صدای هر انفجار در شهر انفجاری می شود در ذهن خانواده هادی، و فلاش بک به آن روز های تلخ که گذشت.
کوچکترین صدای انفجار که در روز های آخر سال می آید تمام خاطرات تلخ سال گذشته را برایش تداعی می کند، تمام روز هایی که پشت در اتاق برادرش در بیمارستان می ایستاد و منتظر بود که پزشکان با خبر خوب یا حداقل با روی خوش از اتاق خارج شوند، ولی همه پزشکان از وخیم تر شدن حال او خبر می دادند، البته حادثه هم حادثه ی معمولی نبود، هادی چنان مورد اصابت مواد محترقه قرار گرفته بود که کلاه کاسکتش متلاشی شده بود، "هادی جوان دلاور" ستوان دوم نیروی انتظامی به حادثه های این چنینی عادت داشت، قبل از این ماجرا هم دو بار توسط اراذل و اوباش زخمی شده بود ولی این بار با دفعات قبل فرق می کرد. هادی را دوستانش به بیمارستان رساندند و خانواده اش بعد از تحمل دو ماه رنج پیکرش را از بیمارستان بیرون آورند، این قسمتی از صحبت های برادر شهید "هادی جوان دلاور" بود.
در سه شنبه آخر سال گذشته بر هادی چه گذشت؟
ساعت 8 شب آخرین سه شنبه پارسال بود که دوست هادی با من تماس گرفت و گفت او مجروح شده است، قبل از این هم هادی دوبار توسط اراذل و اوباش زخمی شده بود که هر دو بار خودش با من از بیمارستان تماس گرفته و درخواست کرده بود که به بیمارستان بروم، زمانیکه دوستش با من تماس گرفت متوجه شدم اتفاق بدی افتاده است، خودم را به سرعت به بیمارستان رساندم و بعد با دیدن جمعیت همکارانش دلشوره عجیبی گرفتم، وارد اتاق که شدم هادی را غرق در خون دیدم و از شدت ناراحتی و شوک به زانو افتادم. در این لحظه پزشک معالج هادی به من گفت درصد زنده ماندن برادرم با توجه به جراحاتش خیلی کم است و باید خودمان را برای از دست دادنش آماده کنیم. بعد از گذشت 57 روز که هادی روی تخت بیمارستان بود او را برای همیشه از دست دادیم.
به احترام شهید راه امنیت بیشتر احتیاط کنید