به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری برنا، رویای قهرمانی جهان بوکس را در سر داشت. رویایی که روز و شب برای رسیدن به آن تلاش میکرد. اما دست سرنوشت او را فراتر از قهرمان جهانی کرد و حالا جوان ورزشکار با اهدای اعضای بدنش به بیماران نیازمند قهرمانی زندگی بخش شد.
عرفان اصانلو همان جوان قهرمانی است که این روزها چند خانواده با فداکاری او چراغ خانه شان روشن شده است.
عرفان را همه به اخلاق و مرام پهلوانی که داشت میشناختند. مردم دار بود و مهربان. وقتی برای اولین بار دستکش بوکس را در دست کرد، چشمانش برق زد و عاشق این ورزش شد. رویایی قهرمانی در سر داشت تا اینکه آن روز آن اتفاق در باشگاه ورزشی ورق زندگی برای این جوان ورزشکار برگشت.
علی رضا پدر عرفان درباره روز حادثه اینطور میگوید: خواهرم را تازه از دست داده بودم، هنوز لباس سیاه عزای خواهرم تنم بود که خدا با گرفتن عرفان مرا دوباره امتحان کرد. ساعت حدود ۸ شب بود که از باشگاه ورزشی با من تماس گرفتند و گفتند پسرتان حالش بد شده. با عجله خودم را به باشگاه رساندم. عرفان روی زمین افتاده بود و عوامل اورژانس بالای سرش بودند.
وی در ادامه گفت: وقتی جویای حال پسرم شدم، عوامل اورژانس گفتند عرفان دچار تشنج شده است. دوستان عرفان میگفتند، تمرینش که تمام شد و درحال خداحافظی بود ناگهان بیهوش شد و روی زمین افتاد.
عرفان به بیمارستان سعیدیه اسلامشهر منتقل شد و پزشکان تلاش کردند تا او دوباره سلامتی اش را به دست بیاورد. معاینات اولیه حاکی از آن بود که پسر جوان دچار خونریزی مغزی شده و به همین خاطر باید در بخش مراقبتهای ویژه تحت نظر باشد.
پدرعرفان میگوید: از اتفاقی که برای پسرم رخ داده بود در شوک بودیم. چه خوابهایی برای او دیده بودم، دوست داشتم عرفان را در لباس دامادی ببینم و نوه هایم را درآغوش بگیرم. اما هنوز متوجه نمیشوم این چه امتحانی بود که خدا از من گرفت. چند روز پشت در بخش مراقبتهای ویژه چشم انتظار بودیم تا خبر سلامتی عرفان را بشنویم.
وی در ادامه اظهار داشت: با اینکه امیدوار بودیم، اما پزشکان آب پاکی را روی دستمان ریختند و گفتند پسرم دچار مرگ مغزی شده و دیگر امیدی به بازگشت او به زندگی نیست.
با اعلام مرگ مغزی عرفان و با پیشنهاد پزشکان، حالا خانواده اصانلو باید تصمیم میگرفت تا اعضای بدن عزیزشان را به بیماران نیازمند اهدا کنند.
پدر عرفان در این باره به خبرنگار برنا گفت: وقتی در جریان پیشنهاد پزشکان قرار گرفتیم تصمیم گیری برای من و همسرم خیلی سخت بود. من خودم بارها گفته بودم اگر روزی مرگ مغزی شدم اعضای بدنم را اهدا کنید، اما هیچ وقت فکرش را نمیکردم یک روزی از راه برسد و مجبور باشم این تصمیم را برای جگرگوشه ام بگیرم.
وی ادامه میدهد: با اینکه این تصمیم گیری برایمان سخت بود، اما درنهایت وقتی مطئن شدیم دیگر راهی برای بازگشت به زندگی عرفان وجود ندارد با مشورت همسرم تصمیم گرفتیم رضایت خود را اعلام کنیم.
به این ترتیب و با رضایت خانواده اصانلو، عرفان به بیمارستان امام خمینی تهران منتقل شد و با تلاش پزشکان کبد، کلیهها و نسوج او به بیماران نیازمند اهدا شد.
انتهای پیام /