گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، در سال ۱۹۲۴ هرمان هسه با روث ونگر خواننده ازدواج کرد. او بعد از چند هفته بازل را ترک کرده و در آخر سال به آنجا بازگشت. بمحض بازگشت، آپارتمانی جداگانه اجاره کرده و به انزوای خود افزود. بعد از سفر کوتاهی به آلمان به همراه ونگر، هسه تقریباً بهطور کامل ملاقات با او را متوقف کرد. احساس انزوا و ناتوانی که در تماس با دنیای خارج داشت، موجب شد که یاس و ناامیدی او افزایش یافته و به فکر خودکشی بیفتد
هسه در بازل شروع به نوشتن «گرگ بیابان» کرده و در زوریخ آن را به پایان رساند. در سال ۱۹۲۶ پیش از کتاب مجموعهای از اشعارش را با عنوان بحران: از دفتر خاطرات هسه منتشر کرد. رمان در سال ۱۹۲۷ منتشر شد. اولین نسخه انگلیسی آن در سال ۱۹۲۹ توسط مارتین سکر در ایالات متحده آمریکا منتشر شد؛ که توسط بازل کرایتون ترجمه شده بود.
«گرگ بیابان» خودنگاره ای است از مردی که همزمان خود را نیمی گرگ و نیمی انسان احساس میکند . این شبه فاوست و داستان جادویی گواهی است بر جستجوی فلسفی هسه و احساس ماورایی انسانیت همان گونه که خود او از انسانیت یک انسان گریز میانسال می گوید با این همچنان می توان رمان او را به عنوان یک خودآزمایی جدی و کیفرخواستی علیه روشنفکری ریاکارانه این عصر در نظر گرفت همانگونه که خود هسه می گوید " از میان همه ی کتاب هایم گرگ بیابان بیشتر از همه مورد فهم اشتباه قرار گرفته است".
این کتاب اولین بار در سال 1929 انتشار یافت اما خرد آن همچنان با روح ما سخن می گوید بنابراین می توان آن را به عنوان یک اثر کلاسیک در نظر گرفت. هری هالر چهره ای غم انگیز و تنهاست ، یک روشنفکر متجدد است که زندگی برایش لذتی ندارد. او در تلاش است تا گرگ وحشی و انسان عقلانی را در درون خود آشتی دهد بدون اینکه تسلیم ارزشهای بورژوازی شود که مورد تحقیر اوست. زندگی وی هنگامی که با زنی به نام هرمین ملاقات می کند ، به طرز چشمگیری تغییر می کند.
گاردین درباره ای این کتاب نوشته است" با درنظر گرفتن همه ی توصیفات فصیح آن از عذاب و انزوا ، اما این کتاب درباره ی چیزی بسیار مهمتر فصاحت دارد : شفابخشی".
ادوین کیس پیر نقدی بر این کتاب چنین آورده است:
اتفاقات روزهای آغازین رمان؛ «هاری هالر» روشنفکر و هنرمندی خسته و دردمند و تنها و گوشه گیر و نا سازگار با محیط خود را؛ تا مرز خودکشی می کشاند. یک روز غروب به علت حمله گرگ منشانهاش به یک استاد نه چندان سرشناس عرفان شرق دچار شرم زدگی میشود.تصمیم به خودکشی میگیرد اما مرگ به وحشتش میاندازد. با حالتی مست سکندری خوران وارد میخانهای میشود و با زن بدکاره عاقل و عجیبی به نام هرمینه روبرو میشود که با سرزنشهایش او را از حالت هیستریک بیرون میآورد. هاری دست به اصلاح خود میزند. روشن میشود که تهوع انتحار آمیزش؛ شبیه حالت سیذارتا؛ علامتی است بر پایان یک نوع شخصیت. شخصیت شیزوفرنیک مفلوج «گرگ بیابانی» و شروع شخصیت دیگری که با وضوح بیشتر اتحاد درونی و هماهنگی او را با دنیا میبیند.
هاری هالر در این رمان باید با موجودی گرگ صفت در درون خود سازگار شده و آن را تحمل میکند. او پی میبرد که خوب و بد دروجود و نهاد انسان خلق شده و انسانها همواره با این دو ویژگی زندگی میکنند. در جایی میگوید: «زندگی جز مصالحه چیز دیگری نیست».
قسمتهایی از کتاب «گرگ بیابان»:
یکی بود, یکی نبود, مردی بود به نام هاری ملقب به گرگ بیابان, روی دو پا راه می رفت, لباس می پوشید و انسان بود, اما با این اوصاف در واقع یک گرگ بیابان بود. از چیزهایی که مردمان فهمیده می توانند بیاموزند چیزها آموخته بودو آدمی به نسبت باهوش بود. آن چه را فقط او یاد نگرفته بود این بود که : رضایت خاطر را در وجود خویش و زندگی خویش جستجو نماید.
این مطلب که آیا این لحظات کوتاه و اتفاقی می توانست سرنوشت گرگ بیابان را طوری تعدیل و تنظیم نماید که در حاصل بین خوشی و رنج توازن و تعادل برقرار شود یا این که احتمالا خوشی کوتاه ولی زایدالوصف آن ساعت اندک به تمام رنج هایش غلبه کند یا خیر نیز خود مطلبی است که آدم های فارغ البال می توانند روی آن به دلخواه امعان نظر کنند.
و فی الواقع همین امور به هم پیوسته ماشینی است که مانع می شود آن ها هم مثل من از زندگی خود انتقاد کنند و حماقت و کم مایگی و مصیبت بار بودن آن را که ناامیدی نیز به همراه دارد بشناسند و بدانند که زندگی چیزی نیست جز همین اتلاف وقت و ابهام وحشتناکی که آن هم به سر تا پای همین زندگی خنده تمسخر می زند.