اشکان خطیبی به عنوان یک بازیگر و کارگردان فعال تئاتر که سال گذشته در چند اثر نمایشی به عنوان کارگردان و بازیگر حضور داشت، در گفتوگو با خبرنگار گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، شرایط اجرا و روی صحنه بردن نمایشهای تئاتر را در این روزها مورد بررسی قرار داد و به لزوم اجرای نمایشهای تئاتر در گونههای مختلف تأکید کرد.
در ادامه گفتوگوی ما اشکان خطیبی را میخوانید:
شما ابتدای سال گذشته نمایش «نفرین قحطیزدگان» را روی صحنه بردید و به عنوان بازیگر در «پستچی پابلو نرودا» حضور داشتید، دو نمایش «چخوفخوانی زیر نظر نماینده فدراسیون روسیه» و «پزشک نازنین» را نیز در روزهای پایانی سال روی صحنه بردید، در این یک سال که به طور مستمر در تئاتر فعالیت داشتید شرایط کار چقدر تغییر کرده و چه مشکلاتی در تئاتر کشور ما دیده میشود؟
آن زمان که من «نفرین قحطیزدگان» را کار میکردم در اوایل سال 98، از پاییز سال قبل تمرینها را شروع کرده بودیم. آنچه که این روزها اتفاق میافتد چیزی است که در کلیت جامعه ما به چشم میخورد. مردم کمتر فرصت رسیدگی به امور فرهنگی را پیدا میکنند چرا که وقتی شما درگیر مشکلات ابتدایی روزمرهتان هستید طبیعتاً هر پولی که دارید را در ابتدا برای رفع نیازهایتان در نظر میگیرید و اگر این نیازها تأمین نشود قطعاً امورات فرهنگی در اولویت نیستند.
دو نمایش پایانی من در پایان سال 98 روی صحنه رفتند که البته با تعطیلی فعالیتهای فرهنگی اجراها به پایان نرسید. در پایان سال شرایط بدتر است و اگر پولی برای خانوادهها باقی مانده بیشتر صرف خریدها و مسائل دیگر نوروز میشود. حرفه ما حرفه بسیار عجیبی است، از یک سو به صاحبان ثروت و سرمایه وصل نیست چرا که گردش مالی چندانی در تئاتر وجود ندارد که سرمایهدارها بخواهند در آن سرمایهگذاری کنند اما میتواند تحتالشعاع اتفاقاتی مثل قطع شدن اینترنت و دیگر حوادث ناگوار قرار بگیرد و ضرر مالی بسیاری برای تهیهکننده در بر داشته باشد.
اتفاقاتی که در سال گذشته رخ داد وضعیت را به شکلی دچار تغییر کرد که افراد برای تبلیغات آثارشان به فکر شیوههای تبلیغاتی جدید افتادند و شرایط به یکباره به شکلی تغییر کرد که قطعاً خسارتهای بسیاری برای سرمایهگذارها به بار آورد و متأسفانه همچنان مسائلی از این دست تهدیدکننده تئاتر و اجراهایی است که روی صحنه میروند.
به نظر شما مهمترین مسأله برای جذب مخاطب در تئاترهای ایران چیست؟
من فکر میکنم برای خانوادههای ایرانی همچنان مهمترین مسأله برای دیدن نمایشهای تئاتر بودجه است. در این شرایط هیچ انتظاری نمیتوان از اهالی تئاتر داشت چرا که آنها مظلومترین قشر در بین اهالی فرهنگ و هنر هستند. این را به عنوان یک نفر میگویم که از بیرون به تئاتر نگاه میکند و بدون اینکه خودم را در نظر بگیریم این عقیده را مطرح میکنم.
شما تصور کنید یک ماشین خریدهاید، میتوانید فردا همان وسیله را با چند درصد سود بفروشید، کسی به شما اعتراض نمیکند که چرا این ماشین را با چنین سودی فروختی و قیمت را بالا بردی اما مدتهای مدیدی است که بلیت سالنهای کوچک بین 30 تا 40 هزار تومان است و تا تغییری هم در قیمتها حاصل میشود اولین هجمه به خود گروهها است. خوشبختانه برای ما موسسهای به نام موسسه بامداد با حمایت خانم پریسا بختآور وجود دارد که مسألهای چیزی فراتر از هزینه کردن است و تلاش و تمرکز بیشتر این موسسه به باز کردن راهی جدید در تئاتر کشور است. همه نوجوانانی که در دو نمایش «پزشک نازنین» و «چخوفخوانی زیر نظر نماینده فدراسیون روسیه» و دیگر نمایشها حضور دارند امیدهای تئاتر و به طور کل هنر این کشور هستند.
اینکه دقیقاً چگونه باید دغدغه خرید بلیت برای خانوادهها از بین برد را باید با راهکاری از سوی مدیران حل کرد، من در این شرایط با همکاری موسسه بامداد هر سال با وجود شرایط سختی که همه شاهدش هستیم، نمایشهایی روی صحنه میبرم، سال 99 نیز برنامهای برای اجرای نمایش با ورودیهای سال گذشته داریم و میخواهیم همین شرایط را ادامه دهیم اما اینکه تا چه زمان توان ادامه دادن داریم را نمیدانم. امیدوارم شرایط، ما را شرمنده شوق و ذوق نوجوانانی نکند که تمام زندگیشان امروز تئاتر و بازیگری است.
در پشت صحنه این دو نمایش که اواخر سال 98 روی صحنه رفتند وقتی قدم میزنی به شکل عجیبی به اصل و اساسی برمیگردی که با تکیه بر همان اصول، انتخاب کردهای یک تئاتری باشی. امیدواریم بتوانیم این شعلهای که هست را زنده نگاه داریم اما تا کی زنده ماندنش را واقعاً نمیدانم.
شما به این مسأله اشاره کردید که گردش مالی چندانی در تئاتر وجود ندارد اما ما به تازگی با گونهای از تئاتر روبرو هستیم که برخی به آن اصطلاحاً تئاتر لاکچری میگویند و حتی برخی از اهالی تئاتر آن را بلایی برای هنر نمایش ایران میدانند. نظرتان راجع به این مسأله چیست؟
من تئاترهایی که اصطلاحاً برخی به آن تئاتر لاکچری میگویند را اینگونه نمیبینم. گونههای مختلف تئاتر را نداشتن، هیبت تئاتر ما را در شکل و شمایلی قرار میدهد که میتوان آن را شبیه به آدمی دانست که روزی یک نوع غذا میخورد. تک سلیقهای یا تک صدایی بودن همانقدر مضر و آسیبزننده است که دیکتاتوری میتواند آسیبزننده باشد.
در همه جای دنیا تئاترهای کوچک شکل میگیرند چون تئاترهای بزرگ روی صحنه میروند و به دلیل وجود همین نمایشها است که تئاترهای کوچک میتوانند چرخه اقتصادی خود را فعال، پویا و زنده نگاه دارند. به طور قطع همانطور که تئاتر و نمایش ناب برای گروه مخاطبانش لازم است، به همان اندازه تئاتر موزیکال، توریستی و... لازم است.
من مشکلی با اجرای تئاتر در سالنهایی که احتمالاً مورد نقد بسیاری از اهالی تئاتر است، ندارم. اگر میشود تئاتر را در خیابان اجرا کرد یا آن را در یک کافه یا حتی یک هتل روی صحنه برد، حتماً باید این کار را انجام داد، هیچ ایراد و مشکلی در این کار نمیبینم و البته نمیخواهم از کسی دفاع کنم. من مخالف تک صدایی هستم و مسأله اصلی من این است که ما باید ببینیم مشکل اصلی ما از کجا ناشی میشود که وقتی تئاترهای پر هزینه ما با بلیتهای گرانقیمت روی صحنه میروند مدتهای مدیدی میتوانند روی صحنه باشند اما تئاترهای کوچکی که حیات هسته اصلی تئاتر به حیات آنها بستگی دارد نمیتوانند از پس هزینههای کوچک و ابتدایی خود برآیند؛ شاید سیاستگذاری مشکل دارد و یا ما همچنان به تئاتر حمایتی احتیاج داریم و یا مسائل دیگری مطرح است، من پاسخ این پرسشی که مطرح میکنم را نمیدانم و تخصصی در این کار ندارم اما فکر میکنم دلیلش به داشتن تئاتر لاکچری برنمیگردد و اتفاقاً وقتی تئاتر از هر نوعش در کشور وجود دارد و مردم از آن حرف میزنند اتفاق خوبی است که باید آن را به فال نیک گرفت.
شاید با توجه به همین مشکلات اقتصادی که در تئاتر شاهد هستیم، بسیاری بر این عقیده باشند که بضاعت تئاتر ما داشتن گونههای مختلف نمایشی نیست، به نظر شما تئاتر ما با توجه به مخاطبانی که دارد و وضعیت اقتصادی حاکم در کشور همچنان این بضاعت در آن وجود دارد که بخواهیم همه گونههای نمایشی را داشته باشیم؟
من با این نگاه که تئاتر ما بضاعت داشتن گونههای مختلف نمایشی را ندارد، مخالف هستم. ما چرا امروز نمیتوانیم تئاتر توریستی داشته باشیم؟ وقتی یک نفر از چین، ایران، یکی از کشورهای عرب زبان یا هندی و... به کشورهای اروپایی میرود و «شبح اپرا» میبیند، این تئاترها وجهه توریستی بودن میگیرند، مردم خود این کشورها، این نمایشها را نمیبینند و چرا ما باید تصور کنیم که نمیتوانیم یا بضاعت اجرای تئاترهایی را که میتوانند تئاترهای توریستی ما باشند، نداریم؟
این تصور غلط است، من با اطمینان میگویم که ما میتوانیم تئاترهایی برگرفته از فرهنگ خودمان داشته باشیم. نمایشهای تخت حوضی، سیاهبازی و تعزیههایی که شاید امروز برای مخاطب ایرانی گونههای آشنای نمایشی باشند برای مردمی که از اروپا، آمریکا و دیگر کشورها میآیند جذاب و دیدنی است. این گونههای نمایشی در هیچ جای دنیا دیده نمیشود و ما میراثدار چنین نمایشهایی هستیم و نباید به راحتی از کنار آنها بگذریم.
همانطور که اگر من به هند سفر کنم سعی میکنم «کاتاکالی» ببینیم ما هم میتوانیم اجراهایی داشته باشیم که افراد علاقهمند از کشورهای دیگر به دیدن آنها بیایند. اگر امروز این تصور وجود دارد که ما بضاعت اجرای نمایشهای مختلف را نداریم دلیلش به عدم پرورش هنرمندانی در این زمینه برمیگردد. ما نه هنرمندی در این زمینه پرورش دادهایم و نه مخاطبانمان را برای دیدن این نمایشها تربیت کردهایم. ما یک هسته اصلی مخاطب تئاتر داریم که فکر میکنم بیشتر از 20 یا 30 هزار نفر نباشد و هیچوقت سعی نکردیم این مخاطبان را افزایش دهیم. بخشی از این مشکل به خودمان بخش زیادی از آن به عدم حمایت حکومت برمیگردد و بخش دیگرش به مردم برمیگردد. قطعاً جماعتی که کتاب نخواند، تئاتر نمیبیند و به سینما نیز نخواهد رفت. ما با فروش بالای برخی فیلمهای خود را فریب میدهیم درحالیکه واقعیت این است که مردم ما به آثار فرهنگی هنری توجهی ندارند و خرید و دیدن این آثار در سبک کالا یا برنامههای مردم وجود ندارد.
با اطمینان میگویم که در بین اهالی تئاتر ما بضاعت بالایی وجود دارد، وقتی یک نمایش موزیکال در ایران روی صحنه میرود، میتواند برای مخاطبان ما جذاب باشد اما مهمانان خارجی که به ایران میآیند قطعاً دیدن نمایشی که نسخه خارجیاش را در کشورهای دیگر دیدهاند برایشان جذاب نیست. دیدن نمایشهای سنتی و آیینی ما است که میتواند برای توریستها جذاب باشد ولی وقتی چنین نمایشهایی روی صحنه نمیرود، طبیعی است که حتی خارجیها هم تصور میکنند ما بضاعتش را نداریم اما اینگونه نیست، ما بازیگر خوانندههایی داریم که هیچوقت از آنها آنطور که باید استفاده نمیکنیم، متأسفانه ما تعداد زیادی بازیگر داریم که در فقر و حتی گمنامی روزگار سپری میکنند اما آنقدر حال همه چیز بد است که اصلاً نمیتوان درباره این مسائل حرف زد و یا به چنین وضعیتی اعتراض کرد.
فضای تئاتر کشور برای پرداختن به موضوعات مختلف نسبت به گذشته چقدر تغییر کرده، آیا سانسور در تئاتر ما نسبت به دو یا سه سال اخیر بیشتر شده یا در حال حاضر وضعیت بهتری را شاهد هستیم؟
تفاوت چندانی در این سالها حاصل نشده، تفاوتهایی وجود دارد، یکی اینکه بازبینی آثار فیلمبرداری شده و فیلمی از آنها تهیه میشود تا مدرکی برای اثبات نمایش مجوز گرفته وجود داشته باشد. اکثر دوستانی که برای بازبینی نمایشها میآیند همکاران قدیمی خودمان هستند.
حساسیتها همچنان وجود دارد و این حساسیتها هیچوقت از طرف مرکز هنرهای نمایشی نبوده، معمولاً نمایشها توسط ارگانهای دیگر دچار مشکل میشوند و ارگانهای دیگری هستند که با دخالت در این امور شرایط را تغییر دادهاند و این تنها مربوط به نمایشهای تئاتر نمیشود بلکه در سینما نیز میبینیم که در سالهای اخیر با دخالت یک ارگان نامرتبط فیلمی از پرده سینما پایین کشیده میشود.
مدیران نیز تا جایی توان مقاومت دارند، ما مدیران تئاتری داریم در کشور که به قید وثیقه آزاد است. امروز بیشتر از هر چیز تئاترهای موزیکال هستند که شرایط پیچیدهای دارند. این تئاترها که بسیار پرطرفدار هستند، همانطور که انتظار میرود با موسیقیهایی روی صحنه میروند که این موسیقیها باید از خانه موسیقی مجوز بگیرند اما خانه موسیقی این مجوزها را گردن نگرفته، در نتیجه مرکز هنرهای نمایشی مجوزها را صادر میکند و با به مشکل بر خوردن موزیک یک نمایش خانه موسیقی باید پاسخگو باشد. چنین شرایطی یک وضعیت عجیب برای این نمایشها ایجاد کرده که کار کردن در این زمینه بسیار سخت شده. من حدود یک سال و نیم است که پس از متوقف شدن نمایش «ده سال تنهایی» هنوز نتوانستم مشکل را حل کرده و آن را روی صحنه بیاورم. در نمایش «پزشک نازنین» که سال 98 روی صحنه رفت بخشی از نمایش مجوز نگرفت و مجبور شدیم آن را حذف کنیم در حالیکه همان بخش در سال 97 بدون هیچ مشکلی روی صحنه رفت. دیگر کارگردانهایی که پیشتر این نمایش را روی صحنه بردهاند نیز همان بخش را به راحتی در سالهای قبل اجرا کردند ولی نمیدانم چرا در شرایط حاضر امکان اجرای آن وجود ندارد.