روز اول محرم / حضرت زینب (س) به کربلا نرسیده به آخر قصه رسید!

|
۱۴۰۳/۰۴/۱۷
|
۱۳:۳۴:۰۱
| کد خبر: ۲۱۱۳۹۰۹
روز اول محرم / حضرت زینب (س) به کربلا نرسیده به آخر قصه رسید!
امروز اول محرم است اما حضرت زینب (س) به کربلا نرسیده به آخر قصه رسیده است!

به گزارش خبرگزاری برنا، لیلا اسدی طی یادداشتی نوشت:

زینب (س) چند روز پیش را که خبر شهادت مسلم (ع) را به حسین (ع)  دادند، به یاد می‌آورد که پس ازآن  برادرش حسین (ع) با یارانش اتمام حجت می‌کند.

زینب (س) پس از اینکه عده‌ای از کاروان جدا شدند، هر لحظه دعا می‌کرد تا  یارانی که در کاروان حسین (ع) ماندند آنها دگر جدا نشوند.

زینب (س) دلپریشان برادر است... با خود می‌گوید با سفیر برادرم این عهدشکنان اینگونه کردند، با حسینم چه خواهند کرد!

 آرام‌ نداشت به خیمه حسین شد

امام گفت زینبم ما به کوفه نمی‌رویم قصد ما به‌سوی حجاز است. زینب آرام گرفت از خیمه بیرون شد.

کودکان در حال بازی بودند و بزرگان در سودای عشق و همگی مهیا می‌شدند تا آب‌هایی را که در مشک کرده بودند بار شتران کنند اما چیزی از این دل آرامی زینب نگذشته بود 

که سپاه یزید به فرماندهی حر راه را بر حسین بستند. زینب به تلاطم افتاد بود.

امام حسین که تشنگی سپاه حر را دید به یارانش دستور داد حر و  سپاهش و مرکبشان را از آب سیراب  کنید.

زینب به هر طرف نگاه می‌کرد دلش زیر و رو می‌شد. ‌آخر جوانان بنی‌هاشم همه بودند. برای زینب هیچ عجیب نبود که حسین کسانی را سیراب می‌کند که می‌داند آب را چندی بعد حتی از طفل شش ماهه‌اش دریغ خواهند کرد و راه را بر او خواهند بست و او را به سرزمینی بی آب و علف می‌کشانند چون آگاه بود که حسین طریقتی را ادامه می‌دهد که پدرش علی هنگام ضربت  تاکید داشت از ظرف شیری که برایم آوردید به ضارب من هم بنوشانید.

سبحان الله .... حیرت، در مقابل رفتار حسین خجل شده و قامت خم می‌کند اما برای فرزندان فاطمه عادی است.

آنچه زینب را نگران‌تر می‌کرد بی‌حیایی مردمان بود.

زینب یاد فرمایش امیرالمومنین   افتاد که سرشار از پاسخ به نحوه و چگونگی شکل‌گیری این بی‌حیایی  است؛ حب الدنیا فانها راءس کل خطیئه.

اینکه در آن پیچ هولناک تاریخ  مسلمانان از آموزه‌های جامعه دینی  فاصله گرفته و دیگر دیندار واقعی نبودند و جملگی مشغول دنیا بودند و از شریعت جز عادات و لقلقه زبان چیزی در بساط نداشتند هیچ چیز  بعید نبود که سفیران حسین از جمله  مسلم بن عقیل که اولین سفیر حسین بود را جملگی به شهادت برسانند و زینب را نگران حسین و جوانان بنی‌هاشم و یاران حسین کنند.

و چون اساسا زینب می‌داند دینی در کار نیست و دیندار معنا ندارد، یقین داشت این بی‌دینی محصول اهمال و فاصله گرفتن آنها از تعالیم جد بزرگوارش بود و به تحقیق دین که نباشد، حیا از آن جامعه کوچ می‌کند و حیا که برود، هر فاجعه هولناکی امکان‌پذیر است.

 و تا جایی این بی‌حیایی شدت پیدا می‌کند که برادرش حسین ع را که کانون دین، شرف، فتوّت و ایمان و فرزند رسول الله است را در روز اول محرم به مخمصه می‌کشانند.

در حقیقت زینب در چنین روزی که هنوز به کربلا نرسیده بودند، به ته آن قصه رسیده بود. 

نظر شما