به گزارش برنا؛ برخی بر این باورند در ایران کنونی، کنش سیاسی در هنگامه انتخابات، دارای دو رویکرد کلی اصلاح طلبانه و اصولگرایانه است؛ این البته به منزله حصر عقلی نیست که خارج از این دو رویکرد، کنش سیاسی دیگری وجود ندارد، بلکه رویکردهای غالب در کشور در این هر دو قابل ردیابی است. یک رویکرد، رویکرد اصلاح طلبانه (نه جناح اصلاح طلب) به مشارکت در انتخابات است که در این رویکرد شرکت کردن یا نکردن در انتخابات یک حق است؛ یعنی یک شهروند همچنان که میتواند با حضور در انتخابات از حق رای دادن خودش استفاده کند، میتواند از حق رای ندادن خود هم بهرهمند شود. در این نگاه رای ندادن هم یک کنش سیاسی است و لزوما به معنای قهر با نظام سیاسی کشور نیست.
رویکرد اصولگرایانه به مشارکت در انتخابات، کمی متفاوت است، در این رویکرد هرچند مشارکت در انتخابات حق شهروند است، در عین حال تکلیف هم هست. در واقع حقی است که جواز عدم استفاده از آن در شرایط عادی وجود ندارد. در این نگاه عدم مشارکت در انتخابات، کنش سیاسی تلقی نمیشود.
مشارکت شهروندان در نگاه اصولگرایانه در انتخابات آنقدر تکلیف محور است که فرد باید حتما در انتخابات شرکت کند، ولو اینکه در برگه آرا، نام کسی نوشته نشود، برگه رای سفید داخل صندوق انداخته و یا رای به گونهای اعلام شود که در زمره آرای باطله منظور شود. با این پیش فرض، طرفداران اصولگرا احتمالا برای انجام تکلیف هم که شده در انتخابات شرکت خواهند کرد؛ بنابراین، عدم شرکت در انتخابات احتمالا مربوط به افرادی است که رویکردی اصلاح طلبانه به مشارکت در انتخابات دارند و یا نگاه متفاوتی، غیر از آنچه نگاه تکلیف محور در انتخابات دارد، دارا هستند.
تصمیم برخی شهروندان که اخیرا کمپینی به نام «رای بی رای» را سازماندهی کرده اند خود دلایلی گوناگونی دارد: برخی تابع شعار «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» به دنبال مشروعیت زدایی از نظام سیاسی کشور هستند و این گونه تصور میکنند که با کاهش محسوس مشارکت شهروندان در انتخابات، مشروعیت نظام سیاسی کشور زیر سوال میرود و پایههای نظام سیاسی تضعیف میشود. در بین این افراد هم افرادی حضور دارند که هیچ گاه در انتخابات جمهوری اسلامی شرکت نکرده اند و هم افرادی که علیرغم مشارکت در ادوار پیشین به این نتیجه رسیده اند که مشارکت آنان تغییر ملموس مورد نظر آنان در کشور را ایجاد نکرده و مدعی هستند که انتخابات بی فایده است، حضور دارند. شاید این عده هدفی هم برای مشروعیت زدایی از نظام سیاسی نداشته باشند و بی فایده دانستن انتخابات آنان را به سمت چنین گزینهای متمایل کرده است.
برخی دیگر بر این نظر هستند که مشارکت پیشین شان در انتخابات دو دوره اخیر مجلس و ریاست جمهوری، نتوانسته نظام سیاسی را به آنچه آنان میخواسته اند، قانع کند و حضور آنان در انتخابات بی ثمر هست، آنان میگویند از یک سو به دلیل عدم تحقق وعدههای منتخبان و از سوی دیگر به دلیل مقاومت قدرتمند در سطوح بالا در مقابل مطالبات آنان، شرکت در انتخابات بی فایده است.
گروه دیگر احتمالا بر این نظرند که نظارت شورای نگهبان، کاندیدای با کیفیتی را که به زعم آنان، صلاحیت ورود به مجلس با آرای مردم داشته باشد، باقی نگذاشته و عملا امکان اعمال حق مشارکت از آنان سلب شده است.
بخشی دیگر دولت و مجلس را به صورت کلی، در فرایند قدرت در کشور بلااثر میدانند و مشارکت در انتخابات را طبیعتا ایجاد تالی فاسدی به نام مجلس میدانند که حاضر نیستند به آن تن دهند. البته دلایل شخصی و غیر شخصی دیگری هم در این بین شاید باشد، اما آنچه در واکنشهای مردمی اغلب مشاهده میشود در زمره این دسته بندی هاست. حالا باید بررسی کرد که عدم مشارکت هر یک از گروههای مذکور چه اندازه آنان را در تحقق اهداف کمک خواهد کرد.
گروه اول که تصور میکنند با عدم مشارکت و عدم اعمال حق مشارکت در انتخابات، از نظام سیاسی کشور مشروعیت زدایی میکنند، حتما باید به این نکته توجه کنند تا زمانی که صندوق آرا و امکان رقابت نسبی وجود دارد، مشارکت ولو پایین، باعث مشروعیت زدایی از نظام سیاسی نخواهد شد؛ نه در ایران و نه در هیچ کجای دنیا. در همه جا فراز و فرودهای سیاست بر مشارکت مردم در جایی که انتخابات وجود دارد، تاثیر میگذارد و گاهی آن را زیاد و گاهی هم کم میکند، اما تا زمانی که صندوق رای هست و مشارکت حداقلی و رقابت نسبی هم وجود دارد، عدم شرکت در انتخابات توسط عدهای ولو عدهای قابل توجه، سبب مشروعیت زدایی از نظام سیاسی کشور نخواهد شد و آنان در انتخابات بعد حتما به انتخابات باز خواهند گشت.
شاید عدهای بر اساس همان نگاه اصلاح طلبانه به حق رای بگویند که عدم شرکت در انتخابات هم خودش یک نوع کنش سیاسی و دارای پیام به نظام سیاسی کشور است. نمیتوان این ادعا را رد کرد، اما هزینههای این نوع کنش سیاسی در مقابل کنش حضور در انتخابات، با توجه به اتفاقات بی نهایت تاثیر گذاری که ممکن است در چهار سال دوره نمایندگی آینده بر زندگی فرد فرد شهروندان، موثر واقع شود، بسیار بیشتر از منافع آن است.
گروه دوم که عدم تحقق وعدههای منتخبان خود را به دلیل بی کفایتی آنان یا مقاومت قدرتمند در سطوح بالای نظام سیاسی، را دلیلی بر شرکت نکردن خود در انتخابات تلقی میکنند، طبیعتا می دانند که موفقیت در فرایندی مانند انتخابات یک فرایند است و با انتخاب افراد مورد نظر به پایان نمیرسد، بلکه همه این فرایند باید تکمیل شود که به نتیجه مطلوب برسد؛ مثلا آیا فرایند انتخاب لیست سی نفره امید در انتخابات گذشته به نتیجه مطلوب رسید؟ نتیجه مطلوب هم حتما مطلق نیست و در عالم سیاست، که دنیای نسبیت هاست، موفقیت نسبی، جای ارزیابیهای مطلق را گرفته است. باید بررسی شود که این افراد در ارزیابی خود به موفقیتهای مطلق نگاه کرده اند یا موفقیتهای نسبی؛ اما منطقا نمیتوان دو انتخاب گذشته کشور در سطح مجلس و ریاست جمهوری را مطلق ناکامی تلقی کرد؛ مثال متعددی وجود دارد که در نبرد قدرت نهادهای انتخابی به موفقیتهایی هم شأن وزن شان دست یافته اند.
گروه سوم معتقدند نظارت شورای نگهبان عملا کاندیدایی برای حضور و مشارکت آنان باقی نگذاشته است و تمام کاندیداهای آنها برای ریاست جمهوری رد صلاحیت شده اند .
تصور کنید در دوره قبل شورای نگهبان همه سی نفر فهرست امید در تهران را که اکنون در مجلس هم حضور دارند، تایید صلاحیت میکرد. آیا ناظر به بحث پیشین، آنان رای مردم و حتی طرفداران سابقشان را میگرفتند؟ اکنون حدود ۱۰ تا ۱۵ تن از نمایندگان فعلی تهران تایید صلاحیت شده اند، در چنین شرایطی طبیعتا این افراد باید در شرایط کنونی رای قابل توجهی داشته باشند! بحث این نیست که این عده پس از نظارت شورای نگهبان، دستشان برای انتخابات باز است؛ بحث این است که چارهای نیست جز بازسازی افرادی که امید تحول در مجلس را دارند ولو ناشناخته باشند. به لیستهای اصولگراها هم اگر نگاهی بیندازیم بیش از ۱۵ نفر آنان از اشخاص معروف نیستند و نصف لیست آنان را افراد جوانی که جویای نام هستند تشکیل داده اند. اگر چه آنان به اختیار به چنین سمتی حرکت کرده اند، اصلاح طلبان هم میتوانند از جبر مقابل شان، چنین راهی را برگزینند.
گروه چهارم که مجلس را به صورت کلی در ساختار کشور بلااثر میدانند هم مثالهای متعددی وجود دارد که مجلس تاثیر نسبی خوبی بر حسب جایگاه خود در ریل گذاری کلان کشور داشته است. دولت و مجلس تا زمانی که صندوق رای هست، منشا تاثیرات مهمی در کشور است و نمیتوان جایگاه آن را کمتر از میزانی که هست در نظر گرفت. در همین چند سال اخیر در ماجرای واکنش ایران به ترور شهید حاج قاسم یا مساله انهدام هواپیمای مسافربری نقش دولت و مجلس در شکل گیری تبعات این حوادث، بیش از آن بوده که نمیتوان آن را از نظر دور داشت؛ تردیدی نیست که برخی نمایندگان کنونی چه سوء عملکرد و چه به صورت آگاهانه در صدد تضعیف نقش کلان مجلس به نفع منافع شخصی و یا فرقهای بوده اند؛ اما جایگاه مجلس با اینکه تضعیف شده، همچنان قدرتمند و فعال باید به آن نگریسته شود.
با همه دلایل ذکر شده اگر رای دادن را تکلیف نمیدانید و شرکت و عدم شرکت را حق خود میدانید و البته عدم شرکت را کنشی سیاسی و برای ارسال پیامی به نظام سیاسی تلقی میکنید، بررسی هزینه و فایدههای تصمیم تان را حداقل یک بار مرور کنید که چه از دست میدهید و چه به دست میآورید. به یاد داشته باشید در امر سیاست بنا نیست شما نقش پاک باختهای را ایفا کنید که چون برخی چیزها را از دست داده، قرار است همه چیزها را هم از دست بدهد. در سیاست گاهی به جبر و گاهی به اختیار، یک گام به پیش رفت، حتی اگر دو گام لازم باشد به عقب برداشت.
ممکن است عدهای بگویند که ممکن است در انتخابات شرکت کنند و به همین افرادی که تایید صلاحیت شده از هر جناحی رای بدهند، اما اگر ثمره انتخاب در فردای انتخابات، عملکرد نامناسبی از خود ارائه داد، عدهای آن را به انتخاب بد مردم مرتبط کنند و مشکل را مردم و انتخابات بدانند. این اظهارات با اینکه وجود دارد، اهمیتی ندارد؛ مگر راه دیگری هم وجود دارد؟
عدهای دیگر میگویند اگر حاکمیت یکدست شود و مخالفان کنونی دولت و مجلس، این دو نهاد را هم در اختیار بگیرند، ممکن است باعث مسئولیت پذیری آنان در قبال مسائل کشور شود و از این دوگانگی مضر در اداره کشور ممانعت شود. در حالی که نه روی کاغذ و نه عملی چنین تضمینی وجود ندارد که فرد یا افرادی از حق رای خود بگذرند؛ به امید روزی که حاکمیت یکدست و یکپارچه، چه از این جناح چه از آن جناح، مسئولیت همه امور کشور را بپذیرد.