به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، ادوگاوا رانپو به عنوان نویسنده ای که داستان های پلیسی مینویسد وقتی با یک زن جذاب به نام شیزوکو روبرو می شود تبدیل به یک کارآگاه می شود. این زن اعتراف می کند توسط مرد عاشقی که او عشقش را رد کرده مورد آزار و اذیت قرار می گیرد و این مرد او را تهدید به قتل او و شوهرش می کند. رانپو تصمیم می گیرد معما را حل کند. بنابراین نویسنده خود را درگیر داستانی مرموز می کند که هویت مقصر داستان هر لحظه گریزان تر می شود. درست وقتی به نظر می رسد که جستجوی این مرد قاتل به هیچ نتیجه ای نمی رسد، جزئیاتی کوچک به کار می آید تا کارآگاه پی ببرد که تمام نتیجه گیری هایش بر پایه ی یک خطا بوده است و مجرم نزدیک تر از چیزی است که او تصور می کرد و ...
ادوگاوا رانپو از پایه گذاران ادبیات پلیسی در ژاپن است که داستان های کوتاه و رمان های زیادی منتشر کرده است. نام اصلی این نویسنده هیرائی تارو است که بخاطر علاقه و ادای دینش به ادگار آلن پو این نام مستعار را برای خودش برگزیده است.
بخشهایی از کتاب:
خم شدم تا اتاق زیر پایم را ببینم، آنگاه توانستم مستی و از خودبی خودی شوندی را حس کنم. غرابت دنیایی که از ورای سوراخ زیر شیروانی دیده می شود فراتر از تصور است. شیزوکو درست زیر پایم قرار داشت و سرش پایین بود؛ هرگز تصور نکرده بودم زاویه ای که از آن به فرد نگاه می کنیم تا این حد بتواند روی نظرمان اثر بگذارد.
من بیشتر به این امید آمده بودم که توجیهاتش و دلایل بی گناهی ا ش را بشنوم، اما رفتار او فقط سو ءظنم را تقویت کرده بود و چون در تنگنا قرارم داده بود چاره ای نداشتم جز این که با لحن دادستانی بیرحم با او حرف بزنم و از آنجایی که به رغم خواهش و تمنایم، لج کرده و هیچ پاسخی نداده بود، به این نتیجه رسیده بودم که سکوت او علامت گناهکار بودنش است. اما رأیی که بر اساس دریافتی درونی و استبدادی باشد چه ارزشی دارد؟
فورا شیفته اش شدم. رنگ پوستش بسیار سفید بود و من تا آن زمان نظیرش را ندیده بودم (اگر پریان دریایی قصه ها وجود داشته باشند، بی شک به او شباهت دارند). چهره اش شکل بیضی چهره های قدیم را داشت؛ ظرافتی نازک و شکننده تمام چین و شکن های اجزای صورتش را در بر می گرفت؛ ابروهایش، بینی اش، و حتی گردن و شانه هایش…
انتهای پیام //