به گزارش برنا، «جزیره دکتر مورو» نام یک رمان علمی-تخیلی نوشته نویسنده بریتانیایی اچ. جی. ولز است.
این رمان، داستان زندگی مردی به نام ادوارد پرندیک را بازگو میکند؛ مردی که از یک کشتی غرق شده توسط یک قایق نجات یافته و خود را در جزیره خانگی دکتر مورو مییابد. دکتر مورو در این جزیره از زنده شکافی جانوران موجوداتی نیمهانسان و نیمهحیوان میآفریند.
این کتاب به موضوعاتی فلسفی از قبیل: درد، ستم، مسؤولیت اخلاقی، هویت انسان و تقابل انسان با طبیعت میپردازد. جزیره دکتر مورو یکی از نمونههای اولیه رمانهای علمی تخیلی است و از بهترین آثار نویسنده شمارده میشود. از روی این کتاب تاکنون اقتباسهای زیادی در رسانهها شده است.
بخشی از کتاب:
دیگر می توانستم تنها باشم. افراد هیولاوش همانند انسان ها نسبت به جسد از خود کنجکاوی بروز می دادند. همان طور که مردان گاومیشی آن را به پائین ساحل می کشیدند، در هیئت گل های شلوغ به دنبالش روان بودند، هوا را بو می کشیدند و خرخر می کردند. بر بالای دماغه رفتم، و پرهیب سیاه مردان گاومیشی را در مقابل آسمان شامگاهی نگریستم، همان طور که آن بدن بی جان سنگین را به دریا می کشیدند، انگار که جرقه ی آتشی در سرم روشن شده باشد، به پوچی وصف ناپذیر حاکم بر امور این جزیره پی بردم. کنار ساحل، میان صخره های زیر پایم، مرد میمونی، کفتارخوک، و بسیاری دیگر از افراد هیولاوش قرار داشتند، که گرداگرد مونتگمری و مورو ایستاده بودند. همگی آنها به شدت هیجان زده بودند، و با اطوارهایی بسیار پرسروصدا وفاداری شان را به فرمان ابراز می کردند. در عین حال پیش خودم یقین کامل داشتم که مقصر اصلی ماجرای قتل خرگوش، کفتار خوک است. به باوری عجیب رسیده بودم؛ سوای زمختی خطوط پیکر، و اشکال عجیب غریب شان، پیش رویم، در مقیاسی کوچک شده، شاهد هر آن چیزی بودم که به زندگی بشر تعلق داشت، هرآنچه که در ساده ترین شکل آن از تأثیر و تأثر متقابل میان غریزه، عقل، و ایمان، نشأت می گرفت. مرد پلنگی کم کم داشت در آب فرو می رفت. تنها تفاوت واقعی همین بود.