به گزارش گروه روی خط رسانههای خبرگزاری برنا؛ همسرم به خاطر سرمایه گذاری در بورس قصد کشتن مرا دارد تا از این طریق پولی برای سرمایه گذاری فراهم کند، اما من تا زمانی که با دسته هاون به سرم کوبید از چیزی خبر نداشتم و ...
اینها بخشی از ادعاهای مرد ۶۰ سالهای است که برای شکایت از همسرش وارد کلانتری شده بود. این مرد که ادعا میکرد همسرش او را با دسته هاون مورد ضرب و جرح قرار داده است، درباره چگونگی این ماجرای ترسناک به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: اهل یکی از شهرهای جنوبی خراسان رضوی هستم، اما به خاطر شغلم از سالها قبل در مشهد زندگی میکنم. ۳۱ سال قبل به عنوان راننده در یکی از ادارات دولتی استخدام شدم و برای آن که در کارم دقت میکردم خیلی زود مورد توجه مدیران وقت قرار گرفتم و یک نیروی رسمی شدم. همسرم زنی قانع و زحمت کش بود و در طول ۴۰ سال زندگی با من هیچ گاه نمیگذاشت غبار غم بر چهره ام بنشیند. او با هر زحمت و سختی بود فرزندانم را بزرگ کرد و آنها را سروسامان داد به طوری که هرکدام از آنها به دنبال سرنوشت خودشان رفتند و زندگی خوبی دارند. من هم از این زندگی بسیار راضی بودم تا این که دوسال قبل بیماری قلبی همسرم شدت گرفت و در یک روز سرد زمستانی دارفانی را وداع گفت و من در عزای او سیاه پوش شدم. با مرگ همسرم انگار نیمی از بدنم فلج شده بود و سعادت و خوشبختی را از دست داده بودم. دیگر حال و حوصله رانندگی هم نداشتم و نمیتوانستم کارم را به درستی انجام بدهم.
بالاخره با هر سختی و بدبختی بود یک سال پایانی خدمتم نیز تمام شد و من بازنشسته شدم. بعد از این ماجرا در خانه تنها ماندم و سعی میکردم به هر نحوی خودم را سرگرم کنم تا این احساس تنهایی آزارم ندهد با وجود آن که گاهی فرزندانم سری از من میزدند و لوازم مورد نیازم را تامین میکردند، اما باز هم از تنهایی رنج میبردم و از این که همدم سالهای جوانی ام را از دست داده بودم عذاب میکشیدم تا این که یکی از آشنایانم پیشنهاد داد برای رهایی از این وضعیت تجدید فراش کنم. اگرچه در اعماق وجودم راضی نبودم تا زن دیگری به زندگی ام بیاید، اما باید همدمی را برای روزهای پیری انتخاب میکردم، این بود که پیشنهاد دوستم را پذیرفتم و به او گفتم اگر زن مناسب با شرایط خودم را پیدا کنم با او ازدواج خواهم کرد. مدتی بعد همان دوستم زن مطلقهای را به من معرفی کرد که در یکی از شهرستانهای خراسان جنوبی زندگی میکرد و فرزندش را نیز به همسر سابقش سپرده بود.
وقتی به وضعیت زندگی او پی بردم به خواستگاری اش رفتم و مبلغ ۷۰ میلیون تومان به عنوان مهریه در سند ازدواج ثبت کردم. در اندیشه ام این بود که اگر همسرم پشتوانه مالی داشته باشد به زندگی با من امیدوارتر میشود و به این زندگی پایبند خواهد بود، اما نمیدانستم حرص و طمع انسان به گونهای است که همین موضوع جانم را به خطر میاندازد. خلاصه من و «هانیه» درحالی ازدواج کردیم که برادرزنم در یکی از دانشگاههای تهران مشغول تحصیل بود و گاهی با خرید وفروش در بورس روزگار میگذراند. او به همسرم پیشنهاد داده بود تا پولها و دارایی اش را در بورس سرمایه گذاری کند تا در چند ماه سرمایه دار شود و به قول معروف «پول درو کند» همسرم نیز با این پیشنهاد وسوسه شده بود و مدام از من میخواست که مهریه اش را یک جا به او پرداخت کنم. من هم که نمیتوانستم این مبلغ را به یک باره فراهم کنم امروز و فردا میکردم تا زمان بیشتری بگذرد و با روحیات و اخلاق همسرم بیشتر آشنا شوم چرا که هنوز چند ماه بیشتر از ازدواجمان نمیگذشت و من شناخت کافی از او و خانواده اش نداشتم. با وجوداین همواره سعی میکردم با مهربانی ومحبت به او اعتمادش را جلب کنم، ولی چند روز قبل زمانی که سرگرم مطالعه بودم ناگهان از پشت سر و با دسته هاون ضربه محکمی به سرم کوبید که چشمانم سیاهی رفت و روی زمین افتادم.
وقتی حالم کمی بهتر شد علت کار را از او پرسیدم، ولی همسرم سروصدا به راه انداخت و نه تنها ضربه هاون را انکار کرد بلکه با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت و مدعی شد من قصد جانش را داشتم. او سپس از خانه فرار کرد و به شهرستان زادگاهش بازگشت و به من پیام داد که اگر قصد زندگی با او را دارم باید به شهر آنها بروم و در آن جا زندگی کنم. اما من که به نقشه شوم او پی برده بودم دیگر میترسیدم با او زیر یک سقف زندگی کنم. به همین دلیل به کلانتری آمدم تا به اتهام شروع به قتل و ایراد ضرب و جرح عمدی از او شکایت کنم. اماای کاش ...
شایان ذکر است به دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) این پرونده برای بررسی تخصصی به دایره مددکاری اجتماعی ارجاع شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان