یادداشت؛

چگونه با ترس‌‌های کودکمان برخورد کنیم؟

|
۱۳۹۹/۰۵/۲۲
|
۱۰:۱۰:۵۴
| کد خبر: ۱۰۴۲۶۰۸
چگونه با ترس‌‌های کودکمان برخورد کنیم؟
همه کودکان در چند مقطع سنی زندگیشان دچار ترس و وحشت می‌شوند و این بخشی از رشد طبیعی آنها محسوب می‌شود. با این‌ که زندگی برای کودکان سراسر لذت و تفریح است اما چون به مرور زمان در مورد مکان و زمان آگاهی شان افزایش پیدا می‌کند ممکن است از چیزهای جدیدی که قبلا آنها را ندیده یا تجربه نکرده‌‌اند دچار هراس شوند.

به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا؛ کودکان در سنین مختلف، با ترس‌‌های متفاوتی روبه‌رو هستند که می‌تواند بر حالات روحی و اعتماد ‌به نفس آنها اثر منفی بگذارد. بعضی از این ترس‌ها طبیعی هستند و با بزرگ‌ترشدن کودک از بین می‌روند اما بعضی از آنها ممکن است تا سالیان سال در آنها باقی بمانند. 

ترس‌های کودکان تا ۲سالگی

۱. غریبه‌ها

حتی نوزادان تازه‌متولد‌شده هم چهره‌ها را تشخیص می‌دهند و پدر‌ و مادرشان را به غریبه‌ها ترجیح می‌دهند اما شدید‌ترین اضطراب جدایی از ۶ تا ۸ ماهگی آغاز می‌شود. دکتر داون هوبنر، روان‌شناس، معتقد است که این ترس خوب است زیرا باعث می‌شود زمانی که کودک تازه راه‌ می‌افتد، از پدر و مادرش زیاد دور نشود. بیشتر کودکان وقتی به ۲سالگی می‌رسند، این مرحله از ترس را پشت‌سر می‌گذارند اما احتمال دارد باز هم از دیدن چهره‌های غریبه در اطرافشان زیاد خوشحال نشوند.

۲. صداهای بلند

حواس پنج‌گانه کودکان هنوز خوب رشد نکرده‌اند. به ‌همین دلیل، صداهای ناگهانی یا بلند آنها را می‌ترساند و باعث گریه آنها می‌شود. سیفون توالت، رعد‌و‌برق و صدای بوق یا دزدگیر ماشین موقعیت‌هایی ترسناک برای کودکان زیر ۲ سال ایجاد می‌کنند. گاهی‌‌اوقات بعد از یکی دو بار ترس از صدای موردنظر، کودکان آن صدا را با مکان خاصی تداعی می‌کنند و حتی گاهی قبل از ورود به آن مکان، شروع به گریه می‌کنند.

۳. افراد در لباس مبدل

لباس‌های مبدل و افرادی که ماسک بر صورت دارند، می‌تواند برای کودکان زیر ۲ سال ترسناک باشد. آیا چنین فردی که شال‌وکلاه مشکی دارد، انسان است یا حیوان؟ این افراد مسلما شبیه هیچ‌کدام از افرادی نیستند که کودک شما می‌شناسد و همین باعث می‌شود خطرناک به ‌نظر برسند. حتی اگر شما هم لباس مبدل بپوشید یا ماسک بزنید، کودکان ممکن است شما را نشناسند. بنابراین اگر با کلاه جادوگری یا بال وارد اتاقش شوید، شروع به گریه می‌کند.

نکته کلیدی در اینجا، دل‌داری‌ دادن است. کودک شما هنوز در حال ایجاد دلبستگی ایمن به شما است و واقعا نیاز دارد که بداند شما در کنارش هستید تا از او محافظت کنید. پس بهترین کاری که در چنین مواقعی می‌توانید انجام دهید، این است که کودکتان را بلند کنید یا خودتان را تا سطح او پایین بیاورید، در آغوشش بگیرید، نوازشش کنید و به او بگویید: «چیزی نیست. مامان/بابا اینجاست.»

گاهی‌اوقات، وقتی می‌دانید که قرار است اتفاق ترسناکی بیفتد، می‌توانید از قبل به او هشدار دهید که مثلا قرار است حالا صدای بلندی بشنود ولی جایش پیش شما امن است. سعی کنید احساسات خودتان را در این موقعیت کنترل کنید زیرا اگر شما هم از گر‌یه فرزندتان مضطرب شوید، کودکتان این اضطراب شما را متوجه می‌شود و احساسات منفی در او تقویت می‌شود. پس آرامش خود را حفظ کنید تا وضع از این بدتر نشود. این‌گونه باعث می‌شوید تا دفعه بعدی که کودکتان با عامل محرکی مواجه شود، راحت‌تر بتواند آن را تحمل کند.

ترس های کودکان پیش‌دبستانی: ۳ تا ۴ سال

۱. سگ و دیگر حیوانات

مغز انسان طوری تنظیم شده است که در مقابل خطر به ما هشدار بدهد. سال‌ها قبل، این موضوع به‌معنی ترس از حمله گرگ یا پلنگ بود؛ پس کمی دلهره در مقابل این دسته از حیوانات طبیعی است.

نوزادان و کودکان معمولا از حیوانات می‌ترسند اما وقتی پای قوه تخیل هم به میان می‌آید، این ترس شدت بیشتری پیدا می‌کند. افکار خیالی درباره اینکه موجودی تیزپا و غیرقابل‌پیش‌بینی چه کارهایی می‌تواند انجام دهد، برای نمونه می‌تواند من را زمین بزند، چشمانم را بلیسد، با دندان‌های بزرگش دستم را بخورد و افکاری از این دست می‌توانند حتی سگ و گربه‌های دوست‌داشتنی را نیز ترسناک جلوه دهند.

۲. تاریکی

بعد از سال‌ها خوابیدنِ باآرامش در تاریک‌ترین اتاق‌ها، ممکن است ناگهان کودک شما از سایه‌ها یا تاریکی اتاقش بترسد. او در همه لحظه‌ها، مشغول بررسی‌کردن محیط اطرافش است و چیزهایی را که می‌بیند در ذهنش حفظ می‌کند به ‌همین دلیل، برایش سخت است که نمی‌تواند چیزی را ببیند. در اینجا هم قوه تخیل کودک نقش مهمی دارد. کودک سایه‌ای می‌بیند یا صدایی می‌شنود و با خود فکر می‌کند که آن هیولا یا حیوانی درنده است.

۳. تغییر

در این سن، کودک به‌سختی تلاش می‌کند تا جهان اطرافش را بشناسد و بفهمد که دنیا چطور کار می‌کند. به ‌همین دلیل روال‌های روزمره برای آنها بسیار مهم است؛ مثلا اگر موهایتان را کوتاه کنید، مبلمان اتاق نشیمن را جابه‌جا کنید یا غذای جدیدی در بشقابش بگذارید، ممکن است تعادلش به ‌هم بخورد.

بین دویدن برای نجات کودکتان و در کنار او بودن، تعادل ایجاد کنید تا کودکتان بتواند به شرایط عادت کند. فرض کنید که دخترتان از سگی که به او نزدیک می‌شود، ترسیده است. او را در آغوش بگیرید، دل‌داری دهید و چند دقیقه پیشش بمانید. درباره بزرگ‌بودن سگ با او صحبت کنید یا اجازه دهید که سگ پشت دست‌تان را بو کند. هر کاری می‌خواهید، انجام دهید؛ فقط از موقعیت فرار نکنید.

بی‌شک دوست ندارید کودکتان اذیت شود اما اگر هرگز او را با موقعیتی که از آن می‌ترسد روبه‌رو نکنید. این ترس برای او دائمی خواهد شد. مثل این است که به او بگویید: «بله، درست است؛ می‌دانم آن سگ خطرناک است و شاید تو نتوانی این موقعیت را کنترل کنی» درعین‌حال، با قراردادن کودکتان در آن موقعیت، باعث می‌شوید منطقه آرامش او وسعت پیدا کند.

ترس های کودکان در سن مدرسه: ۵ تا ۶ سال

۱. عصبانی‌کردن معلم

مدرسه تجربه‌ای نسبتا جدید برای فرزند شما است و از آنجایی‌که هنوز قوانین و انتظارات دقیق را نمی‌داند، شاید بترسد که به‌اشتباه قوانین را زیر پا بگذارد. احتمالا او ترس خود را در داستان‌هایی که درباره کودکان دیگر تعریف می‌کند، با شما در میان می‌گذارد. برای نمونه ممکن است بگوید: «امروز آدرین سر جایش نمی‌نشست و خانم معلم خیلی عصبانی شد و به او اجازه نداد برای زنگ تفریح به حیاط برود.» شاید هم می‌بیند که بچه‌های دیگر تنبیه می‌شوند و می‌ترسد که این اتفاق برای خودش هم بیفتد.

۲. بیمارشدن یا آسیب‌دیدن

زمانی را به‌ خاطر بیاورید که وقتی کودکتان زمین می‌خورد، فقط کافی بود دست یا پای آسیب‌دیده‌اش را ببوسید تا همه‌چیز بهتر شود؟ دیگر این‌طور نیست. ترس از بیمار یا زخمی‌شدن در این سن چند دلیل دارد:

در این سن نه‌تنها کودک شما بیشتر با محیط اطرافش آشنا می‌شود، برای نمونه صحنه‌ای را می‌بیند و حس می‌کند. حافظه‌اش هم به‌حدی رشد کرده است که آخرین باری که بیمار شده و به اورژانس رفته بود را کاملا به ‌یاد داشته باشد.

۳. خواب بد

کودک شما هنوز در حال درک این نکته است که چه‌چیزی واقعی است و چه‌چیزی نیست. هنوز هم خیلی از مهدکودک‌ها از تک‌شاخ‌ها و پری‌ها صحبت می‌کنند. پس، وقتی خواب بد می‌بیند، آن‌قدر برایش واقعی است که تصور می‌کند واقعا اتفاق افتاده است. این تمایز ندادن صحیح واقعیت، بخشی از رشد طبیعی مغز است و شاید به‌ همین دلیل است که هنوز بازی‌ها و دوست‌های خیالی زیادی دارد.

با او همدلی کنید و البته واقعیت را برایش توضیح دهید. برای نمونه، بعد از خواب بد، کودکتان را دل‌داری دهید. سپس توضیح دهید که رؤیاها داستان‌هایی هستند که ذهن ما شب‌ها می‌سازد، حقیقت ندارند و می‌توانند خوب، بد، مسخره یا ترسناک باشند؛ اما هرقدر هم که ترس او به‌ نظر شما احمقانه باشد، نباید آن را رد کنید و بگویید که «هیچی نیست». این‌گونه رفتار شما به کودکتان این پیام را می‌رساند که احساساتش اشتباه هستند و این موضوع باعث می‌شود که قابلیت او برای مدیریت و واکنش نشان‌دادن به احساسات منفی‌اش در آینده آسیب ببیند.

دکتر چانسکی، روان‌شناس کودک، پیشنهاد می‌دهد که از کودک بخواهید چهار در روی کاغذی نقاشی کند و بعد بالای هر در، تصویری از چیزهای موردعلاقه‌اش بکشد، مانند کاپ‌کیک، پدربزرگ، اسباب‌بازی موردعلاقه‌اش و ساحل دریا. سپس قبل از خواب، از او بخواهید یکی از این درها را انتخاب کند و وارد آن شود و تا وقتی خوابش ببرد، به آن فکر کند.

ترس های کودکان بزرگ‌تر: ۷ سال به بالا

۱. تراژدی‌های ناگهانی

کودک شما روز‌به‌روز بیشتر با دنیای اطرافش آشنا می‌شود. او دیگر گزارش‌های هواشناسی، رویدادهای اخبار و اتفاقات بدی را که در سراسر جهان، در حال رخ‌دادن است، درک می‌کند اما او هنوز درک درستی از موضوعاتی مانند تصادف اتومبیل، طوفان، زلزله یا حمله‌های تروریستی ندارد. اگر خبری از طوفان بشنود، ممکن است تصور کند که طوفان در حیاط خانه او رخ داده است.

۲. بیمارشدن یا از دنیارفتن شما

به‌ نظر می‌رسد که این روزها افکار مخوف زیادی در ذهن کودک شما می‌گذرند. کودکان در ۷سالگی سؤالات زیادی درباره مرگ می‌پرسند. آنها نه‌تنها حالا دیگر به‌اندازه‌ای بزرگ هستند که مفاهیم انتزاعی مانند مرگ را درک کنند، بلکه شاید حتی فردی را هم در خانواده از دست داده و این تجربه را از نزدیک حس کرده باشند. در ضمن، آنها حالا دیگر به‌اندازه‌ای بزرگ هستند که بدانند پدر و مادر خدا نیستند و می‌توانند از دنیا بروند.

۳. چیزهای ترسناک

هرقدر هم که فرزند شما بزرگ‌ شده و عاقل باشد، هنوز هم قوه تخیل فعالی دارد و عنکبوت، جادوگر و روح می‌توانند برایش عجیب یا ترسناک باشند. درِ کمد یا سایه تاریکی زیر تخت، می‌تواند تخیل‌ آنها را تحریک کند. ترس از بعضی از حیوانات مانند مار یا عنکبوت خیلی هم ریشه در تخیل کودک ندارد و واقعیت است؛ زیرا بعضی از حیوانات می‌توانند به کودکان آسیب برسانند و بچه‌های بزرگ‌تر این موضوع را می‌فهمند. درک تفاوت بین ترس‌های واقعی و ترس‌های خیالی می‌تواند برای کنترل ترس در آنها بسیار مفید باشد.

حقایق را جمع‌آوری کنید. برای نمونه، اگر طوفان و آب‌و‌هوای بد فرزند شما را نگران می‌کند، چند دقیقه وقت بگذارید و درباره طوفان به او توضیح بدهید. می‌توانید فهرستی از ترس‌های او تهیه کنید و سپس نکاتی را که باید به او بگویید، در سمت دیگر آن بنویسید. برای نمونه، شاید متوجه شده باشید که در منطقه‌ای که شما زندگی می‌‌کنید، زیاد سیل نمی‌آید یا اگر قرار باشد سیل بیاید، از قبل در هواشناسی اخطار داده می‌شود تا مردم بتوانند در خانه‌هایشان در امان بمانند.

احتیاط کنید. درباره مسائل دشوار دروغ نگویید. اتفاقات بد در همه‌جای جهان رخ می‌دهند و کودک شما این را می‌داند. درست است که شما می‌خواهید از او محافظت کنید، اما اگر متوجه شود که حقیقت را به او نمی‌گویید، در آینده اعتمادش به شما را از دست خواهد داد. همیشه به او یادآوری کنید که هروقت اتفاق بدی بیفتد، افرادی هستند که برای کمک خواهند آمد: افرادی مانند آتش‌نشان‌ها، پلیس و نیروهای امدادی.

کودکی خودتان را به یاد بیاورید

کودکان در سنین مختلف، با ترس ‌های متفاوتی مواجه هستند. در این یادداشت، سعی کردیم این ترس‌ها را باتوجه‌به سن کودکان دسته‌بندی کنیم و راه‌حل‌های مناسب را ارائه دهیم. بی‌شک داستان به همین جا ختم نمی‌شود و ترس‌ کودک ما به همین چند دسته محدود نمی‌شود. خود من ترس های دوران کودکی‌ام را به‌خوبی به‌ خاطر دارم. شاید تعدادی از آنها در این دسته‌بندی‌ها بگنجند و تعدادی از آنها هم فراتر از این هستند.

*الناز طرزمنی_متخصص حوزه روانشناسی

نظر شما