به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، در بخش نخست برنامه امیررضا مافی میزبان علی فرهمند و آرش خوشخو منتقدان سینما بود تا درباره «روزهای نارنجی» به کارگردانی آرش لاهوتی به گفتگو بنشینند.
آرش خوشخو در ابتدای صحبت خود گفت: من «روزهای نارنجی» را در ایام جشنواره فجر ندیده بودم، چون آن زمان دوستان منتقد موضع منفی نسبت به آن داشتند و تقلیلش داده بودند. به همین دلیل اینبار هم با انتظار کم به تماشای آن نشستم، آن را تا انتها دیدم و اتفاقاً به نظرم فیلم بدی نبود. نکتهای که فیلم دارد و تبدیل به یک سنت در سینمای اجتماعی ما شده است، این است که بازهم فیلم راوی شکست و رنج است. یعنی حتی ما میخواهیم درباره زنی شجاع که دارد در دنیای مردانه مبارزه میکند داستان بگوییم، بازهم به سمت سویههای تعهد اجتماعی و مستندگرایی میرویم و دست روی چیزهایی میگذاریم که میشد پاکشان کنیم.
وی ادامه داد: تصور کنید همین سوژه را به یک کارگردان آمریکایی میدادند، حاصلش میشد یک فیلم پرشور و پرانرژی و جذاب. اما «روزهای نارنجی» یک فیلم خموده است. رخوت به مخاطب میدهد. بخشی از این رخوت و خمودگی را میتوانند بگویند به دلیل واقعیت موجود است اما من دلم میخواهد فیلمسازان این حجم از واقعگرایی را کنار بگذارند و کمی رویاپردازی کنند. کاش اصلاً به ما دروغ بگویند. چه اشکالی دارد؟ سینما یک دروغ خوشایند است.
خوشخو تأکید کرد: این حس از اصرار به پایبندی به واقعیت موجب شده است فیلم اثری خسته و رخوتآلود و خموده باشد.
علی فرهمند نیز در ادامه با تأیید نظرات آرش خوشخو تأکید کرد: به نظر من هم «روزهای نارنجی» فیلم بدی نیست. یک فیلم معمولی است که این معمولی بودن به نظرم از «بد بودن» بدتر است. فیلم مثل خیلی از فیلمهای دیگر سینمای ایران باری به هر جهت است و اگر یک فرد آشنا به اصول فیلمنامهنویسی فیلمنامه آن را بخواند هم متوجه میشود هیچگونه وجوه جذابی به لحاظ داستانی در آن نیست. همه چیز کاملاً معمولی است.
وی افزود: معمولا در این مدل فیلمها وجوهی همچون جذابیت بازیگران دستاویز قرار میگیرد اما در «روزهای نارنجی» میّبینیم حتی اینگونه هم نیست و حضور بازیگری مانند هدیه تهرانی هم گویی خیلی نسبتی با آنچه از این بازیگر در سینما میشناسیم ندارد. از همین منظر هم ما باز با فیلمی معمولی و به تبع رخوتانگیز مواجه هستیم.
این منتقد سینما با تأکید بر اینکه «روزهای نارنجی فیلم بسیار کندی است» ادامه داد: برخی دوستان در نقد این فیلم، آنرا فیلمی شریف توصیف کردهاند که من اساسا با این واژه مشکل دارم! هر فیلمی که قرار است نفروشد، جذاب نباشد و مخاطب را خسته کند آیا شریف است؟ اتفاقاً فیلم، فیلم عصبیکنندهای است. چون داستانش بهگونهای است که میتوانست یک فیلم پرشور باشد اما اینگونه نیست و تحملش تا پایان بسیار سخت است.
خوشخو در این بخش گفت: سینمای ما گرفتار یک واقعگرایی انتقادی شدید شده است. متوجه این اندازه از اصرار در واقعگرایی برای به تصویر درآوردن رنج و درد این کاراکترها نمیشوند. ما که میدانیم اینها بازیگرند. چه لزومی است بازیگری را به واقعیت تقلیل دهیم؟ اتفاقا جایی که به درام میرسیم و نیاز به زمان بیشتری برای روایت هست، مثل جایی که قرار است متوجه شویم همسر کاراکتر اصلی در جاهایی کمکهای هم میکرده است، ناگهان همه چیز مینیمال میشود! مخاطب با یک نگاه باید همه چیز را متوجه شود!
امیررضا مافی در ادامه بحث آرش خوشخو گفت: تبدیل داستان به ناداستان، بخشی از سینمای ما را تبدیل به سینمایی کرده است که به نظر رودهدرازی در آن وجود دارد، زیادی حرف میزند و قصهای هم تعریف نمیکند! یک ماجرای بسیارساده که برای یک زن رخ داده است را دستمایه یک فیلم بلند سینمایی کردهایم که نه لحظاتی دارد که بخواهد موضع روشنفکری بگیرد و نه سویههای نقد اجتماعی تندوتیزی دارد. این همان استفاده از یک ناداستان برای یک فیلم سینمایی است.
وی افزود: سوال من این است که برای چنین فیلمی چرا باید سراغ بازیگران مشهور مثل هدیه تهرانی و علی مصفا برویم؟ چرا اینقدر برای آن هزینه میکنید؟ در حالی که مخاطب نمیتواند با فیلم همراه شود و خسته میشود.
فرهمند نیز در راستای اشاره مافی به «ناداستان» گفت: اتفاقا ساخت «نانفیکشن (ناداستان)» در سینما کار دشواری است. ما مثالهای اندکی داریم که یک ناداستان تبدیل به یک بیان سینمایی موفق شده باشد. نمونههایی مثل «مانیبال» را داریم. اما به نظر میرسد اتفاقا «روزهای نارنجی» براساس یک ایده و پیرنگ داستانی اساسی شکل گرفته است و ایده پرآب و تابی درباره زنی دارد که 10 روز فرصت دارد تا کاری را به سرانجام برساند. اینکه چطور از دل این ایده وارد یکسری خرده پیرنگها شده و بعد هم همه چیز را رها میکند عجیب است. در پایان هم بهٌصورت ناگهانی گویی همه چیز جمع میشود!
خوشخو در بخش دیگری از نقد خود بر فیلم «روزهای نارنجی» گفت: این فیلم به نظر سوژه خوبی دارد و مشخصا درباره سازوکار چیدن مرکبات در شمال، شخصاً شناختی نداشتم و برای تازگی داشت. از منظر نقد اجتماعی هم نگاه فیلم به حقوق زنان در جامعه مردانه هم قابل تأمل است، اما آنچه فیلم کم دارد «درام» است. این سبک از واقعگرایی سالها است که تبدیل به فرمولی پیشپاافتاده شده است.
وی ادامه داد: عباس کیارستمی و اصغر فرهادی بزرگان واقعگرایی در سینمای ایران محسوب میشوند اما کارشان را در سطح دیگری پیش میبرند. کیارستمی در همان فضای واقعگرا، عجیبترین داستانها ممکن را انتخاب میکند و یا اصغر فرهادی از همان ابتدا یک معما در داستانش میگذارد و آن را پروبال میدهد تا به انتها برسیم. «روزهای نارنجی» اما همان معما را هم در انتهای فیلم مطرح میکند.
خوشخو در ادامه بازی «هدیه تهرانی» در فیلم را بینقص و نقطه قوت اصلی «روزهای نارنجی» توصیف کرد که یک سروگردن از کل فیلم بالاتر است.
خوشخو در بخش دیگری صحبتهای خود به سابقه موفق آرش لاهوتی در عرصه مستندسازی و لطمهای که این نگاه او به فیلم زده است، اشاره کرد و گفت: محمد کارت هم پیشتر مستندساز بود اما در فیلم «شنای پروانه» شاهد جوشش درام هستیم.
این منتقد سینما در ادامه باردیگر به علاقه سینماگران به روایت شکست اشاره کرد و این سوال را مطرح کرد که آیا این نگاه ریشه در نگاه طبقه متوسط امروز به زندگی دارد؟
مافی در پاسخ گفت: سینمای امروز ما خیلی شبیه به سینمای اروپا پیش از آغاز دهه 60 میلادی است. سینمایی خموده، نالان و ناامید که اتفاقا در شرایطی چنین وضعی پیدا کرده است که ما بهشدت نیازمند امید هستیم. «روایت شکست» به نظرم روایتی واقعی نیست، بازتابدهنده ادراک این فیلمسازان از واقعیت بیرونی است. ما عادت کردهایم مدام از لحظات سخت و تلخ صحبت کنیم اما سینمای آمریکا هنوز به دنبال روایت «رویای آمریکایی» است. ما «رویای ایرانی» در سینمایمان نداریم.
این منتقد سینما در ادامه ضمن اشاره به ضعف سینماگران ایران در قهرمانپردازی و یا حتی روایت مستقیم زندگی قهرمانان واقعی در سینما، تأکید کرد: ما حتی اسطورهای در تاریخ خود داریم به نام غلامرضا تختی که وقتی سینمایمان سراغش میرود، حاصلش یک فیلم ضدقهرمان میشود. این را فارغ از نکات مثبت فیلم بهرام توکلی میگویم.
خوشخو خود نیز در پاسخ به سوالی که طرح کرده بود، تأکید کرد: شخصاً معتقدم نگاه طبقه متوسط امروز به جهان اطرافش همینگونه است. کاری هم نمیتوان کرد مگر اینکه کار پیچیدهای برای تعریف «رویای ایرانی» دنبال کنیم.
بازیگری در سینما؛ کشف یا اتفاق؟
«بازیگری در سینمای ایران» عنوان پرونده ویژه برنامه شب گذشته «نقد سینما» بود. امیررضا مافی در این بخش میزبان بهروز افخی و آرش خوشخو بود تا درباره شرایط بازیگری در سینمای ایران گفتگو کنند.
مافی در مقدمه این بحث با طرح این موضوع «که این روزها بازیگر جوان بسیار کم در سینمای ایران میبینیم و آنها هم که وارد میشوند، خیلی زود ستاره بختشان افول میکند» درباره چرایی این ماجرا پرسید که بهروز افخمی در پاسخ گفت: تا جایی که من بهخاطر دارم همواره سینمای ایران با این معضل مواجه بوده است. بیش از 30 سال پیش که من فیلم «عروس» را میخواستم بسازم، برای بازیگر مرد اولش که فکر میکردم حتماً باید یک بازیگر 25 یا 26 ساله باشد، هیچ چهره شناخته شدهای وجود نداشت. برای بازیگر دختر داستان که حدود 18 ساله بود هم هیچ بازیگر شناختهشدهای نداشتیم که مثلا بتوان روی درج اسمش بر پوستر فیلم حساب باز کنیم. به همین دلیل رفتم سراغ چهرههایی که تقریبا هیچ سابقهای نداشتند.
وی افزود: در دورهای به واسطه برخی گشایشها، گروهی از جوانان بدون آنکه شایستگی لازم را هم داشته باشند وارد عرصه بازیگری شدند که خیلی زود هم فراموش شدند. واقعیت این است که وقتی اقتصاد سینما کوچک است، نمیتواند روی استعدادهای جوان سرمایهگذاری کند. استعدادهایی که بتوان از بچگی آنها را کشف و تربیت کرد. در کشوری مثل آمریکا ما بازیگرانی داریم که در سن 30 سالگی، حدود 20 سال سابقه کار دارند. از این منظر، این معضل یک مسئله اساسی در سینمای ما است.
آرش خوشخو بحث خود در این زمینه را با تفکیک بازیگران زن و مرد سینما آغاز کرد و گفت: در زمینه بازیگران مرد وضع امروز سینمای ایران چندان بد نیست. نوید محمدزاده را داریم، امیر جدیدی، صابر ابر، هومن سیدی، بابک حمیدیان و... را داریم که البته همه سن 30 سال و حتی 40 سال را رد کردهاند. اما در حوزه بازیگران زن فکر میکنم در مضیقه جدیتری هستیم. در مقطعی که آقای افخمی اشاره کردند، بعد از نیکی کریمی شاهد ورود بازیگرانی مثل ماهایا پطروسیان، لیلا حاتمی و هدیه تهران به عرصه بودیم و موجی از بازیگران خوب وارد سینما شدند.
وی ادامه داد: امروز در دهه 90 بازیگرانی که وارد شدند هستی مهدوی و ماهور الوند چهرههای موفقی هستند و بعد از آن به چهرههایی مانند ریحانه پارسا و ترلان پروانه میرسیم که نمیگویم بازیگران بدی هستند اما اگر با نسلهای قبلیشان مقایسه کنیم، احساس یک افت میکنیم. در دهههای گذشته ما ترانه علیدوستی، باران کوثری، پگاه آهنگرانی و نگار جواهریان را داشتهایم که تقریبا همنسل هم بودهاند.
وی ادامه داد: در زمینه ورود بازیگران زن به سینما اتفاقی رخ داده است که یا تقصیر فضای مجازی است، یا بعد صنعتی سینمای ما به بنبست برخورد کرده و توان اقتصادی کشف و ریسک روی بازیگران جدید را از دست داده است. همه این عوامل میتواند در این شرایط دخیل باشد.
مافی در ادامه از افخمی پرسید «در تولید فیلم معرفی بازیگر جوان به صرفهتر است یا استفاده از چهرههای شناختهشده» که افخمی در پاسخ گفت: قطعا اگر ما بازیگران باتجربهای داشتیم که مثلا در فیلم «عروس» میتوانستیم نقشها را به آنها بسپاریم، از همانها استفاده میکردیم. صلاحدید سرمایهگذار هم معمولا در استفاده از بازیگر شناختهشده است. اما آن زمان نبود. برای فیلم «عروس» برخی بیژن امکانیان را معرفی میکردند و اما سن او در آن مقطع از 30 سال هم گذشته بود و آنچه در فیلم از قهرمان داستان انتظار داشتیم را اگر مردی با این سن و سال انجام میداد مخاطب از او متنفر میشد!
وی تأکید کرد: در آن مقطع واقعا اقتضای داستان اجازه استفاده از بازیگران مطرح را نمیداد و اینگونه نبود که بخواهم خودم را بهعنوان یک کشفکننده بازیگران تازه مطرح کنم.
آرش خوشخو در ادامه بحث خود بهعنوان نمونه به بازی لیلا حاتمی در دو فیلم «لیلا» و «رگ خواب» آن هم با فاصله 20 سال از یکدیگر اشاره کرد و گفت: این بازیگر 20 سال از روزی که نقش یک دختر جوان در آستانه ازدواج را بازی کرده، گذشته است اما در سینمای ایران هنوز باید نقش یک دختر جوان بیست و چند ساله را ایفا کند. این مسئله درباره بازیگران زن بسیار شدید است.
این منتقد افزود: نکته دیگر درباره بازیگران سینمای ایران دیر وارد شدنشان به عرصه بازیگری است. بازیگران توانمندی چون خسرو شکیبایی و یا عزتالله انتظامی در حالی که 40 سالگی را رد کرده بودند در سینما ظاهر شدند و درخشیدند. به همین دلیل در دهه 60 تقریبا بازیگر مرد جوان مطرح نداشتیم. بعدها در تلویزیون مثلا سریال «در پناه تو» پخش شد که تعدادی بازیگر جوان معرفی کرد و بعدها فیلم «ضیافت» مسعود کیمیایی دروازه ورود همین بازیگران جوان به سینما شد و تا امروز هم حضور این بازیگران ادامه داشته است.
بهروز افخمی در ادامه ضمن تأکید بر نقش حمایتهای دولتی در شکل گیری جریان ورود بازیگر به سینمای ایران در دهه 60، به مرور تجربیات خود در زمینه انتخاب بازیگر برای برخی از آثار خود در آن مقطع پرداخت.
این کارگردان سینما تأکید کرد: وقتی بازار سینما آنقدر کوچک است که به دنبال ساخت فیلمهای ارزان هستیم و دولت هم حمایتهای خود را بهطور کامل برداشته است، اساساً فرصتی برای کشف بازیگر وجود ندارد. در شرایطی که با 5 یا 6 میلیون تومان یک فیلم در سینما ساخته میشد، «عروس» را با 12 میلیلون و 700 هزارتومان، آن هم بدون بازیگر معروف ساخیتم. دلیل این هزینه همین طولانی شدن فرآیند تولید بود که برای آمادهسازی بازیگران نیاز بود. فیلمبرداری هم به دلیل حرفهای نبودن بازیگران طولانیتر شد. به همین دلایل فیلم دو برابر یک فیلم معمولی هزینه داشت.
در بخش دیگر این گفتگو امیررضا مافی بر نداشتن بازیگر در سنین غیرازجوانی هم اشاره کرد که خوشخو در این باره گفت: یکی از اتفاقاتی که در سینمای ایران رایج است، مسئله گریم است. آنقدر گریم در سینمای ایران مهم شده که فکر میکنند اگر یک بازیگر 15 ساله را بتوانند 35 ساله کنند، چه هنری است! در حالی که هر آدم غیرحرفهای هم متوجه نقش گریم میشود و این گریم باعث فاصله مخاطب با فیلم میشود. در سینمای جهان فعلی گریم در فیلمهای مارولی و تاریخی کارکرد دارد و در سینمای عادی به سبک مبالغهآمیزی که در سینمای ایران باب شده است، کارکرد ندارد. این اتفاق یکی از دلایلی است که سینمای ایران احساس میکند به بازیگر در سنین مختلف نیازی ندارد.
افخمی در بخش دیگری از گفتگو به تأثیر کرونا بر شرایط سینما اشاره کرد و با تأکید بر کهنه شدن برخی از مباحث فنی مرتبط با فیلمسازی ابراز امیدواری کرد در دوران پس از کرونا شاهد یک احیا و بازسازی در بخشهایی از فرآیند فیلمسازی باشیم. وی در راستای بحث برنامه هم تأکید کرد: پس از دوران کرونا دیگر استفاده از بازیگر در سنی غیر از سن خودش خندهدار خواهد بود و بهنظرم سینمای تصنعی مورد اقبال طبقه متوسط که این سالها در سینمای ایران هم باب شده است، دیگر نمیتواند به شکل سابق بازگردد.
مرور مصداقی ظهور و اوجگیری برخی ستارهها در سینما و افول و فراموشی برخی از آنان، بخش دیگری از مباحث آرش خوشخو بود.
«چسبندگی یک نقش به یک بازیگر» از دیگر سرفصلهایی بود که بهروز افخمی نکاتی را درباره آن طرح کرد و در ادامه در پاسخ به آرش خوشخو درباره انتخاب بهترین بازیگر سینمای جهان الک گینس و جودی فاستر را انتخاب کرد و در میان بازیگران سینمای ایران هم از نوید محمدزاده نام برد.
آرش خوشخو خود نیز از میان بازیگران محبوب خود در سینمای جهان از هنری فوندا، پول نیومن و آنتونی هاپکینز نام برد.
«تدوین» یعنی «همه فیلمسازی»
اهمیت تدوین در سینما، موضوع گفتگوی امیررضا مافی و بهروز افخمی در بخش پایانی برنامه «نقد سینما» شب گذشته بود. افخمی در ابتدا با اشاره به توصیه جان فورد به تدوینگر فیلمهایش که میگوید «برو به اتاق تدوین و آنجا باش، چون فیلمسازی را آنجا یاد میگیرند.» گفت: دورهای که دانشگاه میرفتیم دو دوره فارسینویسی با نادر ابراهیمی داشتیم که ویراستاری به ما یاد میداد. در زبان انگلیسی هم به ویراستاری میگویند «ادیت» و هم به تدوین فیلم. نادر ابراهیمی برای آموزش ویراستاری از نقطه گذاری شروع کرد و اینکه بدانیم کجا جمله باید تمام شود. همین نقطه و مکث کوتاه در یک جمله، شروع تدون است.
وی در ادامه با اشاره به برخی اصول ویراستاری در نوشتار، به شباهت آن با تدوین فیلم اشاره کرد و گفت: در سینمای ایران وضعمان نسبت به ادبیات بهتر است. در ایران شاهد نویسندههایی هستیم که فکر میکنند آنچه مینویسند شاهکار است و اگر ناشری به آنها بگوید نوشتهات نیاز به ویراستاری و بازنویسی دارد، نمیپذیرند. در سینما اما این اصل کم و بیش پذیرفته شده است که برخی تدوینگران هستند که حق دارند فیلم را کوتاه و یا حتی برخی سکانسها را جابهجا کنند.
افخمی در ادامه ضمن اشاره به نقش تدوینگر در خوب شدن نتیجه نهایی یک فیلم بد، این امر را در سینمای دیجیتال پررنگتر از قبل دانست و نکاتی را درباره امکان فنی دخل و تصرف تدوینگر در سینمای دیجیتال در قاببندی تصاویر ضبطشده مطرح کرد.
بهروز افخمی در بخش دیگری از این گفتگو با اشاره به این اصل که در سینما «تدوین یعنی همه چیز» ادامه داد: تأکید فیلمسازی مانند جان فورد روی این اصل به این معنا است که تا زمانی که تدوین را یاد نگرفتهای هنوز سینما را یاد نگرفتهای.
مافی و افخمی در ادامه بهصورت مصداقی درباره برخی فیلمهای تاریخ سینما و اهمیت تدوین در ساختار روایی آنها صحبت کردند.
برنامه «نقد سینما» به تهیهکنندگی یوسف بچاری جمعه شبها ساعت 22 از شبکه پنج سیما پخش میشود.