در شرایط کنونی آمریکا و همپیمانانش همه تلاش خود را برای ایجاد اجماع بینالمللی علیه ایران بهکار گرفتند تا آن را بازیگری امنیتی و سرکش در نظام بینالملل معرفی کنند. در این میان پرونده برجام بعد از خروج یکجانبه آمریکا از مسیر ریلگذاری شده اولیه خارج شده و طرفین باقیمانده در برجام صرفا به گزاره «بینظیر بودن این توافق برای جامعه جهانی و امنیت آن» تاکید میکردند و میکنند؛ این در حالی ست که جمهوری اسلامی ایران به دنبال توزیع و توضیح دستاوردهای ناشی از این توافق به شکل ملموس در جامعه و برای مردمش بوده است.
پس از اینکه این نیاز منطقی از سوی متعهدان توافق برجام برطرف نشد، ایران کاهش تعهدات را به شکل گام به گام در دستور کار قرار داد؛ در نتیجۀ چنین وضعیتی، واکنشهای منطقهای و بینالمللی برای فشار به ایران افزایش یافته است.
فشارهای احتمالی مانند تحریمهای جدید و همراهی بعضی کشورهای اروپایی در اعمال فراسرزمینی تحریمهای آمریکا، پیشبرد طرح حقوقی برای مقابله با کنشگری دریایی ایران در شورای امنیت و همچنین حرکت سریعتر اتحادیه اروپایی به سمت اردوگاه آمریکا و رژیم صهیونیستی ازجمله اقدامات ممکن در کوتاه مدت و میان مدت علیه اقدامات کاهش تعهدات ایران در برجام است. اقدام ایران به کاهش تعهدات هسته ای خود از منظری منطقی و واقعگرایانه قابل فهم است زیرا بیکنشی در مقابل بیتعهدی طرفهای برجام این تصور غلط را برای آنها ایجاد میکند که ایران از وضعیت کنونی راضی است.
در شرایط کنونی عده زیادی از تحلیلگران، نگرانی از پایان یافتن محدودیتهای مجاز سازمان ملل در زمینه تهیه، فروش یا انتقال تسلیحات به ایران در 18 اکتبر سال 2020 را مهمترین دلیل تلاش آمریکا برای ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت میدانند. اینکه با مجاز بودن فروش تسلیحات متعارف به ایران، تهران فعالیتهای خود را که با فرض تلاش برای محو اسرائیل از روی نقشه خاورمیانه در نظر گرفته شده است و میتواند تهدیدی برای صلح باشد عملیاتی خواهد کرد و از اینرو ثبات و امنیت خاورمیانه دچار آشوب غیرقابل مدیریت خواهد شد. از این رو ایالات متحده و سایر طرف های ذیربط باید فوراً نسبت به تمدید تعهد ایران در توافق هستهای و همچنین بازتحریم تسلیحاتی اقدام کنند تا مانع از اقدامات احتمالی ایران در این زمینه شود. در این سناریو بهانه همراهی کشورهای غیرهمراه فعلی مانند سه کشور اروپایی و روسیه و چین نیز کاهش تعهدات برجامی ایران خواهد بود.
نکته قابل تامل در این سناریو اما در نظر نگرفتن دو نکته اساسی از سوی تحلیلگرانی بوده که مهمترین دلیل فعالیتهای اخیر امریکا علیه ایران را نگرانی از پایان تحریم تسلیحاتی و نه ادامه راهبرد فشار حداکثری میدانند. اول اینکه ایران به خوبی شرایط ارزیابی منابع داخلی برای اقدامات بینالمللی را میداند و به فرض برداشته شدن تحریمهای تسلیحاتی در شرایط فعلی اقتصادی هیچ گاه هزینههای نظامی سنگین با تمرکز بر تجهیزات جنگی هوایی را در کوتاه مدت در دستور کار قرار نمیدهد. دوم اینکه سیاستهای تسلیحاتی قدرت های بزرگ عاملی مهم است و به فرض تحریم نبودن ایران باز ارتباط میان قدرتهای اصلی فروشنده به گونهای است که نمیتوان به راحتی برای خرید هر گونه تسلیحات مورد نیاز برای دفاع سرزمینی و اهداف حیاتی اقدام کرد زیرا کارایی تحریم های ثانویه آمریکا علیه فروشندگان تسلیحات ممنوعه به ایران همچنان تیز و کاراست.
در این میان اما یکی از آرزوهای قابل تحقق آمریکاییهای اجرایی شدن مکانیزم ماشه توسط سه کشور اروپایی است تا بدین وسیله مقدمات اصلی کار تحریم تسلیحاتی مجدد ایران در شورای امنیت فراهم شود. این آرزوی آمریکایی با فهم ایرانی از اقدام اروپا در طرح مساله فعال کردن مکانیزم ماشه همخوان نیست زیرا فهم اصلی در ایران از این اقدام اروپا تلاش برای احیای برجام است. این تفاوت نگاه را متغیرهای داخلی اتحادیه اروپا مانند میزان همسویی سه رهبر اروپایی بعد از انتخابات آمریکا مشخص خواهد کرد.
به نظر نگارنده هیچ استدلال و استقلال تصمیمگیری در اروپا، چین و روسیه به اندازه چگونگی رویکرد ترامپ در قبال ایران پاسخ سوال ارجاع مجدد پرونده ایران به شورای امنیت را نمیدهد. در واقع نه جنگ تجاری چین و امریکا، نه دعوای سیاسی روسیه و آمریکا و نه دعوای اقتصادی – امنیتی اروپا و آمریکا و همچینین تلاش این طرفها برای ایستادگی مقابل ترامپ نمیتواند مانع از رفتن پرونده ایران به شورای امنیت شود. مهمترین فاکتور در ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت، انتخاب آتی ریاست جمهوری آمریکا است. اگر ترامپ مجدد انتخاب شود بدون شک نه تنها چین برای ایجاد فضای رهایی از سیاستهای تهاجمی آمریکا (که البته تجربه تاریخی نشان داده اشتباه است) بلکه روسیه و اروپا با این کشور همراهی خواهند کرد و مهمترین دغدغه خود را نه همراهی با آمریکا بلکه ابراز نگرانی از ایران دارای بمب هستهای اعلام خواهند کرد.