به گزارش برنا، «ننگ بشری» داستانی است که در آن «کولمن سیلک» بهعنوان استاد یکی از دانشگاههای نیوانگلند، زندگی خوبی دارد. اما مدتی بعد همسرش را از دست میدهد و به داشتن عقاید نژاد پرستانه متهم میشود. وی با زنی به نام «فانیا» آشنا میشود که مدتی بعد، عشق او به زن فاش شده و برایش رسوایی به بار میآورد و از طرفی معلوم میشود که خود او رنگینپوستی است که همیشه خودش را سفیدپوست معرفی میکرده است. این داستان سرشار از موضوعات بهظاهر بیاهمیت روزمره است.
وقتی «ننگ بشری» در سال 2000 منتشر شد، نه تنها تا مدتها در صدر پرفروش ترین رمانهای آمریکا و جهان نشست، بلکه چندین جایزهی معروف ادبی مانند «پن فاکنر ۲۰۰۱»، «نیویورک تایمز»، «دبلیو. اچ. اسمیت» و «ایمپک» را درو کرد.
روند این «جایزهباران فیلیپ راثی» اما به همینجا متوقف نشد و حتا فیلم ننگ بشری ساختهی «رابرت بنتون» که با بازی «نیکول کیدمن» و «آنتونی هاپکینز» بر اساس این رمان ساخته شد، توانست جایزهی بهترین فیلم و بهترین بازیگر زن را از آن خود کند.
بخشهایی از کتاب:
توی نیروی دریایی دوستی داشتم به اسم فاریئلو. تخصصش زنای زشت بودن. وقتی برای رقص به نورفولک می رفتیم، یک راست می رفت سراغ زشت ترین دختر. وقتی بهش می خندیدم، سر تکون می داد و می گفت نمی دونی داری چه موهبتی رو از دست می دی. می گفت خیلی از مردا احمقن که اینو نمی دونن. نمی فهمن وقتی به زشت ترین زن نزدیک می شی، اون دقیقا خارق العاده ترین زن توی جمعه. چون هرگز انتخاب کسی نبوده. وقتی باقی دخترا می رقصیدند، اون یه گوشه می ایستاده و تماشا می کرده. کافیه بهش نزدیک بشی. اون وقت هر دو از هیجان، به لرزه می افتید.
پریموس در اوایل سی سالگی به سر می برد. پدر دو فرزند و همسر استاد فلسفه ی جوانی بود که مدرک دکترا داشت و کولمن خودش چهار سال پیش او را استخدام کرده بود. در نیوانگلند و در شهری دانشگاهی مثل آتنا، که بیشتر حرفه ها و مشاغل برای ال. ال. بین مجهز شده اند، این مرد جوان شیک پوش خوش قیافه ی مومشکی قدبلند و باریک، با هیکل نرم و قبراق ورزش کاری اش، هر صبح با کت و شلوار صاف و صوف اتوکشیده ی خوش دوختش، کفش های مشکی براقش و پیراهن سفید آهارزده اش که با دقت و ظرافت نام اولش بر آن حک شده بود، در دفتر کارش پدیدار می شد. نوع پوشش سفارشی و خوش دوخت تر و تمیزش، نه تنها نشانه ی اعتماد به نفس و اهمیت و احترام شخصی بود، بلکه نشان می داد از هر گونه بی نظمی و شلختگی و ولنگاری بیزار است. و همه ی این ها به خوبی نشان می داد که نلسون پریموس تشنه ی چیزی بیش از دفتری کاری در طبقه ی بالای فروشگاه تالبوت در آن سوی فضای سبز است.