آغاز میشد و مردم روزشماری میکردند تا چله بزرگ و چله کوچک تمام شود و سرما برود.