به گزارش خبرنگار بینالملل گروه فرهنگ و هنر برنا؛ اینجا درباره فیلمهایی صحبت میکنیم که با بیکفایتی و کسالت خود شما را شوکه میکنند، فیلمهایی که باعث میشوند روی صندلی خود احساس ناراحتی کنید و شما را به یک چاه تاریک از تماشایناپذیری میکشانند.
ورایتی نوشت؛ معیارهای انتقادی مشخصی وجود دارد که یک فیلم را شایسته حضور در این فهرست میکند. در اینجا ١٠ فیلمی را میبینید که به طرز شگفتانگیزی نمره شکست را کسب کردهاند.
بدترین فیلمهای اوون گلیبرمن
١. پولمن
حتی اگر از طرفداران کریس پاین باشید، ممکن است با حیرت به این فاجعه پوچ نوآر لسآنجلسی نگاه کنید، فیلمی که او کارگردانی، نویسندگی مشترک و بازیگری آن را بر عهده داشته است. او نقش یک تمیزکننده استخر ژولیده با موهای بلند را بازی میکند که شبیه به «دود» (شخصیت فیلم لبوفسکیبزرگ) است. اما این بار، با مغزی که انگار از گوشهایش نشت میکند. پاین عملاً صحنهها را نمیسازد، بلکه فیلم پر است از شوخیهای نصفهنیمه و کنایههای پراکندهای که حول یک طرح توطئه میچرخند، طرحی که نسبتی با فیلم محله چینیها دارد.
٢. شایعات
همیشه کارگردانان محبوب منتقدان وجود داشتهاند، اما دستهای نادر از فیلمسازان نیز هستند که به عنوان «قدیسان زیباییشناسی» مورد ستایش قرار میگیرند. گای مدین، کارگردان کانادایی فیلمهای تجربی و عجیب، یکی از این افراد است. اغلب نمیتوانیم فیلمهای او را تحمل کنم. اما این فیلم (با همکاری ایوان جانسون و گالن جانسون)، که در آن گروهی از رهبران جهان، به رهبری کیت بلانشت در نقش کاریکاتوری از آنگلا مرکل، در اجلاس G7 حضور دارند و سپس در جنگلی گم میشوند و شروع به حرف زدن، حرف زدن و باز هم حرف زدن میکنند، یک طنز سیاسی است که به شکنجهای آزاردهنده تبدیل میشود.
٣. ریگان
این فیلم بیوگرافی از رونالد ریگان، که درست به موقع برای تقویت چرخهای تبلیغاتی ترامپ منتشر شد، توانست در سینماها موفق شود و مخاطبان نوستالژیک خود را جذب کند. دنیس کواید با لبخندهای اغراقآمیز و رفتار سادهلوحانه، ریگان را به عنوان قهرمان یک افسانه بازی میکند. در طول فیلم، ریگان تنها یک مأموریت دارد: مبارزه با کمونیسم. اما فیلم با تحریف تاریخ، او را به یک ابرقهرمان تبدیل میکند که به تنهایی آن را شکست داد. حتی ماجرای ایران-کنترا نیز به گونهای روایت میشود که گویی افرادی بد میخواستند ریگان را نابود کنند. این فیلم شبیه به تماشای یک تبلیغ برای رهبر یک فرقه است.
۴. پایان
موزیکال پساآخرالزمانی جاشوا اوپنهایمر، که کاملاً در یک پناهگاه میگذرد، از آن فیلمهایی است که حس میکنید زمان متوقف شده است. مایکل شانون و تیلدا سوینتون، به عنوان والدین فاسد یک خانواده ثروتمند، در خانهای زیرزمینی زندگی میکنند. آنها خیانتهای خود را با آواز بازگو میکنند (معلوم میشود شخصیت شانون، که یک مدیر انرژی است، ممکن است مسئول نابودی زمین بوده باشد). با وجود چند شماره موسیقایی زیبا، اکثر آهنگها شبیه کارهای ردشده از سونهایم به نظر میرسند. فیلم دو ساعت و نیم طول میکشد و انگار به هیچ جایی نمیرسد.
۵. لیزا فرانکنشتاین
یک کمدی ترسناک که بیروحتر از نوشابه مانده به نظر میرسد. داستان درباره دختری نوجوان است که دوستپسرش را از مرگ بازمیگرداند. اما چیزی که این فیلم نوشته دیابلو کودی را ناامیدکننده میکند، تکیه بیش از حد آن به دیدگاهی قدیمی از زندگی حومهای و شعار «حومهها جهنماند» است. این فیلم مثل یک طرح طولانیشده از SNL به نظر میرسد که بهطور غیرضروری پیچیده شده است.
بدترین فیلمهای پیتر دبروژ
١. سگ سگ
درحالیکه تماشاگران درباره فیلم امیلیا پرز، داستان مشکوک یک رئیس کارتل ترنس در نتفلیکس، اختلافنظر دارند، لوک بسون ثابت میکند که چنین داستان جسورانهای چگونه میتوانست به مراتب بدتر از این باشد. کالب لندری جونز در نقش یک ضدقهرمان لباسزنانه و ویلچرنشین ظاهر میشود که میتواند سگهای خیابانی را کنترل کند. اما این تقلید درجه سه از فیلم «جوکر»، در همه سطوح به طرز وحشتناکی اشتباه است: یک تلاش بیجا برای ایجاد همدلی که در آن یک روانشناس پلیس تلاش میکند تا یک فرد آسیبدیده که در یک خانه سگ بزرگ شده را رام کند.
٢. تله موش
آزاد شدن آثار فرهنگی پس از ٩۵ سال از کنترل شرکتی باید سودی داشته باشد، اما تاکنون فقط فیلمهای اسلشر بیکیفیتی از آنها ساخته شدهاند. امسال فیلم وینی پو؛ «خون و عسل» دنبالهای دریافت کرد و یک فیلم کانادایی تنبل درباره مردی ساخته شد که بعد از تماشای قایق بخار ویلی دست به قتل میزند. فیلم هیچ ترسی ندارد و پر از سؤالات بیپاسخ است، مثل اینکه چرا قاتل میتواند تلپورت کند و چرا کسی باید از دیدن یک مرد با ماسک میکی ماوس جیغ بزند؟
٣. کلیسای دیگری نیست
تقریباً ١٩ سال پس از فیلم دفتر خاطرات یک زن سیاه دیوانه تایلر پری، این بار جانی مک طنزی بیکفایت ارائه داده است. این فیلم، با ایفای نقش جیمی فاکس در نقش خدا و میکی رورک در نقش شیطان، وقت و استعداد بازیگران را هدر میدهد.
۴. هارولد و مداد شمعی بنفش
اقتباس سینمایی از کتاب کودکانه کراکت جانسون میتوانست خلاقانه باشد، اما سونی به تکرار ایدههای خستهای مثل آوردن شخصیتهای کارتونی به دنیای واقعی روی آورده است. این فیلم، بهجای نمایش تخیل، فاقد هرگونه خلاقیت است.
۵. نسخه کارگردان شورشی ماه
آیا چیزی غیرضروریتر از ساخت نسخهای ششساعته از تقلیدی از جنگ ستارگان توسط زک اسنایدر میتوان تصور کرد؟ فیلم پر است از کلیشههایی مثل جنگجویان نیمهبرهنه و درویدهای جنگی، اما تقریباً هیچچیز آن در حافظه باقی نمیماند. انگار یک کودک جاهطلب با لگوهای قرضی در حال ساختن دنیا باشد.
انتهای پیام/