به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، کتاب «ایزدان هم» در سه بخش اصلی نوشتهشده است. این داستان پیش از آنکه بهصورت کتاب منتشر شود در مجلهی کهکشان منتشر شده بود. این داستان بهجای اینکه از فصل یک آغاز شود از فصل شش آغاز شده و آسیموف معتقد است دلیل خوبی برای این موضوع وجود دارد.
بخش اول کتاب «ایزدان هم»، بر ضد بلاهت نام دارد، نام بخش دوم ایزدان هم است و بخش سوم نیز بیهوده میستیزند نامگرفته است. ماجراهای داستان روی زمین، کرهی ماه و سیارهی دیگری در جهان موازی که روبهمرگ است رخ میدهد. این کتاب نه تنها یک داستان بسیار جذاب است که پر از توضیحات علمی هم هست و میتوانید چیزهای زیادی دربارهی نیروهای هستهای از آن یاد بگیرید.
داستان این کتاب به این صورت است که ساکنان سیارهی دوردست با زمین تماس برقرار کردهاند و مدعیاند میخواهند منبع انرژیای ارزان و بینهایت را در اختیار زمین قرار دهند اما واقعیت این است که هیچچیز رایگان نیست، زمین باید چه بهایی در برابر این منبع انرژی بپردازد؟ آیا اهالی زمین درخطرند؟
«ایزدان هم» را چه منتقدان و چه خود آیزاک آسیموف متفاوت ترین رمان او و یکی از سه کتاب بر تو او می دانند. این کتاب یکی از علمی ترین آثار آسیموف است؛ پر از توضیحاتی درباره ذرات بنیادی و نیروهای هسته ای، جزییاتی بی اندازه زیبا و حیرت انگیز از بیگانگانی که «جفت» هایشان شامل بر سه عضو است و از نور ستاره شان تغذیه میکنند. در کتاب ایزدان هم فضایی ها با زمین تماس بر قرار کرده اند؛اما نه از جهان خودمان،بلکه از جهانی موازی،میخواهند به لط تفاوت قوانین بنیادی فیزیک در دو جهان، منبعی ارزان و بی پایان از انرژی به زمین پیشکش کنند،اما هیچ لطفی بی دلیل و رایگان نیست. تنها سه نفر از حقیقت هراس انگیز اطلاع دارند-یک دانشمند زمینی مطرود،و یک موجود بیگانه ی یاغی ساکن آن سیاره ای رو به مرگ در جهان موازی،و یک انسان شهود گرای متولد ماه که نابودی قریب الوقوع خورشید را حس میکند.این ها حقیقت را می دانند...این ها بهای انرژی ارزان و فراوان را می دانند؛ اما چه کسی حرف شان را باور میکند؟ این چند ذی حیات انسان و بیگانه کلید بقای زمین را در دست خود دارند.
بخشهایی از کتاب:
ماجرا مال سی سال پیش بود؛ فردریک هالام شیمی دان بود و جوهر مدرک دکترایش هنوز خشک نشده بود و هیچ چیزی در ناصیه اش نبود که نشان بدهد قرار است یک روزی دنیا را تکان بدهد. چیزی که رفته رفته دنیا را تکان داد یک بطری گردوخاک گرفته از یک ماده ی شناساگر با برچسب «فلز تنگستن» بود که روی میزش جا خوش کرده بود. مال او نبود؛ هیچ وقت استفاده اش نکرده بود. ماترک روزگاری بود که کسی، احتمالا صاحب آن موقع دفتر، به یک دلیل نامعلوم به تنگستن نیاز داشت. حتی دیگر تنگستن هم نبود. گلوله گلوله شده بود و لایه ی ضخیمی اکسید سطحش را پوشانده بود ،خاکستری و گردوغبار مانند. هیچ فایده ای برای هیچ کس نداشت.
انتهای پیام //