شهادت حاج قاسم سلیمانی به دستور ضد ایرانی ترین رئیس جمهور آمریکا خبری بود که در رسانه های داخلی و خارجی منتشر شد. رویدادی که رهبران آمریکا در کمال بی شرمی و درنده خویی مسئولیت آن را بر عهده گرفتند.
شهادت حاج قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده صلح که تا همین چند سال پیش درایت و نبوغ او در شکست داعش و جریان های تکفیری زبانزد دوست و دشمن بود، علاوه بر نشان دادن عمق کینه و دشمنی آمریکا نه فقط با جمهوری اسلامی که با ایران و ایرانی بیان دیگری است که در قالب آن، باید منتظر اقدامات و رفتار های نابخردانه بیشتری از طرف آمریکا باشیم.
سراسمیگی آمریکا که اوج آن در ترور و شهادت قاسم سلیمانی نمایان شد روی دیگری هم دارد که نشان می دهد دشمنان در برابر نفوذ ایران در منطقه که با توجه به حجم و انبوه توطئه ها علیه کشور، راهبردی استراتریک و منطقی است، مستاصل و پریشانند. مسئله این است که مدعیان صلح طلبی، کارآمد ترین و شایسته ترین ژنرال ضد تروریسم را به نام مبارزه با تروریسم به شهادت رساندند.
قاسم سلیمانی نابغه ای نظامی که هیچ گاه به سیاست آلوده نشد، جز ایران و دین و میهن به چیزی فکر نکرد و هیچ گاه به قدرت گرایش پیدا نکرد و همین راز محبوبیت فرمانده ای بود که مهربانی و دلاوری های او در قامت سرداری ملی زمزمه ایرانی هاست. سلیمانی فراتر از سیاست بود، نه اصولگرا و نه اصلاح طلب را دشمن و ضد انقلاب نمی دانست، جنگ را برای جنگ نمی خواست، جنگ را با تحلیل های حرفه ای و نظامی و با توجه به عمق کینه ها به ایران و آرایش دشمنان ایران، راهکاری برای صلح می دانست.
مسلمانی متعهد و مومن که انسان در مرکز توجه او بود. اما پس از او چه باید کرد؟ در برابر این جنایت چه موضعی باید گرفت؟ شرایط حاکم بر منطقه و رویکرد های دشمنان ایران نشان می دهد که آنها به چیزی کمتر از نابودی ایران رضایت نمی دهند. آمریکایی ها خطایی بزرگ کردند، اشتباهی که هم عمق نفرت و انزجار مردم منطقه و جهان را از آمریکا گسترش می دهند و هم خاورمیانه را از فرمانده ای دانا، دور اندیش و صلح طلب محروم کرد که دود آن در قدم اول به چشم بی خردهای آمریکا خواهد رفت.
سلیمانی قهرمان صلح بود و شهادت او تقویت کننده اتحاد و برادری در داخل و اقتدار و خردمندی در خارج است. از خون حاج قاسم نمیگذریم اما اجازه نمی دهیم با غلبه هیجان و احساس بر رفتار ها و اقدامات ما، دیوانه های آمریکایی به اهداف شوم خود هم برسند. در رثا و سوگ شهادت او چه می توان گفت و چه می توان نوشت که مولا علی بعد از شهادت مالک اشتر به بهترین شکل و بیلغ ترین بیان به یاری ما آمده است. آنجا که می فرماید:
"بدانید که مالک بن حارث، روزگار خود را به پایان برد و به پیمان خویش وفا نمود و به دیدار پروردگارش شتافت
خدا مالک را بیامرزد؛ اگر کوه بود قله ای دست نیافتنی، دور و بلند می نمود و اگر سنگ بود صخره ای سخت می نمود"
"آفرین بر مالک، مالک که بود؟ آیا زنان مانند مالک را می زایند؟ آیا در روزگار ما مانند مالک هست؟"