جنگ سرد نوین آمریکا برای مهار ایران و چین و نقش صهیونیستها در آن
به گزارش خبرگزاری برنا هرمزگان-یادداشت-صمیم ارزانی: در دهههای اخیر، ایالات متحده آمریکا به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان و بازیگر اصلی نظم بینالمللی، خود را متعهد به سیاستهای اقتصاد باز و جهانیسازی میدانست؛ سیاستی که پس از جنگ جهانی دوم با هدف گسترش تجارت آزاد، همگرایی اقتصادی و تقویت نهادهای بینالمللی پایهریزی شد؛ اما اکنون در میانه قرن بیستویکم، بهویژه پس از سالها فرسایش در جنگهای بیپایان خاورمیانه و همزمان با صعود بیوقفه چین، صدای زنگ خطر در اتاقهای فکر واشنگتن به گوش میرسد.
افولی که زمانی تنها در تئوریها مطرح میشد، امروز در عمل در حال شکلگیری است و واکنش به آن به تغییرات بنیادی در سیاست خارجی و اقتصادی آمریکا منجر شده است.
ایالات متحده طی چند دهه گذشته منابع مالی و نظامی عظیمی را صرف حضور نظامی در غرب آسیا کرد و با پیامدهای آن مواجه شد.
فرسایش قدرت نرم، کاهش اعتماد عمومی به سیاستخارجی و از همه مهمتر از دست رفتن تمرکز بر تحولات اقتصادی و فناورانه جهانی؛ تبعاتی بود که آمریکاییها بر اثر ماجراجوییهای خود با آن مواجه شدند.
در همین فاصله، چین با راهبردی هوشمندانه و گامبهگام، از نقش یک کارخانه تولید کالاهای ارزانقیمت خارج شد و به قطب جدیدی در فناوریهای پیشرفته تبدیل شد.
سرمایهگذاری گسترده در زیرساختهای دیجیتال، هوش مصنوعی، زنجیره تأمین جهانی و پروژههای کلان مانند ابتکار یک کمربند یک راه، چین را در موقعیتی قرار داده که نه تنها تهدیدی اقتصادی برای آمریکا محسوب میشود بلکه به چالشی راهبردی برای نظم مبتنی بر قواعد آمریکایی تبدیل شده است.
این تحولات باعث شده تا اندیشکدههای آمریکایی از جمله شورای روابط خارجی، بروکینگز و هریتیج، نگاه خود را به اقتصاد جهانی بازنگری کنند.
در این نگاه جدید، دیگر سخنی از اعتماد بیچونوچرا به بازار آزاد و تجارت بدون مانع نیست. در عوض، نوعی بازگشت به سیاستهای مرکانتیلیستی – البته در شکل نوین و پیچیدهتر آن – در حال شکلگیری است.
مرکانتیلیسم نوین که امروز در سیاستهای اقتصادی و امنیتی آمریکا نمود پیدا کرده، به دنبال حفظ منابع حیاتی برای صنایع پیشرفته، کنترل گلوگاههای تکنولوژیک، و تضمین مزیتهای تجاری به سود اقتصاد ملی آمریکاست.
در این چارچوب، منابعی چون فلزات کمیاب، عناصر خاکی نادر، زیرساختهای فناوری پیشرفته مانند تولید ریزتراشهها، انرژیهای نو و شبکههای ارتباطی نسل پنجم، به عنوان سلاحهای ژئواقتصادی در دستور کار دولت آمریکا قرار گرفتهاند.
تلاش برای خارج کردن چین از زنجیره تأمین این منابع، یا حداقل محدودسازی دسترسی آن، بخش مهمی از استراتژی جدید آمریکاست. در همین راستا، سیاستهایی نظیر اعمال محدودیت صادرات تکنولوژی، تشویق به انتقال خطوط تولید حیاتی به داخل خاک آمریکا، و تنظیم دوباره توافقنامههای تجاری، جلوههایی از این تغییر رویکرد هستند.
اما اقتصاد تنها بخشی از ماجراست؛ در سطح ژئوپلیتیکی، آمریکا به دنبال بازآرایی اتحادها و فشار بر نقاط حیاتی نفوذ چین است.
غرب آسیا با وجود کاهش تمرکز نظامی آمریکا، همچنان به عنوان یک منطقه کلیدی در راهبرد مهار چین باقی مانده است.
در این راستا، واشنگتن از یکسو تلاش میکند با جذب و یا حداقل خنثیسازی روسیه به عنوان شریک راهبردی پکن شکافهایی در محور شرق ایجاد کند و از سوی دیگر، نقش رژیم صهیونیستی را به عنوان یک نیروی امنیتی مسلط در منطقه تقویت کند.
حمایت بیدریغ از رژیم صهیونیستی در منطقه و تشویق کشورهای عربی به عادیسازی روابط با تلآویو، در جهت شکلدهی به ساختار جدیدی است که بتواند چین و ایران را از حضور مؤثر در غرب آسیا باز دارد و مسیرهای جایگزین انرژی و سرمایهگذاری را برای آن محدود کند.
به عبارت دیگر، ایالات متحده با یک بازنگری استراتژیک در حال طراحی نظم نوینی است که در آن هر عنصر از تعرفههای تجاری تا پیمانهای امنیتی در خدمت یک هدف مرکزی قرار دارد: مهار چین در معادلات جهانی، تضعیف ایران در منطقه و حفظ موقعیت برتر آمریکا.
حتی نقش دلار در اقتصاد جهانی نیز بار دیگر مورد بازبینی قرار گرفته است؛ تحریمهای اقتصادی گسترده علیه کشورها، ابزاری شدهاند برای کنترل جریان سرمایه جهانی و همزمان حفظ وابستگی سایر کشورها به نظام مالی تحت کنترل واشنگتن.
همه این تحولات نشان میدهند که آمریکا وارد فاز جدیدی از سیاستورزی شده است؛ فازی که با اطمینان خاطر از برتری گذشته تفاوت دارد و نشانههایی از نگرانی، رقابت نفسگیر، و تمایل به کنترل منابع جهانی را در خود دارد.
در این نظم جدید، دیگر خبری از رؤیای همگرایی جهانی نیست. آنچه جای آن را گرفته، رقابت برای بقای قدرت، مدیریت افول و مهار رقیب است؛ رقابتی که میتواند معادلات سیاسی و اقتصادی دهههای آینده را به کلی دگرگون سازد.
*فعال رسانهای هرمزگان




