نفوذ بهمثابه مسئله حکمرانی/ آسیبشناسی ساختاری در مواجهه با تهدیدی پنهان و پیوسته
عابد اکبری، نویسنده کتاب «مفهومشناسی نفوذ»، در یادداشتی تحت عنوان "نفوذ بهمثابه مسئله حکمرانی"، که در اختیار خبرگزاری برنا قرار داد، نوشت: «نفوذ» اگرچه در عرف عمومی، مفهومی کلیشهای و گاه حتی هیجانی تلقی میشود، اما در سپهر سیاست راهبردی، با پدیدهای روبرو هستیم که درونمایهای پیچیده، سیال، چندلایه و بعضاً مشروع دارد.
نفوذ دیگر صرفاً حضور «عامل» در یک نهاد امنیتی یا تصمیمساز نیست، بلکه رخنهای نرم در ساختار ادراک، فرآیند سیاستگذاری و شکلدهی به الگوهای کنش نهادی است؛ رخنهای که نه با شناسایی عنصر فیزیکی بلکه با تحلیل شبکهای از وابستگیها، اعتمادها، روایتها و پیشفرضهای غالب در نهادهای کلیدی کشف میشود.
بهعبارت دقیقتر، نفوذ در عصر جدید، نه به شکل فردی بلکه بهصورت سامانهای عمل میکند؛ نه آشکار بلکه در لایههای ناپیدای حکمرانی و معنا. با این نگاه، ضرورت دارد بهجای پرداختن به مصادیق ظاهری و بعضاً سطحی، به آسیبشناسی عمیقتر در زیرساختهای نفوذپذیری ساختاری بپردازیم؛ پرسشی که این یادداشت بر آن متمرکز است.
۱. ابهام در مرزبندی میان نفوذ و تعامل
نخستین آسیب، نبود خطوط روشن در تفکیک تعامل مشروع از نفوذ هدفمند است. بسیاری از ساختارهای رسمی و نیمهرسمی، فاقد دستورالعملها، شاخصها و قواعد رفتاری مشخص برای تنظیم ارتباط با بیرون سازمان هستند. نتیجه آنکه حلقههایی از کارشناسان، مشاوران، پژوهشگران یا حتی مدیران میانی، بدون آنکه لزوماً در چارچوب مأموریت دشمن عمل کنند، به مجراهای نفوذ دانشی، تحلیلی یا ادراکی بدل میشوند.
نفوذ در این لایه، نه از طریق خیانت بلکه از مسیر فقدان چارچوب بومی تعامل رخ میدهد. این دقیقاً نقطهایست که در بسیاری از کشورها، سازوکارهایی چون «ممیزی دانشی»، «نظارت شناختی» و «پایش شبکههای نفوذ نرم» برای آن تعریف شده است؛ چیزی که ما بهندرت در نهادهای تصمیم گیر خود میبینیم.
۲. تضعیف حافظه نهادی در نهادهای امنیتی و تصمیمساز
دومین آسیب جدی، نارسایی حافظه نهادی در نظام امنیت ملی است. بسیاری از تجربههای نفوذ (اعم از شناسایی، خنثیسازی یا حتی افشا) فاقد مدونسازی راهبردی و انتقال دانشی هستند. این فقدان، بهویژه در ساختارهایی که دچار چرخشهای سریع مدیریتی یا روزمرگی اطلاعاتیاند، سبب فراموشی ساختاری و تکرار مسیرهای نفوذ میشود.
در غیاب یک سیستم فعال «تحلیل پسافاجعه»، رخدادهای امنیتی بهجای آنکه منشأ درسآموزی سیستمی شوند، در هیاهوی رسانهای فراموش یا به سطح چهرهها تقلیل داده میشوند. در حالی که امنیت ملی زمانی بالغ میشود که تهدیدات به داده، و دادهها به الگو بدل شوند.
۳. نفوذ بهمثابه مسئلهی حکمرانی ادراکی
نفوذ امروز، در میدان تقابل ارادهها و اطلاعات رخ میدهد؛ جایی که ادراک نخبگان، پیشفرض سیاستگذاران و روایت نهادها، میدان اصلی تهدید هستند. وقتی الگوی غالب فهم تهدید، توسعه، یا نظم منطقهای برآمده از چارچوبهای تحلیل غربی باشد، نفوذ پیش از ورود «عامل انسانی» رخ داده است.
این سطح از نفوذ، در پوشش گزارشهای مشورتی و نشستهای نخبگانی قابل مشاهده است. خطر آنجاست که نفوذ بهمثابه بخشی از رژیم دانایی در نهادهای ما نهادینه میشود. بسیاری از «کارشناسان نفوذزده»، نه به دلیل عاملیت، بلکه از سر فقدان چارچوب بومی فهم قدرت و تهدید، در راستای منافع بیرونی عمل میکنند.
۴. فقدان شفافیت در زنجیرههای تصمیم و تأثیر
یکی از دلایل استمرار نفوذ، مبهم بودن زنجیره سیاستگذاری و تأثیر در ساختارهای رسمی کشور است. در بسیاری از نهادها، مشخص نیست چه کسی توصیه میدهد، چه کسی تحلیل ارائه میکند، چه کسی تصمیم میگیرد و چه کسی مسئول تبعات است. این فقدان شفافیت، امکان اثرگذاریهای موازی و پنهان را افزایش میدهد.
وقتی نهادها فاقد سیستم مشخص «ردیابی منشأ تحلیل و اثر» باشند، نفوذ نه در سطح جاسوسی، بلکه در لایه طراحی تصمیم ممکن میشود. این پدیده، در مواردی حتی با مجوز رسمی اما بدون آگاهی سیستمی رخ میدهد.
۵. بحران تقلیلگرایی در مواجهه با پدیده نفوذ
آخرین آسیب، تقلیل پدیده نفوذ به پروندههای شخصمحور، هیجانی یا جناحی است. این تقلیلگرایی، نه تنها ماهیت سامانهای و پیچیده نفوذ را نادیده میگیرد، بلکه مسیرهای واقعی نفوذ را از تیررس تحلیل خارج میسازد. نفوذ نه یک «خائن»، بلکه یک «فرآیند» است؛ فرآیندی که در بسترهای فرهنگی، نهادی، دانشی و ادراکی رشد میکند و بقای خود را از پنهان ماندن در لایههای خاکستری حکمرانی میگیرد.
سخن پایانی آنکه اگر بخواهیم در مواجهه با نفوذ به سطح بلوغ راهبردی برسیم، باید از گفتمان فردمحور، پلیسی و مقطعی عبور کنیم و به سمت فهم ساختاری، سامانهای و پیشنگرانه از نفوذ حرکت کنیم.
این حرکت مستلزم ایجاد نظام پایش نفوذ ادراکی، روایی و دانشی در نهادهای سیاستگذار و تقویت حافظه نهادی امنیتی و انتقال تجربههای راهبردی بهجای پروندهسازی رسانهای است. نفوذ، پدیدهای طبیعی در عصر پیچیده قدرت است. اما تفاوت دولتها در آن است که چه کسانی آن را زودتر، دقیقتر و ساختاریتر تشخیص میدهند.
انتهای پیام/




