به گزارش برنا؛ ایران طی صدسال اخیر شخصیتهای برجسته ملی بسیاری به خود دیده که همواره دغدغه آبادانی و سازندگی را داشتهاند و با وجود کارشکنیها و سختیهایی که بر سر راهشان وجود داشت توانستند در مسیر سازندگی سرزمین مادریشان گام بردارند از این دست شخصیتها هنوز هم کم نیستند اما برخی با وجود نبودنشان اما هنوز تاثیرگذارند هر چند جایشان خالی است نمونه برجسته این چهرههای ارزشمند، مرحوم هاشمی رفسنجانی است که در چنین روزی(یعنی 19 دی ماه) در سال 1395 درگذشت اما هنوز هم نام و یادش بر سر زبان بسیاری از کسانی است که او را از نزدیک میشناختند و چند دهه در کنار ایشان و از راهنماییهایشان بهره بردند؛ یکی از این چهرهها، «حسن غفوری فرد» سیاستمدار اصولگرا است که بر این باور است که حیات سیاسی 50 سالهاش را مدیون مرحوم هاشمی میداند و مرحوم هاشمی را شخصیت خدومی میداند که نبودنشان برای کشور خسارت بزرگی است.»
«حسن غفوری فرد» سیاستمدار اصولگرا و معاون رئیس دولت سازندگی در گفت و گویی اختصاصی با خبرگزاری برنا، از صحبتکردن درباره مرحوم هاشمی و بیان خاطراتش هیچ گاه خسته نمیشود ؛ او همواره در صحبتهایش از علاقه و ارادت خود نسبت به ایشان میگوید. مشروح این گفت و گو به شرح ذیل است که میخوانید:
*****************************
*آقای غفوری فرد! از نظر شما سردار سلیمانی چگونه شخصیتی بود؟ و آیا خاطرهای از او دارید؟
متأسفانه این توفیق را نداشتم که خدمت شهید سلیمانی باشم به هر حال او درگیر کارهای زیادی بود اما بنده فعالیتهای او را پیگیری میکردم. او شخصیتی جامع الاطراف بود هرگاه زلزله و سیلی در کشور رخ میداد به مردم کمک میکردند یا در میدان جنگ قوی و شجاعانه میجنگیدند خاطرهای که داشتم این است که در یکی از شهرهای عراق به شهید سلیمانی اطلاع دادند که داعش آمده، شهید سلیمانی در پاسخ به آنها گفتند که اگر تا صبح مقاومت کنید خودم به شما میپیوندم در نتیجه خودش را به آنها رساند مقام معظم رهبری هم اشاره کردند که شهید سلیمانی به تنهایی در دل شهری که داعشیها، آن اشغال کرده بودند رفت داعشیهایی که بیحمانه برخورد میکردند. به هر حال او چندین سال به نقطه کانونی و مرکز خطر میرفت او شخصیتی کاملا استثنایی بود.
اوباما آرزوی داشتن ژنرالی چون سردار سلیمانی داشت
شهید سلیمانی آن زمان که در حال دعا کردن بود گویا عارف ربانی در حال دعا کردن بود؛ آن زمان که به سیلزدگان کمک میکرد گویا داوطلب هلال احمر یا کمیته امداد به سیلزدگان کمک میکند زمانی هم که در جبهه حضور داشت به گونهای بود که حتی اوباما، رئیسجمهور پیشین آمریکا درباره او گفته بود که آرزو داشتم یک ژنرال مانند سردار سلیمانی داشته باشیم.
شهید سلیمانی شخصیتی بود که در جهان شناختهشده بود و حتی در کشور آمریکا آرزوی داشتن یک چنین ژنرالی را داشتند. شهید سلیمانی شبیه مولایش حضرت علی (ع) در ابعاد کوچکتر، شخصیتی جمع اضداد بود. معمولا کسانی که در جبهه می جنگند، روحیه جنگی و مبارزه قویتری نسبت به بقیه عواطف انسانی دارند ولی شهید سلیمانی در جبهه کاملا یک ژنرال با اقتدار و با روحیه قوی نظامی بود، در خانه پای مادر و پدر را میبوسید، در هنگام کمک به آسیبدیدگان یک داوطلب صددرصد و امدادگر بود و در همه این ابعاد در اوج قله قدرت و اقتدار بود و هیچگاه یک بعد او تحت سیطره ابعاد دیگر قرار نمیگرفت. در واقع شهید سلیمانی یک شخصیت کاملا استثنایی و غیرقابل جایگزینی هستند. متاسفانه بنده با شهید سلیمانی ملاقات حضوری نداشتم.
یک ثانیه هم در عمرم آرزوی اصلاحطلب بودن نکردم
*شما چهره اصولگرا هستید اما بسیاری میگویند که شما در طی سال های گذشته به سمت اصلاحطلبی آمدهاید آیا شما این نظر را تایید میکنید؟
بنده یک ثانیه هم در عمرم آرزوی اصلاحطلب بودن نکردم البته نمیخواهم خدای ناکرده بگویم که اصلاحطلبان، افراد غیر قابل قبولی هستند و یا خدایناکرده هتک حرمت از آن عزیزان نمایم، اما بنده به اصولی که از اوایل جوانی اعتقاد داشتم هنوز هم اعتقاد دارم. به عنوان مثال درباره مرحوم هاشمی رفسنجانی تفاوتهای زیادی وجود دارد، اوایل انقلاب شعارهایی خطاب به ایشان سر میدادند مبنی براینکه «درود بر سه یاور خمینی؛ هاشمی و دو سید حسینی». بعدها در تهران به ایشان رأی ندادند و در انتخابات مجلس در تهران ایشان آخرین نفر شدند آن هم پس از استقبال فراوانی که از ایشان میشد.
یک ثانیه هم نظرم نسبت به مرحوم هاشمی تغییر نکرده
یک ثانیه نظر بنده نسبت به ایشان تغییری نکرده همانطور که قبل از انقلاب به ایشان ارادت داشتم، همچنان دارم و همواره این سخن را حتی به مرحوم هاشمی هم گفتهام که حیات سیاسیام را مدیون مرحوم هاشمی رفسنجانی هستم. مرحوم هاشمی وقتی که به عنوان وزیر کشور منصوب شدند، اولین حکم را به بنده اعطا کردند، زمانی هم که رییس جمهور شدند اولین حکم را به من دادند. در همان اوایل حضور در وزارت کشور، روزی بنده را خواستند و گفتند که «همین حالا برو و استاندار خراسان بشو»، در پاسخ به ایشان گفتم: «به خدا اصلا بلد نیستم و همه عمرم در داخل و خارج از کشور در دانشگاه بودم.»، بنده در دبیرستان و دانشگاه چه در داخل و خارج از ایران تدریس کردم و در آمریکا نیز فیزیک تدریس میکردم. ایشان در پاسخ به بنده فرمودند: «من هم بلد نبودم اما بالاخره یاد گرفتم.» شرایط به گونهای بود که مجبور شدم با قطار بروم چون ایشان اصرار داشتند که بلافاصله حرکت کنم؛ فرمودند احمدزاده آن جا را آتش زده است، بلافاصله حرکت کن. حتی منزل هم برای خداحافظی نرفتم، هواپیما هم نبود با قطار رفتم.
در خراسان مرا خواهرزاده مرحوم هاشمی میدانستند!
در آنجا آن قدر از ایشان تقدیر و تشکر کردم که مشهور شده بود که ایشان دایی بنده هستند و میگفتند چون شما خواهرزاده آیتالله هاشمی رفسنجانی هستید استاندار خراسان شدهاید. بنده جوانترین استاندار بودم، یعنی حدود سی و سه سال داشتم. قبل از من، استانداران همگی از دوستان و نزدیکان مهندس بازرگان و دکتر یزدی بودند و هم سن و سال مهندس بازرگان بودند در حالی که بنده جوانترین استاندار بودم که منصوب شده بودم. همه از این مسئله تعجب میکردند که من چگونه استاندار استان بزرگی چون خراسان که به اندازه کشور ژاپن است، شدهام؛ آن هم استانی که بعدا به سه بخش رضوی، شمالی و جنوبی تقسیم شده است.
از این رو شایعه شده بود که غفوری فرد از رانت قوم و خویشی استفاده کرده و استاندار شده است. به آیت الله هاشمی عرض کردم: «برخی فکر میکنند که شما دایی بنده هستید و من را به عنوان استاندار منصوب کردهاید ایشان خندیدند و به شوخی گفتند اگر من دایی شما نبودم که شما نخست وزیر میشدید.» میخواهم بگویم که قبل از استانداری تا ریاست سازمان تربیت بدنی و تا به امروز، به اعتقاداتی که از جوانی داشتم بدون استثنا پایبندم.
هنوز به بنی صدر میگویم آقای بنی صدر!
از ابتدا در حزب جمهوری اسلامی با مهندس موسوی زاویه داشتم، حتی او وقتی نخستوزیر شد با بنده تماس گرفت و گفت که میخواهم نام شما را به عنوان وزیر نیرو بدهم؛ به او گفتم اگر اجازه بدهید حضوری خدمت شما برسم چراکه شرایطی دارم. در یادداشتهای بنده هم آمد است بنده از ابتدا هم با او زاویه داشتم. یک ثانیه هم از اصولگرایی به اصلاحطلبی تمایل پیدا نکردم به رغم اینکه به همه گروه ها احترام میگذارم و بیاحترامی نمیکنم. بنده هیچگاه، اسم هیچ کسی را بدون احترام یاد میکنم به بیانی در ادبیات من بیاحترامی نیست هنوز هم می گویم آقای بنی صدر. چه به موافق و چه به مخالف احترام میگذارم و اهانت نمیکنم. ضمن اینکه به همه اصولگرایان و اصلاح طلبان احترام میگذارم باید بگویم که اصولگرایی در ذات و خون من است و یک ثانیه هم از اصولگرایی منحرف نشدم.
از طریق محمد هاشمی با مرحوم هاشمی آشنا شدم
*آشناییتان با مرحوم هاشمی رفسنجانی به چه زمانی و به کجا بازمیگردد؟
بنده طی سالهای 47- 48 تا 55 که در آمریکا حضور داشتم سالها بود که دبیر تشکیلات انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا بودم و از بنیانگذاران انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا بودم و از طریق محمد هاشمی رفسنجانی، برادر آیتالله هاشمی رفسنجانی با مبارزین کل کشور آشنا شدم البته مرحوم هاشمی رفسنجانی را از نزدیک ندیده بودم. بعد از آن وقتی که به ایران آمدم در تابستان سال 57، شهید باهنر، مرا به منزلشان دعوت کردند و گفتند میخواهیم حزبی به نام جمهوری اسلامی ایران تشکیل دهیم که بنیانگذاران آن بزرگانی چون باهنر، بهشتی، موسوی اردبیلی و هاشمی رفسنجانی و مقام معظم رهبری بودند و گفتند که این حزب یک شورای مرکزی 30 نفره دارد و دوستان هم پیشنهاد کردند که اسم شما در این شورا قرار بگیرد. حزب جمهوری اسلامی ایران قبل از انقلاب تشکیل شد ولی مخفی بود و بعد از پیروزی انقلاب در اسفندماه اعلام موجودیت کرد.
سال 57، اولین برخورد حضوری بنده با مرحوم هاشمی بود
سوم و چهارم دی ماه 57 و بعد از عاشورا بود که در عاشورای آن سال، مرحوم طالقانی یک راهپیمایی معروفی برگزار کرد در همان خیابانی که در حال حاضر به خیابان طالقانی نامگذاری شده است. بعد از این راهپیمایی عظیم، چند روزی جو آرام شده بود، ما برای اینکه فضای انقلابی مجددا فعال شود، "اولین کنفرانس علمی بررسی واقعه عاشورا" را در دانشگاه امیرکبیر برگزار کردیم که در واقع اولین بار بود کنفرانس عاشورا با عنوان یک کنفرانس علمی حادثه عاشورا مطرح میشد. 5 نفر سخنران دعوت کردیم و از این 5 نفر، 4 نفر شهید و یک نفر ترور شدند (شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید مفتح، شهید مطهری به شهادت رسیدند و مرحوم هاشمی رفسنجانی که ترور شد) در واقع قرار شد که 5 روز کنفرانس برگزار شود و روز اول شهید باهنر سخنرانی کرد، روز دوم قرار بود آقای هاشمی صحبت کند که نیروهای نظامی چهار طرف دانشگاه را محاصره کردند. از غرب به خیابان ولیعصر، از شرق به خیابان حافظ و از شمال خیابان طالقانی و از جنوب خیابان جمهوری اسلامی دور تا دور سرباز ایستاد و آن روز نوبت سخنرانی مرحوم هاشمی رفسنجانی بود که آمدند؛ آن روزها یاسر فرزند مرحوم هاشمی هم کوچک بود. آن روز تیراندازی شد و به ایشان گفتم که خطرناک است شما بروید. آن روز یعنی 5 دی ماه سال 57، شهید نجاتاللهی به شهادت رسیدند. آنجا، اولین برخورد حضوری بنده و مرحوم هاشمی با یکدیگر بود، چون 5 نفر سخنران ما به صورت غیابی و از طریق شهید بهشتی به این کنفرانس دعوت شده بودند. بنده در اول تشکیل حزب عضو شورای مرکزی بودم.
هنوز عضو موتلفه هستم
*شما هم نماینده و هم معاون رئیس جمهور بودید و سال 80 هم اعلام کاندیداتوری کردید، چند سالی هم هست که گویا از حزب موتلفه فاصله گرفتهاید این فاصلهگرفتن دلیل خاصی دارد؟
بنده به هیچ وجه از حزب موتلفه اسلامی فاصله نگرفتهام و هم اکنون هم مشاور دبیرکل هستم. تا دو سال قبل عضو شورای مرکزی موتلفه بودم، بنده هم به عنوان عضو جامعه اسلامی دانشگاهیان و هم به عنوان موسس آن قبل از انقلاب بودم. همچنین در امور ورزش وقتی وارد شدم، دبیرکل جامعه اسلامی ورزشکاران نیز بودم. به عنوان یک مهندس بنیانگذار جامعه اسلامی مهندسین بودم. هم در حزب موتلفه و هم در حزب جمهوری اسلامی حضور داشتم. در آن زمان قانون به افراد اجازه میداد که در چند گروه و حزب حضور داشته باشند اما براساس قانون جدیدی که دو سه سال است اجرایی شده، افراد نمیتوانند عضو اصلی و موثر بیش از یک تشکیلات باشند.
بنده چون دبیرکل جامعه ورزشکاران و بنیان گذار آن بودم و هستم، دیگر نمیتوانم در شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی عضو باشم اما در حال حاضر در موتلفه عضو بوده و مشاور دکتر اسدالله بادامچیان، دبیرکل حزب موتلفه نیز هستم و در جلسات شرکت میکنم اما عضو موثر نیستم، یعنی در جایگاه دبیرکل و عضو شورای مرکزی نمیتوانم فعالیت کنم.
دو بار کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شدم
استانداری خراسان اولین پست بنده بود، البته اولین پست من پس از انقلاب در دانشگاه صنعتی امیرکبیر بود که پس از آن استاندار خراسان شدم. نماینده چهار دوره از مجلس شورای اسلامی یعنی دوره اول، چهارم، هفتم و هشتم بودم. دو دوره هم کاندیدای ریاست جمهوری بودم یکی سال 60 بود یکی هم سال 80 کاندیدا شدم که به فاصله 20 سال بود.
خارجیها تعجب میکنند بگوییم 300 حزب داریم!
*آیا این مسئله از نظر شما یک ایراد محسوب میشود که نتوانند در چند حزب فعالیت کنند؟
مشکل اساسی این است که ما قبلا حزب نداشتیم اما در حال حاضر بیش از 300 حزب و گروه سیاسی از وزارت کشور مجوز فعالیت گرفته اند با این حال به رغم اینکه قانون جدید آمده و این محدودیتها را گذاشتهاند مبنی براینکه هر کسی میتواند تنها عضو اصلی یک حزب باشد، تازه الان بیش از 110 حزب مطابق با قانون جدید که دارای محدودیت بسیاری نیز است وجود دارند. نمیتوان گفت که طبق تعداد احزاب، 110 کاندیدای مستقل داشته باشیم این مشکل قانونی ما است به عنوان مثال وقتی به یک خارجی میگوییم که مثلا 300 حزب داریم که 110 حزب دارای مجوز قانونی هستند و از دولت یارانه میگیرند برایشان تعجبآور است چراکه اگر تشکیلات حزبی به معنای واقعی حضور داشته باشند نهایتا چهار پنج حزب کافی است. ممکن است حزبی باشد که اصلا کاندیدایی برای انتخابات نداشته باشد در حالی که مهمترین فعالیت حزب مربوط به معرفی کاندیدا در انتخاباتها از جمله ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی است بنابراین این اشکال قانونی است و تعداد زیاد احزاب عملا کار را مشکل کرده است.
حق موتلفه است که یک کاندیدای مستقل داشته باشد/اصولگرایان در حال رسیدن به یک توافق مشترک هستند
* دبیر کل حزب موتلفه عنوان کرده که موتلفه میخواهد کاندیدای مستقل معرفی کنند
حزب موتلفه اسلامی تنها حزبی است که قبل از انقلاب اسلامی و در سال 42 تشکیل شده است و نزدیک به 60 سال سابقه دارد و تنها حزبی است که در بیش از 250 شهر و استان دفتر و تشکیلات رسمی دارد. بنابراین وظیفه اصلی آن است که کاندیدا معرفی کند و از سوی دیگر حق موتلفه است که یک کاندیدای مستقل داشته باشد اما به هر حال حزب موتلفه اسلامی تلاش میکند که با گروههای دیگر هماهنگ باشد چراکه در نهایت شورای نگهبان بیش از 7، 8 نفر را تایید نمیکند. تجربه نشان داده که این گونه است آن هم به دلیل محدودیتهایی که دارد. همچنین از منظر دیگر نیز برای مردم بهتر است چون سردرگم نشوند از این رو بهتر است که جریان اصولگرایی به یک توافقی برسند که این در حال انجام است تا در نهایت بتوانند به یک کاندیدای مشترک برسند.
*نقش شورای نگهبان را در انتخابات 1400 چگونه ارزیابی میکنید؟
به هر حال قانون یک سری شرایطی را برای رئیسجمهور تعیین کرده مبنی براینکه کاندیدا باید از رجال سیاسی و مذهبی باشند و غیره. وقتی قانون وجود دارد یک مجری قانون هم باید در قالب یک تشکیلات، گروه، دفتر و سازمانی حضور داشته باشد مانند کالج انتخاباتی آمریکا که وقتی بین کاندیداها دعوا و اختلاف مطرح شد، در نتیجه یک تشکیلاتی مانند دادگاه عالی نظر داد. در دوره جرج بوش پسر هم این اتفاق رخ داد که دادگاه عالی نظر داد. بنابراین قانون اعلام کرده است که کاندیداها باید یک سری شرایط را دارا باشند به هر حال یک دستگاهی باشد که بر این شرایط نظارت کند که آیا این کاندیداها، شرایط قید شده در قانون را دارند یا خیر. اینکه هر کسی بگوید من رجل سیاسی یا رجل مذهبی هستم، باید ببینیم که آیا واقعا دارای شرایط قانونی هست یا خیر.
با برخی تصمیمات شورای نگهبان مخالفم
مثلا در انتخابات مجلس میگویند که باید مدرک لیسانس، فوق لیسانس و سوابق مدیریت داشته باشید، باید این را ملاحظه کنند که آیا مدرک دارند یا ندارند. سوء سابقه نداشته باشند و سابقه مدیریت داشته باشند و لذا باید دستگاهی باشد که در این باره تعیین کننده باشد. بنابراین حضور شورای نگهبان بسیار طبیعی است. آنهایی که با شورای نگهبان مخالفت میکنند مخالفتشان آنچنان منطقی نیست؛ چراکه نمیتوان با قانون مخالفت کرد. در واقع باید دید اگر جایی در اجرا اشکالی وجود دارد، مثلا یک نفر بدون داشتن شرایط تائید شده است و یا فردی در عین حائز بودن کلیه شرایط رد شده است، باز هم قانون راهی برای اعتراض گذاشته است یا انتقاد کنند. بنده با بودن شورای نگهبان کاملا موافقم. ممکن است با این تصمیمات مبنی براینکه فلان شخص تایید شده یا فلان شخص تایید نشده من مخالف باشم و هستم.
بابت ردصلاحیتشدن مرحوم هاشمی به رهبری نامه نوشتم
مطمئنم که افراد بسیار بهتری بودند که باید تایید میشدند و تایید نشدند و یکسری تایید شدند که اصلا این شرایط را نداشتند نمیخواهم اسم ببرم اما در عین حال ممکن است با بعضی از تصمیمات شورای نگهبان به شدت مخالف باشم مثلا به شدت با ردصلاحیت مرحوم هاشمی رفسنجانی مخالف بودم و حتی به پیشنهاد مرحوم عسگراولادی به مقام معظم رهبری نامه نوشتم که ایشان اگر صلاح میدانند همانطور که قبلا در مورد آقای دکتر معین دستور تائید صادر فرمودند، در این مورد هم چنانچه صلاح بدانند اقدام فرمایند. در هر حال، عدم تائید ایشان را نپسندیدم ولی همیشه به قانون و مصوبات قانونی احترام گذاشتهام.
با رد صلاحیت مرحوم هاشمی و سیدحسن خمینی به شدت مخالف بودم
بنابراین با اصل شورای نگهبان صددرصد موافق هستم اما با عدم تایید مرحوم هاشمی و سیدحسن خمینی مخالفم. ضمنا گویا مرحوم آیت الله یزدی بعدها مجددا با سید حسن خمینی در یک جلسه خصوصی بحث و مذاکره کرده بودند و او را تایید کرده بودند و حتی مجددا در شورای نگهبان مطرح فرمودند و از او دفاع کردند و گفتند که رد شدن ایشان درست نیست. میخواهم بگویم که با بعضی از تصمیمات شورای نگهبان، ممکن است مخالف باشم ولی با اصل شورای نگهبان موافقم چراکه یک مکانیزم عالی شامل 6 نفر فقیه عادل به نصب ولی فقیه و 6 نفر حقوقدان است که با آن صددرصد موافق هستم اما با بعضی از تصمیمات شورا از جمله ردصلاحیت مرحوم هاشمی رفسنجانی به شدت مخالف بودم.
مرحوم هاشمی ضرر نکرد مملکت ضرر کرد
البته این را بگویم که مخالف بودنم به این معنی نیست که علیه آنها صحبتی کنم نظر شخصی من این بود که مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی شخصیت خدومی بودند که بسیار به انقلاب خدمت کردند و این خدمات باقی خواهد ماند. نبودنشان برای کشور خسارت بزرگی است در واقع مملکت ضرر کرد که از داشتن چنین مدیری محروم شد و ایشان ضرر نکرد.
*به انتخابات اشاره کردید ارزیابی شما درباره اصلاح قانون انتخابات ریاستجمهوری در مجلس چیست؟ با توجه به اینکه انتقادات بسیاری به آن وارد شده است.
دو نظر کلی در مورد شرایط منتخبین و انتخاب کنندگان در دنیا مطرح است: یک نظر این است که مردم به هر کسی که خواستند رأی بدهند هر کسی میتواند کاندیدا شود زمانی که در آمریکا بودیم اعلام کردند که با این کارت پستالهایی که دارند میتوانند بنویسند که من مثلا حسن غفوری فرد داوطلب انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا هستم، و آن را به صندوق بیاندازند بدین گونه که یک کاغذ بردارید و در صندوق پستی بیاندازید و اعلام کاندیداتوری کنید و رسما کاندید میشوید. نظر دیگر این است که قانون باید حداقل شرایط را برای هر پستی تعیین کند تا مردم با بصیرت بیشتر رای دهند. مثلا وقتی که در تهران و کل کشور برای 300 نفر، حدود 30 هزار نفر ثبت نام میکنند یعنی برای هر پستی، 100 نفر کاندیدا وجود دارد در تهران برای 30 نفر، حدود سه هزار نفر شرکت میکنند این کار را بسیار سخت میکند. مردم باید بروند سه هزار نفر را بررسی کنند تا 30 نفر را انتخاب کنند. یک علت دیگر مشارکت پایین، همین مسئله است البته دلایل زیادی وجود دارد اما یکی از آنها این است.
مثلا رفتن و خواندن آن لیست چند صد نفره سخت است. یکسری هم که اصلا سواد آنچنان ندارند یا پیرزن یا پیرمرد نمیتوانند در صف باشند یا ایستادن و لیست خواندن برایشان مشکل است این کار را سخت میکند. نظر شخصی بنده این بود که شرایط را برای انتخابکننده و انتخاب شونده ساده بگیرند اینکه گفتند نماینده مجلس باید فوق لیسانس داشته باشد به نظر نمیآید که خیلی منطقی باشد به خصوص با اختلاف سطح فراوانی که در دانشگاههای ایران وجود دارد.
حضور احزاب قوی در انتخابات کارها را سادهتر میکند
به عنوان مثال در آمریکا، یک آقا کاندیدای شورای شهر شده بود، کاملا بیسواد بود حتی نمیتوانست اسم خودش را بنویسد اما انتخاب شده بود، در نتیجه در یک شهر کوچکی شهردار شده بود و یک طرف به این شکل کاملا آزادی است و یک طرف هم اگر آزادی باشد با وجود شورای نگهبان و داشتن مدرک فوق لیسانس و غیره، باز هم در تهران 3 هزار نفر برای 30 صندلی کاندیدا میشوند. بنابراین حتما بایستی یکسری محدودیتهای عملی، اعمال شود.
اگر احزاب حضور داشتند کارها سادهتر میشد. در ریاستجمهوری آمریکا دو حزب اصلی هستند که میروند بررسیها را انجام میدهند تا حدود زیادی کار مردم را آسان میکنند هر حزبی 4-5 کاندیدا دارد و بعد این 4، 5 کاندیدا میآیند تبلیغات میکنند در نتیجه مشخص میشود که رأی کدام یک از آنها بیشتر است پس از آن برای ریاست جمهوری، یک نفر را معرفی میکند بنابراین تصمیمگیری بین دو نفر بسیار آسانتر است تا بین سه هزار نفر.
چه کسی الان جوابگوی کارهای احمدینژاد است؟!
بنابراین لازمه این کار، داشتن احزاب قوی است که باید جوابگو باشند نه اینکه 8 سال بیاید و برود. احمدینژاد 8 سال آمد و رفت چه کسی الان جوابگوی کارهای احمدی نژاد است؟ به نظرم اصلا دموکراسی، پارلمان و انتخابات بدون حزب بی معنی است باید تعدادی از احزاب مشخص حضور داشته باشند متاسفانه بسیاری از این 300 حزب ناکارآمد است و تشکیلاتی ندارند چون می خواهند که اسمی مطرح کنند 4، 5 نفر، تشکیلاتی را ایجاد کردهاند.
اصرار مرحوم هاشمی به حضور چند حزب جامع در کشور
مرحوم هاشمی هم به این اصرار داشتند که چند حزب جامع در کشور وجود داشته باشد جامعه اسلامی مهندسین متعلق به مهندسین است یا جامعه اسلامی ورزشکاران برای ورزشکاران است یا جامعه دانشگاهیان هم همینطور. اینها حزب نیستند بلکه یک تشکل سیاسی و صنفی است بنابراین بهتر است که یک حزب جامع با تمام این شاخصهای کارگری و کارمندی و غیره باشد که به مردم برای انتخابات کمک کند.
*افرادی که به عنوان نمایندگان اصولگرا به مجلس راه پیدا کردند آیا عملکردشان به گونهای است که نظر و رأی مردم را به سمت اصولگرایان جذب کنند؟ و در نتیجه پیروزی در انتخابات 1400 را به نفع اصولگرایان رقم بزنند؟
محسن رضایی اخیرا در یک سخنرانی گفته است که بازی اصولگرایان و اصلاحطلبان تمام شد متاسفانه به دلایل مختلفی، انتخابات ما، حزبی و جبههای نیست بلکه بیشتر کاریزمای شخص منتخب موثر است مثلا آقای خاتمی که آمد به کدام حزب تعلق داشت کارگزاران هم تازه تشکیل شده بود یا احمدینژاد که متعلق به حزب جهادگران بود آن حزب چند نفر بودند؟! واقعا جهادگران چقدر رای برای احمدینژاد دست و پا کرد؟ اصلا جهادگران غیر از تهران در کجا شناخته شده بود؟!
متاسفانه تشکیلات حزبی در ایران هیچ وقت به معنای واقعی شکل نگرفت. فردگرایی تا حدود زیادی غالب است. کتابی تحت عنوان روح ملتها ترجمه احمد آرام سالها قبل چاپ شده بود و مهندس بازرگان هم تکملهای بر آن نوشتند که در آن تکمله آمده بود که روحیه ملت ما فردگرایی است به دلایل مختلف جامعهشناسی و غیره. یک دلیل دیگر این است که حزب در ایران یک ولادت نامشروع داشت، اولین حزبی که در ایران تشکیل شد گروه تقی ارانی بودند که به گروه 53 نفره معروف شده بودند که کمونیست بودند در آن زمان جامعه به شدت مذهبی بود. بعد از آن حزب توده بود که وابسته به شوروی بود و با ایدئولوژی الحادی بعد از آن هم حزب ایران نوین و ملت ایران بود که این ها با هم ادغام شدند و حزب رستاخیز را تشکیل دادند یعنی احزاب یا وابسته به خارج بودند یا وابسته دربار بودند یا ایدئولوژی شان خارجی بود.
مردم ذهنیت خوبی از تحزب در ایران ندارند
بنابراین اصل تحزب در ایران به گونهای است که مردم ذهنیت خوبی از آن ندارند بسیاری هم که میخواهند معروف شوند میگویند عضو هیچ حزب و دستهای نیستیم در حالی که در آمریکا افتخار میکنند عضو فلان حزب هستیم. تحزب در ایران با مشکل روبرو است بنده به عنوان کسی که رییس خانه احزاب بودم و خانه احزاب آسیایی را تشکیل دادم و عضو شورای مرکزی آن هستم و به بیانی به حزب اعتقاد دارم اینها را بیان میکنم.
مگر میشود اصولگرایی در کشور تمام شود؟!
مرحوم هاشمی رفسنجانی عضو کدام حزب بودند؟! ایشان با شخصیت خودشان شناخته شده بودند. محسن رضایی بارها به عنوان اصولگرا در انتخابات کاندیدا شده اما اخیرا اعلام میکند که اصولگرایی و اصلاح طلبی تمام شد مگر میشود که اصولگرایی در کشور تمام شود؟!
اصولگرایی و اصلاح طلبی نه بازی بوده و نه تمام شدنی است!
*علاوه بر محسن رضایی، برخی از پایداریها هم میگویند اصولگرایی منسوخ شده است.
این مسئله بسیار بد است این سخن بدین معناست که به هیچ اصولی پایبند نیستیم باید به اینها گفت که آیا به استقلال جمهوری اسلامی پایبند هستیم یا خیر، این یک اصل است. این حرف بدی است. به هر حال اصلاحطلبان از خودشان دفاع کنند اما بنده به عنوان یک اصولگرا از اصولگرایی دفاع میکنم، این یک اصل است که ما به نظام جمهوری اسلامی و به ولایت فقیه معتقدیم، به اسلام و استقلال کشور و ولایت فقیه معتقدیم یا خیر؟ اینها اصول بنیادی اعتقاداتمان است و این که میگویند اصولگرایی منسوخ شده یا اصولگرایی بازی بوده است سخن ناپسندی است یعنی اینکه به ولایت فقیه و استقلال ایران باور داشتیم بازی بوده؟ مگر ما 8 سال برای استقلال و ارزشهایمان نجنگیدیم و دفاع از تمامیت ارضی ایران اسلامی یک اصل نیست و کسی هست که مخالف این باشد. اصولگرایی و اصلاح طلبی نه بازی بوده است و نه تمام شدنی است.
محسن رضایی سالها از اصول دفاع کرد اما الان میگوید اصولگرایی بازی است!
محسن رضایی به عنوان فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سالها با همه وجود از اصول دفاع کرد و برای آن جنگیده بود. اینکه بگوییم اصولگرایی بازی بود و تمام شد سخن زیبایی نیست.
من به عنوان یک اصولگرا به اصولی معتقد هستم و به تمامیت ارضی کشور اعتقاد دارم، به دفاع از استقلال کشور اعتقاد دارم، اینکه این نظام به ترقی و توسعه برسد اعتقاد دارم، به قانون اساسی این کشور اعتقاد دارم، به ولایت فقیه، حکومت اسلامی و عدالت اسلامی اعتقاد دارم اینها بازی نیست بلکه حقیقت وجود ما است تمام زندگیمان را دادهایم زندان رفتهام، از کارم اخراج شدم در کشور خدمت کردهام.
امیدوارم دولت آینده برای اصولگرایان باشد اما .....
با توجه به اینکه دو سوم این مجلس، افراد جدیدی هستند قضاوت درباره آنها بسیار زود است. در مجلس اول مقام معظم رهبری، آیت الله هاشمی و آیت الله امامی کاشانی و حسن روحانی حضور داشتند بودند، به تدریج که گذشت و مجلس جوانگرا شد که در حال حاضر نیز دو سوم آن جوان هستند بنابراین زود است که درباره آنها قضاوت کنیم. اینکه گفته میشود دولت آینده برای اصولگرایان است بنده امیدوارم چنین اتفاقی رخ دهد البته گاهی اتفاقات عجیب و غریبی میافتد وقتی آقای ناطق نوری کاندیدا شد، آقای خاتمی به برخی گفته بودند که دعا کنید من دو سه میلیون رأی بیاورم که آبرویم نرود اما در انتخابات چند میلیون رأی آورد و پیروز شد در حالی که ناطق نوری، تقریبا تمام وزرایش را تعیین کرده بود مردم ما مردم دقیقه نود هستند ممکن است در لحظه آخر تصمیمی بگیرند که با همه نظرات قبلی مخالفت شود.
از سخنان محسن رضایی تعجب میکنم!
*آقای محسن رضایی که این سخنان را مطرح کرده کاندیدا است آیا او از نظر شما میتواند در قامت یک رییس جمهور باشد؟ آیا مردم این بار به او اعتماد میکنند و رأی میدهند؟
بنده مخالف این مسئله هستم که چون مردم به او رأی ندادند بنابراین به او اعتماد ندارند. نباید گفت آنهایی که رأی نیاورند مورد اعتماد نیستند و یا مثلا غیر قابل قبول هستند، به هر حال علاقه مردم به کاندیدای دیگری بوده و به او رأی دادند. محسن رضایی اخیرا طرحی را بیان کردند مبنی بر اینکه ما باید تیمی مانند ماهاتیر محمد تشکیل دهیم. بنده از این سخنان تعجب میکنم چراکه قرار بود خودمان، یک الگوی بزرگ تمدن اسلامی به دنیا معرفی کنیم تا برای دنیا هم فکر جدیدی مطرح کرده باشیم.
ماهاتیر محمد شدن و ژاپن اسلامی نهایت تنازل است!
امام (ره) میفرمودند که برای مستضعفان جهان میخواهیم الگو ارائه بدهیم. وقتی روزهای جمعه از نمازجمعه دانشگاه تهران میآمدیم بچهها شعار میدادند: «جهان را با منطق، مسلمان میکنیم» بنابراین چنین ایدههایی داشتیم اما به تدریج آن قدر تنازل کردیم که به سخن حدادعادل رسیدیم که گفتند میخواهیم ژاپن اسلامی بسازیم! این سخن، نهایت تنازل بود در حالی که ما همواره میگفتیم دنیا عاشق اسلام است و راهش را پیدا میکند اما حالا باید الگویمان را از ژاپن بگیریم چون اقتصادش خوب است. این سخنان نوعی تنازل است.
رهبری دعوت به جوانگرایی میکند اما محسن رضایی میگوید تیم ماهاتیر 90 ساله!
مقام معظم رهبری فرمودند به سمت جوانگرایی برویم آن وقت محسن رضایی میگوید یک تیمی مانند ماهاتیر محمد باید داشته باشیم. شاید برخی هم بعدها بگویند مانند افغانستان شویم و غیره! این سخنان به نوعی تنازل است در برابر دنیای بزرگی که پیش رویمان بود.
50 سال است میگویم حیات سیاسیام را مدیون مرحوم هاشمیام
یکی از مشکلات ما این است که میخواهیم زیاد حرف بزنیم. گاهی اوقات از من میخواهند سخنانی را بیان کنم که تاکنون نگفته باشم گاهی اوقات هم سخنانمان تکراری میشود و این طبیعی است سخنی که بنده میگویم 50 سال است که بیان میکنم بنده همواره گفتهام که حیات سیاسیام را مدیون مرحوم هاشمی رفسنجانی هستم ممکن است هزار نفر بیایند و ممکن است به همه آنها ارادت داشته باشم یا ده سال دیگر هم همین را بگویم در واقع به سخنی که میگویم پایبندم.
از سخنان محسن رضایی بسیار ناراحت شدم/50 سال زندگیمان را پای اصولمان گذاشتیم
یک موقع صحبت از نواصولگرایی شد آن هم پس از 50 سال اصولگرایی. حرف زدن بسیار مفید نیست و اینکه بگوییم اصولگرایی و اصلاحطلبی بازی است. به عنوان یک اصولگرا از این سخن آقای محسن رضایی بسیار ناراحت شدم و دوستانه از ایشان گلایه میکنم. ما بازی نمیکردیم بلکه زندگیمان را برای اصولمان گذاشتیم. زندگی خوبی در آمریکا داشتم و دانشگاه درس میدادم اما رها کردم آمدم اینجا که به ایران و اسلام خدمت کنم در حالی که میدانستم اگر وارد ایران شوم یقین داشتم مرا بازداشت میکنند، شکی نداشتم. پدرم در سال 53 فوت شدند به ایران نیامدم گفتم اگر به ایران بیایم مرا بازداشت میکنند. گفتم درسم تمام شود به ایران بیایم که بعد از ورود به ایران، ساواک، مرا بازداشت کرد به زندان هم رفتم و ساواک مرا ممنوعالخروج کرد و حتی ممنوعالکار بودم جالب اینکه نه اجازه میدادند کار کنم نه اجازه میدادند به خارج از کشور بروم.
برای پایبندی به اصولم راننده تاکسی هم شدم!
ساواک اجازه نمیداد تدریس کنم به آنها گفتم راننده تاکسی میشوم یک مدتی هم واقعا راننده تاکسی شدم و جلوی درب دانشگاهی که درس میدادم راننده تاکسی شدم که بگویم من با اصول خودم زندگی میکنم. حال اینکه بخواهند بگویند اصولگرایی تمام شد یعنی تمام عمر من باطل شد. اینکه بگویند بازی بوده، ناراحت کننده است حالا بگویند یک فلسفه و تئوری بود که عمرش تمام اما اینکه بگویند اصولگرایی بازی بوده است به نظرم تا حدود زیادی ناشی از کم توجهی به کسانی است که جان خودشان را برای آن گذاشتهاند.
اصولگرایی را بدون شیخوخیت نمیتوان تصور کرد
*اختلاف نظر در جبهه اصولگرایی بر سر شیخوخیت را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا شیخوخیت را پایان یافته تلقی میکنید؟ آیا روند دموکراتیک جایگزین شیخوخیت در جریان اصولگرایی خواهد شد؟
اولا شیخوخیت مخالف و آنتی تز روند دموکراتیک نیست. خود افراد با رای خود، بزرگان را حرمت مینهند و به نظرات آنها توجه میکنند نه آن که مجبور به اینکار باشند.
فرض کنید خدایی ناکرده نیاز به پزشک دارید آیا یک پزشک فعال و جوان که دیروز فارغالتحصیل شده را انتخاب میکنید یا پروفسور سمیعی؟ معنی ندارد که بگوییم شیخوخیت تمام شده است. فلان مرجع تقلید برای معالجه به انگلستان میرود یعنی اعتبار علم و دانش است. بنابراین شیخوخیت و تجربه، چیزی نیست که تمام نشود. اصولگرایی را بدون شیخوخیت نمیتوان تصور کرد. شیخوخیت یعنی احترام به پیشکسوتان انقلاب.
فرض کنید در زندگی عادی، شما با خواهرتان دعوا کردهاید میروید پیش پدر و مادرتان یا میروید نزد همسایهتان، طبیعی است که باید از کسی مشورت گرفت که همفکر باشد و با اصول شما آشنا باشد. نکته دیگر اینکه هیچ کس اصولگرایان را مجبور نکرده کبه به شیخوخیت روی بیاورند بلکه خودشان تصمیم میگیرند که بروند یا نروند. قبل از انقلاب جامعه اسلامی دانشگاهیان را تشکیل دادیم تنها تشکیلاتی بود که غیر از موتلفه، قبل از انقلاب تشکیل شد و همه اعضای آن هم استاد دانشگاه بودند که برای مبارزه با شاه ایجاد شده بود و اقداماتی خوبی نیز هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب انجام داد آن زمان که امام میخواستند به ایران بیایند و بختیار فرودگاه را بسته بود علما هم در مسجد دانشگاه تحصن کردند.
برای مشورت نزد مرحوم هاشمی میرفتیم
جامعه اسلامی دانشگاهیان اولین گروهی بود که اعلام حمایت کرد و خود من بلافاصله بیانیه حمایت از آنها در جمع قرائت کردم.. بعد از انقلاب یکسری استادهای جوان آمدند و گفتند در همه قوانین انجمن اسلامی است و اسم جامعه اسلامی به انجمن اسلامی تغییر دهیم. بنده به عنوان بنیانگذار مخالفت کردم، همه استاد دانشگاه هستند و همه ما به صورت اتفاقی گفتیم که نزد یکی از بزرگان برویم و نظرخواهی کنیم. همه موافقین و مخالفین گفتیم نزد آیت الله هاشمی رفسنجانی برویم تا از ایشان نظرخواهی کنیم که آیا اسم را انجمن اسلامی دانشگاهیان بگذاریم یا جامعه اسلامی دانشگاهیان. ایشان گفتند اگر اسم را تغییر دهید تاریخ را از بین بردید چراکه جامعه اسلامی دانشگاهیان مولود قبل از انقلاب است که تشکیل شد. اینها طبیعی است. با سیاست کاری نداریم.
ترکیب خوبی از جوانان و باتجربهها برای مملکت لازم است
بنابراین خودمان انتخاب کردیم که نزد مرحوم هاشمی برای نظرخواهی برویم این شیخوخیت به هیچ وجه مخالف روند دموکراتیک نیست ما همواره در کارها افراط و تفریط میکنیم به عنوان مثال میخواهیم جوانگرایی کنیم فرد جوانی را کاندیدا میکنیم و به هر دری میزنیم که 20 سال تجربه برای او دست و پا کنیم و یا از آن طرف ماهاتیر محمد نود و چند ساله را الگو قرار میدهیم. به نظر من ترکیب خوبی از جوانان و باتجربهها برای مملکت لازم است اما طبیعت بعضی از کارها بدین گونه است که افراد باید با تجربه باشند. در واقع باید با توجه به شرایط، افراد انتخاب شوند.
امیدوارم اشتباهات قبلی اصولگرایان در انتخابات، مجددا تکرار نشود
*مهمترین اشتباه اصولگرایان در نهمین دوره انتخاباتی ریاست جمهوری، عدم توافق آنها در معرفی یک نامزد انتخاباتی بود؟ آیا ممکن است برای 1400 هم از این گونه اشتباهات تکرار شود؟
ممکن است اشتباه همواره تکرار شود اما امیدوارم که تکرار نشود. در انتخابات فقط خوب بودن کافی نیست بلکه کاندیدا باید محبوبیت هم داشته باشد و مطرح باشد. در انتخابات مجلس هفتم آمدند گفتند برای نفر سی ام سه نفر بودند یکی مهندس، یک کارمند و یکی کارگر. بین آنها قرعهکشی کردیم. این چه معنایی دارد بالاخره ما در مجلس احتیاج به یک دکتر و مهندس و استاد دانشگاه داریم یک زمانی است که به کارگر نیاز داریم. قرعهکشیها به نام کارگر درآمد و در لیست گذاشتند اما کسی به آن رأی نداد. بنابراین میخواهم بگویم که یک کاندیدا علاوه بر مشروعیت باید محبوبیت هم داشته باشد. ممکن است فرد خوبی کاندیدا شود اما هیچ کس او را نشناسد. ممکن است تمام فاکتورها را داشته باشد اما باز هم رأی نیاورد چرا که رای دهندگان شناخت لازم را از او ندارند.
در انتخابات، اصل مهم این است که پیروز شویم حال نه اینکه به هر قیمتی برنده شویم. یک بحثی همیشه بین اصولگرایان بوده اینکه صالح مقبول بر اصلح غیرمقبول ارجح است. ممکن است یک کاندیدا بهترین فرد است اما کسی او را نمیشناسد اما یک کاندیدا فرد خوبی است و همه او را میشناسند، صالح و مقبول هم هست اما به اندازه قبلی صالح نیست. بنابراین یک کاندیدا باید مقبولیت داشته باشد. ما این مسئله را رعایت نکردیم. در انتخابات ریاست جمهوری من با مهندس میرسلیم، قبل از انقلاب در جامعه اسلامی دانشگاهیان بودیم البته قبل از آن هم سازمان ملی دانشگاهیان را ایجاد کردیم که منحل شد، به ایشان هم ارادت دارم.
برای ریاست مجلس اشتباه کردیم!
برای ریاست مجلس هم باز همین اشتباه را کردیم. میشد که بهتر رفتار کرد که حداقل نایب رییس شوند یا در راس یک کمیسیون قرار گیرند اما انتخاب بد ما باعث این اتفاقات شد. بر این باورم که میتوان این اشتباهات را جبران کرد اما برخی اشتباهات دارای خسارات جبران ناپذیر است بنده بر این باورم که خسارتی که از ردصلاحیت مرحوم هاشمی رفسنجانی به نظام وارد شد غیرقابل جبران است.
مرحوم هاشمی شعار نمیداد به سازندگی اعتقاد داشت
*به نظر شما تا چه حد تفکر سازندگی در این دوره حساس میتواند به کشور کمک کند؟ و تا چه حد بعد از مرحوم هاشمی رفسنجانی، سازندگی در کشور صورت گرفت؟
شاید برای همه جالب و غیر قابل باور باشد که اولین فردی که در این مملکت برای جهاد سازندگی اقدام کرد من بودم که در اوایل سال 58 بود. خدا رحمت کند مرحوم شهید بهشتی را که به من گفت شما برنامهای برای سازندگی بعضی از روستاها تدوین کنید. من رفتم برنامهای نوشتم که 500 روستا را به عنوان نمونه انتخاب کنیم برای بازسازی. در آن زمان گفتم که حداقل 100 میلیون تومان هزینه خواهد داشت. آن زمان دبیر کل حزب آقای بهشتی بودند و همه کاره مملکت هم بودند و رئیس شورای انقلاب هم بودند. آن زمان با یک میلیون تومان میشد در تهران خانه خرید. قصد اجرای آن برنامه را داشتیم که بنده رفتم استاندار خراسان شدم. اوایل انقلاب که وزیر بودم دولت آن زمان 8 استان را به عنوان استانهای محروم معرفی کرد.
اولین و مهمترین وظیفه برای نظام جمهوری اسلامی، اصلاح داخل مملکت است و حضرت امام روی این تاکید داشتند که برای مردم حداقل معیشت فراهم باشد و یک سخنرانی از آقای بهشتی شنیده اید که 15 ماه از انقلاب گذشته که در آن زمان در اردیبهشت سال 60 بودیم و گفتند که همچنان فقر وجود دارد و این برای نظام اسلامی پسندیده نیست الان می بینیم که تعداد افراد تحت پوشش کمیته امداد افزایش پیدا کرده است. شعار سازندگی با کار سازندگی فرق دارد مرحوم هاشمی رسیدگی می کردند و به سازندگی اعتقاد داشتند.
از سخنان مرحوم هاشمی سوءبرداشت شد
وقتی بنده در وزارت نیرو بودم ایشان بسیار کمک میکردند مثلا در برق رسانی به روستاها و... که از کارهای اصلی مملکت است. تامین معیشت مردم و رفع فقر از کارهای اصلی کشور است که باید به آن رسیدگی کرد منتهی کشور در شرایط حساسی است بحث الزامات خارجی مطرح است که اگر موشکها را نداشتیم چه میشد. یه صحبتی را مرحوم هاشمی مطرح کردند که متاسفانه بد تعبیر شد در حالی که از نظر بنده سخنان ایشان عالی بود. ایشان گفتند که ببینید ژاپن و آلمان بعد از جنگ جهانی دوم ارتش نداشتند و هزینه ارتش را هزینه آموزش کردند، ایشان در کتاب امیرکبیر که قبل از انقلاب نوشته بودند همین را گفته بودند که ژاپن در دوران امپراطوری میجی، دانشمندان را از اروپا به ژاپن آورد تا علم و دانش را ترویج دهد در حالی که امیرکبیر 10 سال قبل از آن این کار را کرده بود و دارالفنون را ایجاد کرد.
اهانتهای بسیاری به مرحوم هاشمی شد که درست نبود
مرحوم هاشمی گفتند که دنیا باید به طرف سازندگی برود و دنیا اگر هزینه نظامی اش را صرف ساخت و ساز کند حتما جهان بسیار بهتر خواهد شد. اما برخی از سخنان ایشان دچار سوءبرداشت شدند که ما نباید موشک بسازیم. متاسفانه برداشت نادرستی صورت گرفت. حضرت امام هم فرموده بودند امیدواریم روزی بشود که مسلسلها تبدیل به قلم شود. این آرزوی هر کسی است. در زمانی که در آمریکا بودم یکی از روزنامههای آمریکایی نوشته بود که با پولی که در ویتنام خرج کردیم میشد یک قطار با ریل طلا از امریکا تا کره ماه درست کنیم. در واقع منظور مرحوم هاشمی این بود که سرمایه گذاری در آموزش و پرورش تا این حد نتیجه مثبت دارد که متاسفانه از سخنان ایشان سوءبرداشت شد مبنی بر اینکه ایشان گفته ارتش را نابود کنید و موشک نسازید که اهانتهای بسیاری متاسفانه به مرحوم هاشمی شد.
*تحریف سخنان و سوءبرداشتها تا چه حد خسارت زا بوده و در تصمیمگیریها موثر بوده است؟
متأسفانه این سوءبرداشتها و تحریفها موجب تصمیمگیریهای نادرستی شده است، یک آقایی از دبیرستان با ایشان آشنا بودم و بعد از انقلاب بنده استاندار خراسان و آن فرد استاندار کرمان شد چون اوایل انقلاب ارتش و سپاه شکل نگرفته بود استانهای مرزی از جمله کرمان مشکلات زیادی از جمله قاچاق داشتند. او با چند تا از خان های بزرگ صحبت کرد و آنها را بدون درگیری آرام کرد که امنیت استان را برقرار کند.
یک زمانی کار خوبی انجام میشود اما .....
بسیاری از او تشکر کردند که کار خوبی کرده است و شر قاچاقچیها را کم کرده است. این فرد در دوره پنجم مجلس کاندیدا شد اما یک عده ای که در مجلس بودند گفتند این همانی بود که رفت به مجلس و با قاچاقچی ها ساخت. در نتیجه اعتبار نامه این بنده خدا رد شد و او از مجلس اخراج شد دوباره در مجلس هفتم همین فرد آمد و نماینده مجلس شد. یک زمانی است که کار خوبی انجام شده اما برخی آن را نادرست جلوه میدهند.در حالی که آن فرد باسوادی بود حقوق خوانده بود و از قضات دادگاه لاهه بود. آقای حمید بهرامی نماینده رفسنجان بودند که در دوره پنجم مجلس نماینده بودند.
همه مرحوم هاشمی را دوست داشتند اما پس از مرگش.....
مرحوم هاشمی را همه دوست داشتند و میگفتند «درود بر سه یاور خمینی ؛ هاشمی و دو سید حسینی» اما پس از مرگش میگفتند که چرا در استخر فرح رفته جان داده است؟ مگر الان دفتر ریاست جمهوری و نخست وزیر کجاست؟ ممکن است بنده به مرحوم هاشمی انتقاد داشته باشم اما انتقاد به صورت درست اما اهانت به دور از انصاف است حضرت علی میفرمودند که دوست ندارم به معاویه اهانت کنید. ولی این قدر جو ساختهاند که رفته در استخر فرح و... .. در حالی که استخر فرح نبوده است. وقتی استخری در آنجاست باید داخلش خاک بریزند؟!
مرحوم هاشمی با سن حدود 80 سال تا دیروقت کار میکرد/باید قدردان فرمانده جنگ باشیم
یک بار مرحوم هاشمی را دیدم که خیلی خسته بودند، حدود 80 سال سن داشت اما از 5 صبح تا دیروقت کار میکردند حداقل 40 سال بعد از انقلاب. 59 سال همراه مقام معظم رهبری بودند و انصاف باید در کار باشد و این ساختمان ها الان برای مملکت است و اینکه مثلا کجا بوده اند و این حرف ها را می زنند درست نیست. انتقاد باید منصفانه باشد و خدمات آدمی که این همه برای مملکت کار کرد و فرمانده جنگ بود باید قدردان باشیم.۷