به پاگر خَلَد خاری آسان برآید
چه سازم به خاری که در دل نشیند!
سردار بود و سردار ماند و سردار خواهد ماند... سردار حاج قاسم سلیمانی که همه او را بیشتر با نام «حاج قاسم» می شناختند، سردار دلها بود آن هم در زمانه بیمهری که سردار دلها بودن کار آسانی نیست...
در 13 دی ماه 98، خبری شوکه کننده و ناگهانی همچون تیری به قلب ایرانیان اصابت کرد... سردار پر کشید...
در جریان حمله به کاروان الحشدالشعبی در نزدیکی فرودگاه بغداد، سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی به همراه جمعی از یارانش با قساوت قلب دشمن آمریکایی به مقام رفیع شهادت نائل آمد.
شهید شدنت مبارک سردار مهربان ایران... اما یک ملت بعد از رفتنت عزادار شد... می شنیدم که زیرلب با چشمانی گریان با خود زمزمه میکردند «مگر سردارها هم میمیرند؟ سردار ما علمدار ما بود، مگر میشود علمداری حتی دلش بیاید لشکرش را به امان خدا بسپارد؟ تو همانی که در جبهههای حق علیه باطل با قامتی استوار و با گام هایی محکم قدم برمیداشتی و دشمن حتی جرات ایستادگی در چند فرسخیات را نداشت، همانهایی که از دور تو را نشانه گرفتند و در اوج پلیدی خون پاک شما را به زمین ریختند.
راستی این روزها که نیستید بیشتر از شما خواندیم و دیدیم... در آغوش مادرتان شما را دیدیم و چه زیبا بود سرداری چون شما خاک بود در زیر پای مادر به همان رسم همیشگی مردان خدا؛ یا فیلمی از کودکی که هنگام قنوت نماز گلی را دوان دوان به سمت شما آورد و با مهربانی آن را پذیرفتید و بلاتشبیه ما را یاد مهربانی پیامبر در هنگام سجودش انداخت؛ یا آن زمانی که از شما دعوت شد فیلم زندگینامهتان را بسازند و گفتید: «خجالت کشیدم، چه ضرورتی برای پرداختن به فردی که هنوز خوف از عاقبت خود دارد، است؟» و مدام با خودمان تکرار میکنیم «وقتی فردی در این سطح از عاقبت خود اظهار خوف میکند، چه جای اطمینان برای ما؟» ما گریههایتان را در آغوش رهبر عزیز انقلاب در حسرت شهادتی که بی محابا آن را انتظار میکشیدید، دیدیم؛ ما این روزها که نیستید بیشتر شما را شناختیم و اشک مجالمان نمیدهد سردار.
سردار شما به ما یاد دادید که فریاد بزنیم شهدا زندهاند و این همان قوت قلبی است که راه بغض را بر اشک میگشاید تا کمی دلمان آرام گیرد.
جوانان این کشور به داشتن شما افتخار میکنند و تا همیشه راه و روش و معرفت و اخلاق شما را سرلوحه رفتار و کردارشان خواهند کرد. ما شما را در کتاب ها نخواندیم، ما شما را لمس کردیم، با ذره ذره وجودمان لمس کردیم... ما شما را زندگی خواهیم کرد فرمانده... و با صدایی رسا به دشمنان این مرز و بوم می گوئیم:
«خط خون نقطه پایان سلیمانی نیست
بهراسید که این اول بسمالله است»
بخشی از زندگینامه سردار قاسم سلیمانی
سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی در سال ۱۳۳۵ در روستای کوهستانی و دور افتاده قنات ملک در شهرستان رابر استان کرمان به دنیا آمد. او پس از پایان تحصیـلات به عنوان پیمانکار در سازمان آب مشغول به کار شد و در همان سالها نیز فعالیتهای انقلابی خود را آغاز کرد.
پس از پیروزی انقلاب، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در ابتدای جنگ تحمیلی فرماندهی دو گردان از نیروهای کرمانی را برعهده داشت.
او در طول دوران دفاع مقدس، با لشکر تحت امر خود در عملیاتهای زیادی از جمله، والفجر ۸، کربلای ۴، کربلای ۵ و تک شلمچه حضور موثر داشت.
قاسم سلیمانی در سال ۱۳۸۹ با حکم رهبر معظم ایران یک درجه ارتقا به درجه سرلشکری نائل آمد اما همواره در افکار عمومی همه او را «حاج قاسم» میخواندند.
حضور موثر حاج قاسم در صحنه مبارزه با داعش باعث شد در اسفندماه ۱۳۹۷ نشان ذوالفقار بعنوان عالیترین نشان نظامی ایران به وی داده شود.
صبح روز 13 دی 1398، در جریان حمله به کاروان الحشدالشعبی در نزدیکی فرودگاه بغداد، سردار سپهبد اسم سلیمانی، فرمانده دلاور نیروی قدس سپاه ایران، بههمراه ابومهدی المهندس، معاون الحشد الشعبی و چند نفر از اعضای این سازمان و همن طور تعدادی از پاسداران نیروی قدس به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد.