به گزارش برنا؛ داشتن امید به روزهای بهتر طبیعی است، اما گاهی اوقات این امید میتواند خیلی طولانی و هدف نیز فراموش شود؛ بنابراین برای رسیدن به هدف موردنظر باید آگاهانه تلاش کرد تا به نتیجه رسید. در غیر این صورت چیزی تغییر نخواهد کرد و ممکن است ناچار شویم مدتها درگیر مشکلات خود باقی بمانیم.
دکتر سعید بابایی، روانشناس و طرح واره درمانگر در مورد وابستگی به دیگران میگوید: همه ما در سنین پایین و در دوران کودکی باتوجهبه اینکه توانایی و تجربه لازم را برای اینکه بتوانیم شناخت بهتری از دنیای پیرامون خود داشته باشیم ، درست عمل کنیم، عادتها و رفتار درستتری داشتهایم نیازمند آن هستیم که خانواده و والدین آموزش های لازم را به ما بدهند تا بدانیم کجا باید چطور عمل کنیم و درست تصمیمگیری کنیم و بتوانیم مسیر درستی انتخاب کنیم. در این زمان قدرت تصمیمگیری های لازم برای اینکه بدانیم چهکار باید بکنیم، کجا باید حرف چطور حرف بزنیم و رفتار درست هر کجا به چه صورتی باید باشد نداریم.
به گفته این روانشناس، اگر به هر دلیلی خانواده ما آشفته و از هم گسیختهباشند یا والدین بهخاطر تنشهای و مشکلاتی که دارند نتوانند درست ما را کمک کنند؛ بنابراین ما هم نمیتوانیم الگوهای مناسبی از جانب آنها دریافت کنیم. به همین خاطر ممکن است دچار محرومیت هیجانی شویم.
بهاینترتیب نمیتوانیم عواطف، احساسات، محبت و نوازش را بهخوبی دریافت کنیم یا پاسخ مناسبی به آنها دهیم؛ بنابراین ممکن است این الگو در ذهنمان ایجاد شود که در سنین بالاتر برای برخوردار شدن از یک آغوش یا نوازش و دریافت محبت دیگران باید به آنها باجهای عاطفی بدهیم.
دکتر بابایی میگوید: در واقع پاسخ به هیجانات ما نیازی است که حتماً باید برآورده بشود. ولی چون برآورده نمیشود ما با تابعیت از الگوهای نامناسب رفتار نامناسبی هم خواهیم داشت و هنگام تصمیمهای جدی مانند وارد رابطه شدن یا تصمیمگیری برای شغل جدید نمیتوانیم درست تصمیم بگیریم. در واقع میتوان گفت اگر به هر دلیلی دچار تردید و تنش شده باشیم یا محرومیتهای ما خیلی شدید باشد ما همان الگوی آسیبرسان تکراری را دوباره انتخاب خواهیم کرد. درصورتیکه همه ما نیازی نداریم که برای مورد تأیید و توجه قرارگرفتن رفتار اشتباهی در پیش بگیریم.
گاهی برای همه ما پیش میآید که متوجه میشویم مدام اشتباهات قبل را تکرار میکنیم یا باوجودآنکه میدانیم انتخابمان درست نیست یا در ارتباط اشتباهی هستیم نمیتوانیم تغییر مسیر بدهیم.
داشتن طرحواره نقص و شرم چیزی است که به ما احساس ناکافی بودن میدهد و مدام خودمان را سرزنش میکنیم که چرانمی توانم درست رفتار کنیم. برای رهایی از چنین احساساتی باید حتماً ریشه آنها بررسی و در صورت امکان برطرف شوند.
ما اغلب مسیرهای آشنا را انتخاب میکنیم. به همین خاطر هم مدام اشتباهاتمان را تکرار و افرادی را انتخاب میکنیم که رفتار نامناسبی با ما داشته باشند.
البته در ارتباطات نامناسب و ناموفق هم فکر میکنیم میتوانیم طرف مقابل را تغییر دهیم و اینگونه خودمان را آرام میکنیم برای ترکنکردن عادتهای به وجود آمده؛ قدرت تغییر مسیر را نخواهیم داشت ... در واقع بهخاطر آسیبهایی که قبلاً دیدیم از منطقه امن خودمان خارج نمیشویم؛ بنابراین ما معمولاً بر اساس منطق مسیر خود را انتخاب نمیکنیم؛ چون چیزی که باعث این مسئله میشود این است که ما به الگوهای آشنا بیشتر توجه میکنیم؛ بنابراین معمولاً در مسیر تکرار اشتباهات خود اسیر خواهیم شد.
گاهی ما مدام وارد روابطی میشویم که نتایج مشابهی دارند؛ بنابراین هر بار احساس میکنیم وارد رابطهای شدهایم که فقط اسم آن عوض شده و در واقع همه بهنوعی یک نوع شخصیت دارند.
گام نخست برای رهایی از چنین موقعیتهایی آگاهی از آنها و شناخت مشکلات خودمان است. وقتی مدام احساس ترس ازدستدادن دیگران را داریم و میترسیم دوباره ترک شویم؛ در واقع همین اتفاق هم خواهد افتاد و الگوی آسیبرسان ما بارهاوبارها به ما آسیب خواهد زد.
ما معمولاً برای رهایی از این مشکلات به کمک متخصص و مشاور نیاز داریم. اما درهرصورت این خود ما هستیم که باید سعی کنیم با افزایش اعتمادبهنفس و باور خودمان موفق شویم الگو درستی برای انتخاب خود داشته باشیم.
در این میان، شناخت و رویارویی آسیبهای دوران کودکی نیز میتواند کمک خوبی برای حل چنین مشکلاتی به ما بکند.