جنایت در استرالیا، بهرهبرداری در تلآویو/ تروریسم فردی و خشونت دولتی؛ دو روایت از یک خونریزی
تیراندازی به مردمی که برای آیینی مذهبی گرد هم آمدهاند، در هر نقطه از جهان، نقض آشکار امنیت انسانی و همزیستی اجتماعی است، اما درست از همین نقطه است که مسئلهای پیچیدهتر آغاز میشود: آنچه پس از جنایت رخ میدهد و نحوه روایت و بهرهبرداری سیاسی از آن. در استرالیا، پلیس با صراحت از «اقدام تروریستی» سخن گفته و تحقیقات درباره انگیزهها هنوز به جمعبندی نرسیده است. واقعیتهای اولیه نیز تصویر سادهای ارائه نمیدهد. مهاجمان پدر و پسر بودهاند، یکی از آنها تحت نظر بوده، اما خطر فوری تلقی نمیشده، پدر بهطور قانونی مالک چندین سلاح بوده و حتی مواد منفجره دستساز در محل سکونتشان کشف شده است. در میانه این تاریکی، کنش شجاعانه یک مسلمان که با دست خالی یکی از مهاجمان را خلع سلاح میکند، یادآور این حقیقت ساده، اما مغفول است که تروریسم، دین و هویت نمیشناسد و قهرمانان نیز الزاماً از همان گروههایی برنمیخیزند که در روایتهای کلیشهای ساخته میشوند.
با این حال، آنچه بلافاصله پس از حادثه خودنمایی کرد، تلاش برخی مقامات اسرائیلی برای پیوند زدن این جنایت به یک «موج جهانی یهودستیزی» و متهم کردن دولتها به نادیده گرفتن تهدیدات علیه یهودیان بود. اینجاست که مرز باریکی میان مبارزه مشروع با نفرتپراکنی و بهرهبرداری سیاسی از یک فاجعه انسانی شکل میگیرد. یهودستیزی، اگر وجود دارد، پدیدهای تاریخی و خطرناک است که باید مستقل از هر ملاحظهای با آن مقابله کرد. اما پرسش اساسی این است که آیا همه آنچه امروز بهعنوان یهودستیزی بازنمایی میشود، واقعاً نفرت مذهبی است یا بخشی از آن واکنشی سیاسی به سیاستها و رفتارهای اسرائیل و بنیامین نتانیاهو، بهویژه در غزه؟
واقعیت این است که پیش از هفتم اکتبر نیز اعتراضها و خشمهای گستردهای علیه اسرائیل وجود داشت، اعتراضهایی که ریشه در اشغال، محاصره و سیاستهای تبعیضآمیز داشت، نه در نفرت دینی. آنچه این شکاف را عمیق کرده، عملکرد دولت راستگرای بنیامین نتانیاهو است، دولتی که با جنگی ویرانگر در غزه، تصاویر مداومی از مرگ غیرنظامیان، کودکان و نابودی زیرساختهای یک سرزمین را به افکار عمومی جهان مخابره کرده است. این سیاستها، خواهناخواه، خشم تولید میکند، خشمی که اگر بهدرستی تفکیک و مدیریت نشود، میتواند به نفرت کور تبدیل شود.
خطر بزرگ دقیقاً همینجاست، همسانسازی انتقاد از صهیونیسم و سیاستهای دولت اسرائیل با یهودستیزی. این همسانسازی نهتنها نادرست، بلکه خطرناک است، زیرا از یکسو، راه را برای اسلامهراسی و سرکوب جوامع مسلمان در غرب باز میکند و از سوی دیگر، هر صدای منتقد جنایات جنگی در غزه را به اتهام نفرت مذهبی خاموش میسازد. در چنین فضایی، یک اقدام تروریستی در استرالیا میتواند به ابزاری تبلیغاتی بدل شود، ابزاری برای توجیه «انتقام جمعی» و ادامه کشتار در خاورمیانه.
تمایز میان «تروریسم فردی» و «خشونت سازمانیافته دولتی» تمایزی کلیدی است. در سیدنی با یک اقدام تروریستی مواجهیم که باید در چارچوب قانون و عدالت کیفری بررسی و مجازات شود، اما آنچه اسرائیل در غزه دنبال میکند، سیاستی است مبتنی بر مجازات جمعی، سیاستی که میکوشد هر حادثهای در گوشهای از جهان را به سندی برای مشروعیتبخشی به جنگی بیپایان بدل کند. این همان جابهجایی خطرناک سطح تحلیل است که قربانیان واقعی را دوباره قربانی میکند.
اگر جهان واقعاً نگران یهودستیزی است، راه مقابله با آن نه در بمباران غزه و نه در سرکوب اعتراضهای ضدجنگ، بلکه در بازگشت به سیاست، حقوق بینالملل و بهرسمیت شناختن حق زندگی و کرامت همه انسانهاست. تا زمانی که دولت اسرائیل با تکیه بر روایت قربانیبودن، از پاسخگویی درباره جنایات خود طفره میرود، نفرت نیز بازتولید خواهد شد.
حادثه سیدنی، پیش از هر چیز، هشداری است درباره شکنندگی امنیت و همزیستی، اما اگر به ابزاری برای اسلامهراسی جدید، سرپوش گذاشتن بر جنایات جنگی و خاموش کردن نقدهای مشروع بدل شود، آنگاه تروریسم به هدف دوم خود رسیده است که تخریب عقلانیت و اخلاق در سیاست جهانی است.
انتهای پیام




