این ظرایف و جزئیات تصادفی نیست/ فیلمسازانی که تاوان می‌دهند

|
۱۴۰۱/۰۶/۰۱
|
۱۶:۲۸:۰۶
| کد خبر: ۱۳۶۷۴۱۶
این ظرایف و جزئیات تصادفی نیست/ فیلمسازانی که تاوان می‌دهند
سعید عقیقی فیلمنامه‌نویس، مدرس و منتقد سینما در پانصد و هفدهمین سینماتک خانه هنرمندان ایران که به نمایش و نقد و بررسی فیلم «ساعت‌ها» ساخته استیون دالدری اختصاص داشت، گفت: فیلم‌های امروزی گویی برای مصرف کردن تولید می‌شوند و نه برانگیختن تفکر و فیلمسازانی که برای فکر کردن فیلم می‌سازند، تاوان می‌دهند.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر برنا، فیلم سینمایی «ساعت‌ها» ساخته استیون دالدری دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۱ در سالن استاد ناصری خانه هنرمندان ایران به نمایش درآمد و سپس نشست نقد و بررسی آن با حضور سعید عقیقی فیلمنامه‌نویس و مدرس سینما و حسین عیدی‌زاده منتقد سینما که اجرا برنامه را نیز برعهده داشت، برگزار شد.

عقیقی در ابتدا بیان کرد: ما چهار مولفه‌ تناسب، تضاد، تداوم و تقارن را در ارتباط با این اثر بررسی می‌کنیم. در سه محور «تحلیل ساختاری» در بخش اصلی که مربوط به ۱۱ دقیقه اول فیلم و معرفی کاراکترهای اصلی می‌شود؛ اینکه چه‌طور فیلم در سه زمان مختلف یادآوری می‌کند. قطعه اول درباره چه چیزی است و سپس قطعات بعدی را پیش می‌برد. دومین محور «اقتباس» و محور سوم «بازیگری» است که ما گلچینی از مکاتب بازیگری را در این فیلم می‌بینیم.

وی افزود: در تحلیل ساختاری بررسی سکانس افتتاحیه فیلم به عنوان شناسنامه، اصل طراحی به عنوان مرکز ثقل روایت و ایجاد تناسب در روایت سه رشته‌ای مطرح می‌شود. «اصل طراحی» روش بیان ساختار فیلمنامه است و در فیلمی با روایت پست مدرن که شکل بینامتنی دارد و سه داستان را در سه زمان به موازات هم پیش می‌برد، اصل طراحی برگ برنده محسوب می‌شود. 

عقیقی تصریح کرد: در واقع اصل طراحی داستان را برای مثال در ارتباط با فیلمی مثل «پدر خوانده ۱» به شیوه قصه پریان تعریف می‌کند. در رابطه علت و معلولی‌ در اصل طراحی نقطه یک به دو، دو به سه و سایر نقاط مدام به یکدیگر متصل می‌شوند. در «ساعت‌ها» وقتی فیلمنامه سه شخصیت اصلی و سه رشته روایت دارد، هم باید هریک از شخصیت‌ها داستان خود را تعریف کنند و هم ارتباطشان باهم‌ را حفظ کنند. در واقع در جایی از فیلم شاهد تناسب، در جایی شاهد تقارن و در جایی شاهد تضاد و همچنین تداوم هستیم.

این نویسنده عنوان کرد: تدوین فیلم هم عمیقا در سکانس افتتاحیه متناسب با چیزهایی است که بعدها خواهد گفت. اینکه تدوین چه‌طور دست کم در هفت دقیقه ابتدایی فیلم، دارای ۱۸ یا ۱۹ مولفه تناسب تصویری و صوتی است، بسیار اهمیت دارد. 

وی با طرح یک نقد به طرز برخورد برخی از مخاطبان با فیلم‌های خارجی که به لحاظ ساختاری دارای انسجام و اصولی فکر شده‌اند، توضیح داد: به نظرم بزرگترین مشکل ما در ایران در مباحث آموزشی گاهی باوراندن یک تفکر است زیرا ذهن ما ایرانی‌ها مبتنی بر این است که یک ساختار دقیق در یک فیلم خود به خودی و تصادفی یا بر پایه تقدیر شکل گرفته است.

وی در ادامه به ظرافت در تدوین پشت هم سه پلان حرکتی به سمت پایین در سکانس افتتاحیه فیلم «ساعت‌ها» با نمایش همان بخش از فیلم اشاره کرد و گفت: در کلاس‌های من یکی از سوالات متداول هنرجویان این است که آیا کارگردان به این جزئیات واقعا فکر کرده است؟ پاسخ قطعا بله است. در فیلم «ساعت‌ها» ادبیات، تصویر، موسیقی و توالی صحنه‌ها به شکل بسیار خلاقانه‌ای طراحی شده‌اند.

عقیقی توضیح داد: الگوی پست مدرن، الگوی ترکیبی از الگوی کلاسیک و مدرن است و فیلم «ساعت‌ها» اول جغرافیا و فضا را به مخاطب نشان می‌دهد و بعد به زمان‌های مختلف می‌رسد. در واقع برای تقارنی بزرگتر ایجاد تناسب می‌کند. از شخصیت فرعی به اصلی، از جز به کل و از بیرون به درون می‌رسد و همه این‌ها در ذهن مخاطب تناسباتی ایجاد می‌کند و مهندسی آن در فیلمنامه و دکوپاژ و ترکیب‌بندی تصویر، متاثر از هندسه اقلیدسی و کلاسیک است و کارگردان واقعا به این جزئیات و اصول در «ساعت‌ها» فکر کرده است. 

این مدرس سینما گفت: تدوین در این فیلم حکم موسیقی را دارد. صدای قطار در جایی از فیلم موسیقی را قطع می‌کند و این نکته اهمیت دارد زیرا ما اساسا با مفهوم زمان و جهش آن در فیلم رو به‌رو هستیم. 

وی ادامه داد: تناسبات هندسی این فیلم مغز را برای دریافت پیوند تصاویر و درک ارتباط سه زمان متفاوت هماهنگ می‌کند. برای مثال در نزدیک شدن به تصویر کلوزآپ سه زن‌ در فیلم، حرکت از چپ به راست است. فیلم به خوبی در ۱۰ دقیقه اول بدون کلام و با به‌کارگیری تناسباتی، شخصیت‌های اصلی را به مخاطبش معرفی می‌کند.

وی با اشاره به کارگردانی منسجم فیلم «ساعت‌ها» عنوان کرد: این فیلم دارای کارگردانی منسجم است. از این جهت که شکل گرافیکی منسجمی هم در صحنه‌ها دیده می‌شود. همچنین در بسیاری از صحنه‌ها از الگوی کلاسیک ۱ ،۲ و ۳ که در واقع همان تکرار یک است، استفاده می‌کند و این انسجام و تناسب کمک می‌کند تا ما برای روایت سه زمان مختلف انسجامی را در ذهن مخاطب حفظ کنیم.

در ادامه حسین عیدی‌زاده وارد بحث شد. وی دلیل ایجاد چنین تناسبی در فیلم را نمایش حالات مشابه روحی سه شخصیت اصلی زن داستان دانست. 

عقیقی نیز گفت: فیلم «ساعت‌ها» نمونه خوبی برای نقد فرمالیستی است که چه‌طور فرم، یک وضعیت را به شکل همه جانبه‌ای منتقل می‌کند. 

وی افزود: علت اینکه ما حتی در برخی از سریال‌هایمان هنوز تا قسمت‌های چندم داستان را درک نمی‌کنیم، همین عدم تناسب و فکر نکردن به ساختار است. یک فیلم باید در ده دقیقه اول بتواند بگوید چه تناسبی را رعایت می‌کند و به مخاطب می‌گوید هویت فیلم چیست و با او قراردادی می‌بندد و حالا باید روی آن بایستد. فیلم «ساعت‌ها» نکاتی را توضیح می‌دهد که سه داستان به هم پیوند بخورد و به داستان‌های اپیزودیک تبدیل نشود و همچنان داستان‌هایی موازی باشد.

عیدی‌زاده در ادامه به مطرح نشدن برخی از بخش‌های فیلم در رمان «ساعت‌ها» مایکل کانینگهام که فیلمنامه اثر اقتباسی از آن بوده است، اشاره کرد.

عقیقی در این باره گفت: نویسنده تلاش می‌کند یک سلسله راه‌حل برای کم و زیاد کردن و تبدیل مدیوم ادبیات به مصداق‌های تصویری در «ساعت‌ها» پیدا کند. در سینما اگر وجود کنشی لازم است، باید حتما در تصویر دیده شود. در واقع اقتباس تبدیل وضعیت مدیوم ادبیات به سینما است و اتفاقا وظیفه یک اقتباس خوب تغییر مقتضیات ادبیات به نفع سینما است.

وی عنوان کرد: در اقتباس خوب این‌طور است که می‌توان بخش‌هایی از داستان را دستکاری کرد و در ساعت‌ها اضافه شدن تلاش فرزند برای نگهداشتن مادر یا سمپات کردن جولیان مور در فیلم در قیاس با شخصیت حاضر در کتاب از این مصادیق است.

عیدی‌زاده در ادامه به الگوهای روایت برخی از فیلم‌ها نظیر «۲۱ گرم»، «ساعت‌ها» و نقطه اوج روایت‌های پست مدرنی که در دهه اول ۲۰۰۰ باب شد، اشاره کرد. 

عقیقی درباره این نوع فیلم‌ها گفت: راه‌حل انحرافی این است که در برخی از این آثار نه بیشتر با الگوهای روایت برای همسان‌سازی بلکه با الگوهایی برای فانتزی کردن رو به‌رو هستیم. اگر در سینمای اروپا فیلم «شانس کور» سه نوع روایت و گرایش از یک وضعیت را مطرح می‌کند و نسبت واضحی با «راشومون» دارد اما این جنس فیلم‌ها نسبت‌های متفاوتی با مثلا فیلمی مثل «پالپ فیکشن» دارند. نسلی که پالپ فیکشن الگویش است درباره رویدادهای پیرامونی‌اش  گویی بی حس است. در الگوی پست مدرن در بازه زمانی سال‌های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۵ مجموعه متنوعی از این فیلم‌ها را داریم. فروش پایین این فیلم‌ها به دلیل این است که عمدتا ناراحت‌کننده هستند و ایده خودکشی و افسردگی دارند اما در پالپ فیکشن این‌طور نیست و مخاطب در صحنه‌هایی حتی می‌خندد. به همین دلیل است که اینیاریتو و آرنوفسکی مجبور می‌شوند از جایی مسیرشان را تغییر بدهند. در واقع این نوع فیلم بدعت‌هایی دارد و تاوانش را هم می‌دهد. بخش عمده‌ای از فیلم‌هایی با این ویژگی‌ها و با نوع تربیت تلویزیون با رئالیتی شوهایی که روایتی تسهیل شده دارند عمدتا شکست تجاری می‌خورند. 

عقیقی عنوان کرد: فیلم‌های امروزی گویی برای مصرف کردن تولید می‌شوند و نه برانگیختن تفکر و کسانی که برای فکر کردن فیلم می‌سازند تاوان می‌دهند.

وی در بخش دیگری از صحبت‌های خود درباره بازیگری در فیلم «ساعت‌ها» بیان کرد: فیلم‌های پشت صحنه ساعت‌ها بسیار جذاب است. نیکول کیدمن توضیح می‌دهد ویرجینیا وولف راست دست است و خود او چپ دست است و کیدمن خمیده راه رفتن وولف را کاملا در بازی‌اش رعایت می‌کند. همچنین صدایش را برای نزدیک‌تر کردن به صدای ویرجینیا وولف بم و گرفته کرده است. آنچه در تمرین‌ها و ساختارهاست، فوق‌العاده دقیق طراحی شده و این فیلم دکوپاژی آهنین دارد. سه نوع بازی را در این فیلم می‌بینیم، یکی نوع به روز شده «اکتورز استودیو» که در بازی مریل استریپ واقعا یک جور کلاس بازیگری است، دوم نوعی بازی برون‌گرا با بازی جولیان مور می‌بینیم که مدام باید خودش را کنترل کند. سوم بازی کیدمن که کاملا پیچیده است؛ زیرا روی مکث‌ها بیشتر کار کرده است، جملاتش کوتاه است و حالت چهره و نگاه و مکث‌هایش همگی معنا دارد.

بخش بعدی این نشست به پرسش و پاسخ اختصاص یافت.

انتهای پیام/

نظر شما