مروری بر قسمت های دوم تا پنجم کتاب« پاسیاد پسر خاک»

|
۱۴۰۴/۰۶/۰۲
|
۰۰:۳۶:۵۳
| کد خبر: ۲۲۵۰۱۷۱
مروری بر قسمت های دوم تا پنجم کتاب« پاسیاد پسر خاک»
بیستمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با عنوان رویداد ملی«آزادگان ایران» روز ۷ شهریور با رونمایی از تقریظ حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای بر کتاب«پاسیاد پسرخاک» روایت زندگی و مبارزات شهید سیدعلی‌ اکبرابوترابی‌فرد برای نخستین‌بار برگزار خواهد شد.

به گزارش خبرگزاری برنا از قزوین؛ بیستمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با عنوان رویداد ملی«آزادگان ایران» روز ۷ شهریور با رونمایی از تقریظ حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای بر کتاب«پاسیاد پسرخاک» روایت زندگی و مبارزات شهید سیدعلی‌ اکبرابوترابی‌فرد برای نخستین‌بار برگزار خواهد شد.

۲۷ صفر ۱۴۲۱هجری قمری به تاریخ شمسی ۱۲ خرداد ۱۳۷۹ سالروز عروج ملکوتی عالم مجاهد و خستگی‌ناپذیر، سید آزادگان شهید حاج سید علی‌اکبر ابوترابی است. 

در این یادداشت قسمت دوم کتاب با محور «پوشیدن لباس روحانیت زیر قبّه امام رضا(ع)» تا قسمت پنجم را مرور می کنیم.

مروری بر قسمت های دوم تا پنجم کتاب« پاسیاد پسر خاک»

خدمت مرحوم حاج شیخ مجتبی رسیدم و عرض کردم بنده لباس و عمامه ای تهیه کرده ام و آورده ام خدمت حضرت عالی. ایشان فرمودند «پیشنهاد من این است که شما بروید در حرم مطهر امام رضا (ع) و همان جا در زیر قبه و بارگاه قدسی و ملکوتی آقا، خودتان معمم شوید. در جوار قدسی و ملکوتی آقا من این اجازه را به خودم نمیدهم که بخواهم کسی را معمم کنم.»
راهی حرم شدم و با حضرت رضا (ع) پیمان و عهدی بستم و به ایشان عرضه داشتم: «آقا چیزی بر شما پوشیده و مخفی نیست. آن بزرگواری که به من پیشنهاد میدادند برای تحصیل به آلمان بروم، از روی دلسوزی بود تا بنده محتاج کسی نشوم. ولی بنده امروز در محضر مبارک شما این عهد و پیمان را با خدا میبندم که از نظر مالی از هیچ احدی کمک نگیرم حتی پدرم و اگر مشکل مالی هم پیدا کردم به خوردن علف بیابان اکتفا کنم ولی رو به کسی نزنم. از شما هم میخواهم عنایتی بفرمایید که با این مشکل کمتر مواجه و روبه رو شوم.»

قسمت سوم - بازداشت در مرز خسروی با چمدان پر از اعلامیه

شناختی که حاج آقا مصطفی خمینی از ابوترابی داشت سبب شد مأموریتی سنگین بر عهده او گذارد. سال ۱۳۴۹ سید علی اکبر توسط حاج آقا مصطفی به حجت الاسلام دعایی معرفی شد تا پیام امام خمینی را به ایران برساند و او این مأموریت را با تمام خطرات احتمالی بر عهده گرفت. حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور و دوستانش دو چمدان تهیه کردند و پس از پاره کردن آستری چمدانها و جاسازی اعلامیه ها در آنها، یک ‌چمدان را به ابوترابی سپردند. ابوترابی در مرداد ۱۳۴۹ به همراه همسر و فرزند یکسال و نیمه اش و چمدان جاسازی شده راهی ایران شد اما چند روز قبل از ورود او به مرز خسروی، رابطی که قرار بود تعداد دیگری از این اعلامیه‌ها را با چمدان دیگر منتقل کند، دستگیر شده بود، ساواک در مرز منتظر چمدان دوم بودند و ابوترابی را دستگیر کردند. 

مروری بر قسمت های دوم تا پنجم کتاب« پاسیاد پسر خاک»

قسمت چهارم- وقتی پلیس جلوی ماشین ابوترابی و اندرزگو را گرفت

یک وقت در خیابان ری با اندرزگو سوار ماشین بودیم معمولاً وقتی که ایشان در ماشین بود من لباس روحانیت را در می آوردم. به محض اینکه حرکت کردیم یک ماشین کلانتری و مأمورین گشتی کمیته مشترک ضد خراب کاری پیچید جلوی ماشین ما و راه را بست. یک نفر مأمور پیاده شد آمد طرف من که راننده بودم. شیشه باز بود، دستش را آورد پشت گردن مرا محکم گرفت. هر کس به جای اندرزگو بود از آن طرف فرار میکرد. من (هم) به دام پلیس می‌افتادم. همین طور که پلیس پشت گردن مرا گرفته بود ایشان به چشم من زل زده بود توی چشمهای من نگاه میکرد که ببیند تغییر قیافه میدهم و حالتم عوض میشود یا نه؟ با کمال آرامش سرجایش نشسته بود بدون اینکه دستپاچه بشود یا به پلیس التماس کند. هیچ نگفت. مثل اینکه هیچ ندیده است. پلیس یک مرتبه نگاهش افتاد به عمامه و عبای من که روی صندلی عقب بود، خیال کرد اشتباه کرده است به من گفت آقا خیلی معذرت میخواهم می بخشید. اشتباه کردم. من هم به آنها گفتم شما وظیفه تان را انجام دادید ما از شما تشکر میکنیم. پلیس رفت و ما حرکت کردیم. من دائم در تعجب این بودم که چرا اندرزگو از ماشین پیاده نشد و فرار نکرد. اگر فرار میکرد من گله ای نداشتم حتی خوشحال میشدم برای اینکه یا من فدای ایشان میشدم و یا نمی شدم بر فرض هم که فدای ایشان میشدم هیچ مسئله ای نبود و اگر هم نمیشدم خوب من جان به سلامت برده بودم ولی اگر ایشان گیر می افتاد هر دوی ما از بین می رفتیم و این برای من خیلی سخت بود. رفتم به فکر که چه شد فرار نکرد؟ و این چه روحیه و قدرتی است که او دارد؟ بعد که رد شدیم گفت: من در آن حالت متوسل به امام زمان (عج) شده بودم.

قسمت پنجم- حضور در میدان ژاله

سید علی اکبر ابوترایی در حادثه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ در میدان ژاله (شهدا) تهران حاضر بود. او در این درگیری نابرابر برای اینکه از تیررس گلوله مأموران در امان بماند خود را درون جویهای فاضلاب خیابان شهباز (۱۷ شهریور) انداخت. تا غروب آن روز به اتفاق یکی از آشنایانش - که در آن درگیری او را یافته بود . در ماجرا حاضر و به آسیب دیدگان کمک میرساند غروب آن روز خود را به خانه پدر همسرش در همان اطراف رساند و پس از تعویض لباس آغشته به خونش به اتفاق همسر و ۳ فرزندش با اتوبوس راهی مشهد شدند تا نکند به واسطه دورانی که با شهید اندرزگو فعالیت می کرده مورد شناسایی قرار گرفته باشد. 

انتهای پیام

نظر شما
پیشنهاد سردبیر
رایتل
قیمت و خرید طلای آب شده
بانک صادرات
پایگاه اطلاع رسانی شهرداری مشهد
بلیط هواپیما
دندونت
رایتل
قیمت و خرید طلای آب شده
بانک صادرات
پایگاه اطلاع رسانی شهرداری مشهد
بلیط هواپیما
دندونت
رایتل
قیمت و خرید طلای آب شده
بانک صادرات
پایگاه اطلاع رسانی شهرداری مشهد
بلیط هواپیما
دندونت