به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، حمید رضا نعیمی در هفتادمین سالروز تولد محمود استاد محمد به یاد او و برای او نوشت. در این یادداشت آمده است:
«سال ۱۳۳۲ شمسی در چنین روزی به زندگی لبخند زدید، اما او به شما سیلی زد! شما در کلاسِ درسِ انشاء «انقلابِ سپید» را به بادِ انتقاد گرفتید، معلمتان گوشهایش را گرفت و به همکلاسیهایتان گفت: شاهد باشید که من این انشاء را نشنیدم، و از کلاس بیرونتان کرد!
پایتان به تیٔاتر کشیده شد، در نمایشِ «شهر قصه»ی بیژن مفید به زیبایی بازی کردید. و بعد نمایشنامهی «آسید کاظم» را نوشتید.
در نویسندگی و کارگردانی هم گُل کاشتید. اما حسی از «خودْ ویرانگری» در شما و نسلِ شما بود که برای ما غریب است؛ هر چیزی که حُسن است نابودش میکنید تا تابو نشود، تا مبتذل نشود، تا به لجن کشیده نشود، مثلِ واژههای زیبای عشق، ایمان، انقلاب، شرف، ایثار، شهادت، خدمت و... که امروزه به کثافت کشیده شدهاند.
شما وقتی گفته میشد خوشتیپ هستید و موهای زیبایی دارید، فردا سرتان را میتراشیدید، شما کی هستید؟ معیارها و ارزشهای نسلِ شما چهقدر با معیارها و ارزشهای نسلِ ما فرق دارد! (نه این که نسلِ خودم و بعد از خودم را تخطیٔه کنم، که ما وارثانِ پیامبرانِ بیکتاب و چراغیم!)
وقتی قرار بود به چهرهای درخشان در پایتخت تبدیل شوید، کوچ کردید و به دورترین نقطهای که میشناختید سفر کردید: بندر عباس! و با بازگشت از تبعیدِ خودخواستهتان، کارهای مؤثری نوشتید و کارگردانی کردید.
با آقای محمدعلی فردین ستارهی سینما همکاری نزدیک داشتید. با بانو آهو خردمند ازدواج کردید، صاحب فرزند شدید؛ تا انقلاب ۵۷ از راه رسید. با آقایان زیادی در بند شدید، مثلِ فریدون فروغی! بعد از آزادی از همان اوایلِ دههی ۶۰ به خارج از ایران رفتید. در آنجا نمایشنامههایی نوشتید و با آقای سعید راد و دیگران روی صحنه بردید.
برای گذرانِ زندگی در کافهها و کابارهها برای خوانندهها قهوه و نوشیدنی و خوراکی آماده میکردید. از بانو سوسن و معرفتش خوشتان آمده بود، سیاوش قمیشی را اما دوست نداشتید. بعد از دو دهه آوارگی به ایران بازگشتید. رفتید و کنارِ «زندانِ قصر» خانه خریدید. کبوترهایتان را جمع کردید، گلها و گیاهانتان را در حیاطِ پشتی پهن کردید و گُستردید. و به روی ما درِ خانهتان را باز کردید. برایمان خاطره گفتید، قهوه دم کردید، دردِ دلها و بغضهایمان را شنیدید.
چه قدر خوب بود بودنتان. باز هم نوشتید، کارگردانی کردید، بازی کردید، فریاد زدید، درس دادید، اما بیشتر از آن که بخندید، گریستید!...
گفتنی است؛ محمود استاد محمد در سال ۱۳۲۹ در محله دروازه دولاب تهران به دنیا آمد. وی فعالیت نمایشی خود را در نوجوانی پس از آشنایی با استادش محمد آستیم و سپس نصرت رحمانی و عباس نعلبندیان و با بازی در نمایشهای بیژن مفید و عضویت در آتلیه تئاتر آغاز کرد و در سال ۱۳۴۷ با بازی در نمایش «شهر قصه» (در نقش خر) به شهرت رسید. وی همچنین در سال ۱۳۴۸ در نمایش «نظارت عالیه» به کارگردانی ایرج انور به ایفای نقش پرداخت. او پس از انحلال آتلیه تئاتر، در سال ۱۳۵۰ به بندر عباس سفر کرد و در آنجا گروه نمایشی «پتوروک» را تشکیل داد. وی در سال ۱۳۵۱ دوباره به تهران مراجعت نمود. محمود استاد محمد پس از نوشتن نمایشنامههای متعدد، در سال ۱۳۶۴ به کانادا مهاجرت کرد. وی در سال ۱۳۷۷ دوباره به ایران بازگشت و فعالیت هنری خود را از سر گرفت. او در صبح پنجشنبه سوم مرداد ۱۳۹۲ به دلیل سرطان کبد در بیمارستان جم تهران درگذشت. به گفته دخترش داروهای پدرش را به ناگزیر و به دلیل گرانی دارو بر اثر نوسانات قیمت ارز قطع کردند.
او همسر آهو خردمند بازیگر تئاتر بوده و یکی از نکات جالبی که کمتر کسی اطلاعی از آن دارد این است که ترانه آهوی پر کرشمه که مارتیک آنرا اجرا کرده سروده وی میباشد که برای همسرش سروده بود