مهمترین وقایع روز یازدهم محرم چیست؟

|
۱۴۰۳/۰۴/۲۷
|
۰۶:۰۲:۰۲
| کد خبر: ۲۱۱۳۸۸۸
مهمترین وقایع روز یازدهم محرم چیست؟
در کتاب حوادث الایام، سید مهدی مرعشی نجفی مهمترین وقایع رخداده شده در یازدهم محرم به شرح ذیل است .

به گزارش برنا؛ مهمترین وقایع یازدهم محرم الحرام عبارتند از :

1- حرکت دادن اهل بیت از کربلا به کوفه (۶۱ ق)

عمر بن سعد ملعون شب یازدهم را تا وقت زوال روز یازدهم در کربلا ماند و برکشته شدگان خود نماز خواند و به خاک سپرد و بعد از ظهر امر کرد دختران رسول خدا را بر شتران سوار کردند و امام سجادعلیه‌السلام را غل جامعه بر گردن زدند و مثل اسیران مى بردند و از قتلگاه عبور دادند.

وقتى چشم زنان به شهدا افتاد فریاد کشیدند و سیلى به صورت خود زدند اشک ریزان از شتران خود را به زمین انداختند.

علیا مخدره زینب کبرى چون نظرش به بدن مبارک امام افتاد سلام داد السّلام علیک یا ذبیحا من القفا سپس نعش برادر را به سینه خود چسبانید عرض کرد اختک لک الفداء یابن محمد المصطفى و یا قرة عین فاطمة الزهراء بعد با صوتى حزین و قلبى دردناک گفت یا محمداه صلّى علیک ملیک السّمآه این حسین توست که با اعضاى پاره پاره در خون خویش آغشته است اینها دختران تواند که اسیر کرده اند این حسین توست که قتیل اولاد زنا گشته و بدنش بروى خاک افتاده.

سپس شروع به نوحه نمود: پدرم فداى کسى باد که جراحتش دوا نپذیرد پدرم فداى کسى باد که با غصه از دنیا رفت پدرم فداى کسى باد که لب تشنه شهید شد در روایت دیگرى آمده چون چشم زینب کبرى به قلب و گلوى امام افتاد با دلى سوزان فریاد کرد اى برادر کاش این تیر را به قلب من مى زدند کاش عوض تو مرا نحر مى کردند.

سکینه جسد پدر را دربرکشید چنان ناله مى کرد و عرض مى نمود پدر جان قتل تو چشم دشمنان را روشن و دلشان را شاد کرد پدر جان بنى امیه مرا در کوچکى یتیم کرد اى بابا زمانی که شب شد چه کسى مرا حمایت مى کند اى پدر گوشواره هایم را غارت و عبایم را ربودند.

کفعمى نقل مى کند که سکینه فرمود چون بدن نازنین پدرم را در آغوش ‍ گرفتم حالت اغماء به من رخ داد در آن حال شنیدم پدرم مى فرمود:

شیعتى مهما شربتم ماء عذب فاذکرونى                                  او سمعتم بغریب او شهید فاندبونى. الخ

2- تشکیل مجلس ابن زیاد

روز یازدهم عمر سعد به کوفه آمد .ابن زیاد اذن عمومی داد تا مردم در مجلس حاضر شوند. سپس رأس مطهر امام حسین علیه السلام را نزد او گذاشتند و او نگاه می کرد و تبسم می نمود و با چوبی که در دست داشت جسارت می نمود.۲

۲.اعلام الوری:ج۱ص۴۷۱٫

نظر شما