
در این یادداشت، قصد داریم پرده از این راز بزرگ برداریم و ببینیم چه ویژگیهای منحصر به فردی عباس (ع) را به این مقام سترگ رساند.
آنچه در ادامه میخوانید، دریچهای است به عمق معنویت و رازهای نهفتهای که تنها با تأملی ژرف، گشوده میشوند.
سفری متفاوت و پررمز و راز در مسیر شناخت شخصیتی بینظیر، که هر لحظهاش شما را شگفتزده خواهد کرد
به این پرسش بنگرید: چرا امام و مولای ما، در آن مهلکهای که حضرت عباس (ع) به میدان میشتابد، با تأکیدی بینظیر میفرماید: «بنفسی انت» [جانم به فدای تو]؟
این عبارت از زبان امام، ما را به مقام رفیع و سترگ علمداری رهنمون میسازد؛ مقامی که در آن، جز اراده امام، هیچ چیز بر خود ترجیح داده نمیشد. عباس (ع) در ایمان و ولایتپذیری نسبت به امام خود، استوار و پابرجا بود؛ نه تنها همچون مستودعی، بلکه همچون دریایی ژرف و بیکران.
به این آیه شریف قرآن کریم توجه فرمایید:
«وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ»
اوست که شما را از نفس واحدی آفرید، سپس جایگاه و امانتی برایتان مقرر داشت، و آیات خویش را برای کسانی که به درک و فهم رسیدهاند، به تفصیل بیان کرد.
حضرت عباس علیهالسلام در استواری و پایداری ایمان، در واقعه جانسوز کربلا زبانزد خاص و عام است؛ چنانکه حضرت امام زمان (عج) در ناحیه مقدسه چنین فرمودند:
«سلام بر عباس علیهالسلام، فرزند امیر مؤمنان علیهالسلام، که جان خویش را در راه برادر فدا کرد، از دیروز عبرت گرفت برای فردایش، در راه برادر به جانبازی برخاست و خود را فدای او ساخت. او را حفظ کرد و سپر بلایش بود، برایش آب آورد و دستانش را در این راه از دست داد. خداوند لعنت کند قاتلانش؛ یزید بن وقاد و حکیم بن طفیل طائی را.»
برای درک ژرفای ولایتپذیری حضرت عباس و بهرهگیری از آن، به آیه ۳۸ سوره یاسین و حدیثی که رسول خدا (ص) درباره آن فرمودهاند بنگرید:
ابوذر غفاری روایت میکند که دست پیامبر را گرفته و با هم میرفتند و به خورشید مینگریستند تا آنکه خورشید پنهان شد. عرض کرد:
«ای رسول خدا! خورشید کجا پنهان میشود؟»
پیامبر پاسخ داد:
«در آسمان، سپس به آسمانهای بالاتر صعود میکند تا به آسمان هفتم، که از همه بلندتر است، میرسد. زیر عرش قرار میگیرد و سجده میکند؛ فرشتگان موکّل نیز همراه او سجده مینمایند. آفتاب عرض میکند: پروردگارا! فرمان میدهی از کجا طلوع کنم؟ آیا از مغرب طلوع کنم یا از مشرق؟»
این است همان حقیقت آیه:
«وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ»
خورشید پیوسته به سوی منزلگاه خود در حرکت است؛ این است تقدیر خداوند توانا و دانا.
حضرت عباس علیهالسلام در ولایتپذیری ولیّ خدا، همانند خورشیدی تابان است که در پی فرمان پروردگارش است؛ خورشیدی که به دور خیمه امام حسین میچرخید و منتظر اذن و فرمان او بود، استوار و پایدار. تنها کسی میتواند چنین تسلیم و مطیع ولی خدا باشد که در بصیرت و معرفت امام خویش به یقین رسیده باشد.
آنچنان که آیه ۶۶ سوره یاسین میفرماید:
«لَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنّى یُبْصِرُونَ»
اگر بخواهیم، دیدگانشان را کور میکنیم؛ اما آنان برای عبور از راه، در تکاپو و رقابتاند؛ پس چگونه خواهند دید؟
اینجا اهمیت عمیق مسئله امامشناسی نمایان میگردد.
مفضّل بن عمر از امام صادق علیهالسلام درباره «صراط» پرسید. آن حضرت چنین فرمود:
«صراط، راه شناخت خداست که دو گونه است: صراط دنیا و صراط آخرت. صراط دنیا، همان رهبری است که اطاعتش واجب است. هر که در دنیا او را بشناسد و از رهنمودهایش پیروی کند، بر صراطی که پل دوزخ در آخرت است، با موفقیت گذر میکند؛ و هر که او را نشناسد، قدمش بر صراط آخرت لغزش میکند و به آتش دوزخ سقوط میکند.»
در زیارتنامه حضرت ابوالفضل علیهالسلام، نخستین وصفی که از ایشان ذکر میشود، اطاعت بیچون و چرا از خداوند، رسول و اهل بیت است. امام صادق علیهالسلام درباره حضرت عباس فرمودهاند که ایشان نافذالبصیره، دارای ایمانی محکم و نفوذناپذیر بودند.
بصیرت و استبصار برای اهل ایمان چنان اهمیت دارد که اگر شناخت و آگاهی نسبت به باطن قرآن، یعنی ولایت حجت خداوند، نباشد، شیطان آسان وارد شده و همواره باعث گمراهی انسان میگردد. این حقیقت در واقعه عبرتآموز کربلا به وضوح نمایان است.
از اینرو، با توجه به این اوصاف، چنین شخصیتی شایسته و برجسته پیشکار حضرت اباعبدالله الحسین (ع) باید باشد. اگر غیر از این بود، حق حضرت ابوالفضل العباس (ع) ادا نمیشد.
در روز آن واقعه عظیم، سپاه مقابل امام حسین (ع) به جای آنکه ولایت و دوستی اباعبدالله را انتخاب کنند، دست بیعت به دست ابلیس و یارانش دادند؛ همان جفاکارانی که در روز حسرت میگویند:
«یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا»
یعنی: «ای وای! کاش فلانی را دوست خود نگرفته بودم!»
در شب عاشورا، وقتی امام حسین (ع) با یاران خود سخن میگوید، نور خیمه را کم کرده و به هر کس اجازه میدهد از آنجا برود و پیمان خود را بشکند. اولین کسی که برمیخیزد و سخن میگوید، حضرت ابوالفضل است و میگوید:
«ما برویم که بعد از تو بمانیم؟»
حضرت ابوالفضل برای اصحاب امام حسین (ع) تبیین میکند که سعادت ابدی چگونه حاصل میشود. وقتی اماننامهای به او داده میشود، با بصیرت، نقشه دشمن را پاسخ میدهد و در صحنه عاشورا، در مسیر امام حرکت میکند.
حرکت در صراط امام، در حقیقت همان عمل به قرآن است. او تا آخرین لحظه، پیرو امام زمان خود باقی میماند و به عنوان آخرین سرباز، حماسهای میآفریند که تنها یک جمله از امام زمانش درباره او کافی است:
«بنفسی انت یا عباس» یعنی «جانم به قربانت،ای عباس.»
و اینچنین است که تاریخ، با شنیدن نام عباس، دهانش آب میافتد. اینکه سپاه باطل در روز عاشورا، با چنین یاور فداکار و مخلصی، تنها بهخاطر بردن آب از فرات برای اهل حرم، او را به طرز هولناکی به شهادت میرساند، برای هر انسان آزادهای حیرتآور است.
چرا آنان چنین عملی را مرتکب شدند؟ جز این نیست که پیامبر در کتاب آسمانی فرموده است:
«یا ربِّ إنَّ قومی اتَّخذوا هذا القرآنَ مهجورًا»
یعنی: «بارالها! تو آگاهی که امّت من این قرآن را بهکلی رها کردهاند.»
و چه تلخ است که غربت قرآن عزیز در این روزهای معاصر، به استناد همین آیه، دلهای مؤمنان را میسوزاند؛ وقتی در عصر ظهور، پیروان سپاه ابلیس این کتاب آسمانی را به تمسخر میگیرند یا برای ردّ آن به هر حیلهای متوسل میشوند.
این دردناک است و دقیقاً آنان از نسل همان دریدگانی هستند که در روز عاشورا، در کنار قرآن ناطق، دست و پای برادر حضرت عباس را برای رضای خدا از تن او جدا کردند. واقعه کربلا به علت عدم شناخت و بصیرت نسبت به امام زمانشان شکل گرفت؛ در واقع دینداری بدون هدایت امام، بسیار مخاطرهآمیز و هولناک است.
چنانکه از آن، دریدگانی ساخت که برای کشتن امام زمان خود از هم سبقت میگرفتند، وضو میساختند و از هیچ ظلمی کوتاهی نمیکردند.
اما کسانی که در آن واقعه به شناخت ولیّ خداوند نائل آمدند، تا آخرین قطره خون که در رگهایشان جریان داشت.
امام حسین علیهالسلام را یاری کردند.
حضرت عباس علیهالسلام در یاری امام زمانش به مقامی رسید که امام حسین علیهالسلام وقتی با پیکر بیدست و پر از جراحت او که از روی اسب سقوط کرده بود، رسید، بلند گریه کرد، او را در آغوش گرفت و فرمود:
«الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی»
یعنی «اکنون کمر من شکست و چارهام کم شد.»
و اینگونه حسین (ع)، سرّالله قرآن، پس از برادرش، در آن واقعه عظیم والاتر الموتور شد و طنین غربت قرآن عزیز، آن دشت بلا را فرا گرفت:
«هل من ناصر ینصرنی ...»
و آن دریدگان در پاسخ، بر حسین تاختند.
از اینرو، عبارت «بنفسی انت» حضرت اباعبدالله علیهالسلام به حضرت عباس علیهالسلام، از آن اسراری است که فقط اهل بصیرت به آن ملتفت میشوند؛ کسانی که در این زمان به آن سرّ آگاه هستند، امروز زیر بیرق حضرت ولیعصر (عج) مستقر شدهاند و برای رفع موانع ظهور آن حضرت لحظهای درنگ نمیکنند.
یقیناً اوصافی که از پیشکار امام حسین (ع)، عباس بن علی یاد شده است، باید چراغ راه همه پیروان امام زمان (عج) باشد.
[ای پیشکار حسین، نظرگهی اهل حاجاتی
والله کلید ظهورِ، سرّ هر مناجاتی
بیا دعا کن ز بهر فرج مهدی
که راهگشایی تویی، تو باب الحوایجی]لیلا اسدی
وکیل پایه یک دادگستری