گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، رمان «سکوت» کتاب مهمی است و همچون کتاب سایه ها، درباره ایمان است. رمان «سکوت» داستان کشیشانی است که برای تبلیغ مسیحیت راهی ژاپن می شوند و با شکنجه ها و جنایات حاکمان ژاپن رو به رو می شوند. حاکمان ژاپن کشور را همچون مردابی می دانند که بذر مسیحیت در آن بارور نمی شود.
داستان با اعلام ارتداد فریرا شروع می شود و شاگردانی که برای تبلیغ مسیحیت و یافتن استادشان و کشف دلایل ارتدادش به ژاپن سفر می کنند.
سکوت درباره سکوت خداوند است در دوره ی سختی و یهودایی که همیشه و همه جا حاضر است. سکوت بیشتر داستان یهوداست تا مسیح آیا آنکس که در دوره ی آرامش و راحتی مومن است خود یهودا نیست؟
رمان سکوت سرشار از سوالات بنیادین مذهبیست.
سکوت حرف همیشگی شوساکو اندوست که می گوید آنکس که در درونش ایمان دارد کلام خدا و مسیح را می شنود. سکوت داستان سخن هاست اما در دل آدمی.
قسمتی از پشت جلد رمان سکوت:
اندو، ژاپن را مردابی می بیند که هر چیز را از درون می پوساند و هر بذری را که در آن زمین کاشته شود، تباه می کند. این داستان جنگی است میان باران مدامی که از ابزارهای سنت و فرهنگ کشور می بارد و بذر مسیحیتی که با چنگ و دندان می خواهد در آن خاک ریشه بدواند، مثل پروانه ای که به دام عنکبوت گرفتار شده باشد.
از روی این کتاب فیلمی هم ساخته شده است. فیلم درخشان اسکورسیزی هم مفاهیم موجود در کتاب را به بهترین شکل بیان کرده بود.
کمتر کتاب بزرگیست که فیلمی خوب هم داشته باشد اما سکوت اسکورسیزی همان سکوت اندوست. اما پایان فیلم و کتاب متفاوت هستند منتها این دنباله ای که اسکورسیزی در فیلم اضافه کرده است در ماهیت کتاب اندو تغییری حاصل نکرده است. در واقع اگر اندو هم پایانی می نوشت در تنه پایان بندی اش همین نتایج وجود داشت.
در سال ۱۳۹۵ برگردان فارسی این کتاب با ترجمهٔ حمیدرضا رفعتنژاد توسط فرهنگ نشر نو منتشر شد.
مقدمه اسکورسیزی در کتاب
مارتین اسکورسیزی در مقدمه اش بر رمان سکوت می نویسد:
سکوت برای من حکایت کسی است که ابتدا قدم به راه مسیح گذاشته اما دست آخر از شرورترین شخصیت مسیحیت، یعنی یهودا سر در می آورد. عینا جا پای او می گذارد و در این راه است که قادر به درک نقش یهودا میشود. این یکی از دردناک ترین معماها در تمام مسیحیت است. نقش یهودا چه بود؟ مسیح درباره او چه فکر می کرد؟ ما امروز چه درکی از او داریم؟ با کشف انجیل یهودا، طرح این سوالات واجب تر هم شده است. اندو بی پرده تر از هر هنرمند دیگری که می شناسم به مساله یهودا می پردازد. او این نکته را درک کرده که مسیحیت برای بقا و وفق دادن خود با فرهنگ های دیگر و در بزنگاه های تاریخی، نه فقط به نقش مسیح، بلکه به نقش یهودا نیز محتاج است.
قسمتهایی از کتاب:
حرفهای بریده بریدهی او در بامداد پیش از حرکتشان بر قلبم سنگینی میکند: ‘چرا خدا این بلا را بر سر ما آورد؟’ بعدش هم که با آن نگاه پر از تمنا، عاجزانه نگاهم کرد و گفت: ‘مگر ما چه کردهایم؟’ باید خزعبلات آن بزدل را از ذهنام پاک کنم، اما نمیدانم چرا هنوز هم صدای شکوههای مغموماش مثل میخ تیزی در دلام فرو میرود؟ چرا خداوند این مصیبت و شکنجه را بر مردم روا داشته است؟ نه! او میخواست چیز بدتری بگوید. حرفی که بسیار زنندهتر بود، یعنی سکوت خدا. خدا، در برابر تمامی این بیرحمیهای وحشتناک و سبعانه سکوت کرده است و این چیزی بود که پشت گلایهی او نهفته بود.
اصلا خدایی وجود دارد؟ در دوران کودکی هر وقت رقص باد را در آسمان آبی و لای درختان می دید، اذکاری به ذهن اش خطور می کرد، اما آن وقت ها، خدا مثل الان جرثومهی ترس و سرگشتگی نبود، به زمین نزدیک بود و وجودش به حیات جان میبخشید.