به گزارش گروه فرهنگ وهنر خبرگزاری برنا، نشست نقد و بررسی و نمایش فیلمهای مستند «ملف گند» و «مدار صفر درجه» که در گروه هنر و تجربه اکران میشوند، عصر دیروز با حضور کارگردان فیلم محمود رحمانی و رضا درستکار، منتقد، در سینما هویزه مشهد برگزار شد. در این جلسه که با حضور و استقبال سینما دوستان مشهدی روبرو شد، موضوع شخصیت عجیب و متفاوت محمد غدیری راوی مستند «ملف گند» بیشتر از همه محور سوالات و کنجکاویهای تماشاگران قرار گرفت.
محمود رحمانی در ابتدی نشست نوع نگاهش را به مقوله فیلمسازی به خصوص در حوزه سینمای مستند جنگی اینگونه بیان کرد: فیلم «مدار صفر درجه» نزدیک به یک دهه پیش ساخته شد، زمانی که من 24 ساله بودم و از آنجایی که من در شهری زندگی میکردم که رابطه نزدیکی با جنگ داشت همیشه دغدغه این را داشتم که درباره جنگ فیلمی بسازم. اما چون همیشه شکل بیان برای من موضوع مهمی بود، سعی کردم طوری فیلم بسازم که کمی متفاوت از فیلمهایی که با موضوع جنگ ساخته میشد، باشد. شکل مستند یا داستانی فیلم هم برایم مهم نبود زیرا قصد داشتم تصویر عینیای که مدنظرم بود را در ذهن مخاطب ایجاد کنم. مهمترین دغدغه من بعد از جنگ، روایت جنگ و قصهای بود که در فیلم بیان میشود. درگیر کردن مخاطب با فیلم به عنوان عنصری پویا به شدت برایم دارای اهمیت بوده و هست.
در ادامه رضا درستکار که به عنوان منتقد در جلسه حضور داشت از ویژگیهای سینمای مستند و نوع پرداخت محمود رحمانی در این مقوله گفت: یکی از ویژگیهای سینمای مستند این است که از آن قالبهایی که در سینمای حرفهای و داستانی بارها استفاده شده است، فرار میکند و اتفاقا هر دو فیلمی که از محمود رحمانی دیدم به هیچ عنوان به قوائد کلیشهای تن نداده است. این فیلم شبیه هیچ کدام از فیلمهایی که درباره جنگ دیدهایم، نیست. در فیلم «مدار صفر درجه» مردی مرتکب قتل دختر و همسر خودش شده است. این موضوع را باید در کنار این موضوع که کارگردان یک سوژه خاصرا انتخاب کرده است، قرار دهید که به خودی خود یک ویژگی با اهمیت برای سینمای مستند است. درستکار در ادامه از سختیهای تولید این نوع فیلمها میگوید: «باید به این نکنه اشاره کنم که هر دو فیلم به نوعی فیلمهای دشواری هستند. یعنی در عین اینکه به نظر خیلی ساده و راحت میآیند در عین حال پرداخت و اجرای آنها کار سادهای نبوده است. فیلمسازان در سینمای حرفهای و داستانی ناچارند به همان قالبها و قوائد پیچیده موجود تن بدهند و اگر فیلمسازی بخواهد از این کلیشهها عبور کند، خیلی کم پیش میآید که یک سینمای جدی و استخواندار را تجربه کند. به عنوان مثال کسانی که از همان قوائد عبور میکنند و فیلم تجربهگرایانه میسازند، تلاش میکنند که از آن چهارچوبها فرار کنند و فرم جدید و شیوه بیان جدید به وجود آورند و البته باید گفت که بسیار کم به موفقیت میرسند. اما در مورد سینمای مستند یکی به این دلیل که ارزانتر و آسانتر است و دیگر اینکه افراد مستعدی در این حوزهها فعالیت دارند، این فیلمسازان توانستهاند زبان خاص و درست فیلم خود را پیدا کنند. این دو فیلم کاملا با هم متفاوت هستند. «مدار صفر درجه» لحنی تراژیک دارد و «ملف گند» لحن کمدی. این فیلمها ده سال پیش ساخته شدهاند، اما نتیجه کار همچنان قابل قبول است. چرا که محمود رحمانی فیلمهایی ساخته که باعث حسودی و غبطه است و با خودت میگویی ای کاش این فیلم را من میساختم!
در ادامه محمود رحمانی در پاسخ به سئوال مجری برنامه درباره به تصویر کشیدن قتل زن و دختر در «مدار صفر درجه» و ابهامی که وجود دارد، چنین میگوید: من در آن فلاش بَک نشان دادم که به نوعی مادر درخواست میکند که شوهرش قبل از رسیدن عراقیها به خانه او و دخترش را بکشد. باید بگویم که من همیشه این سوال در ذهنم وجود داشت که آیا کسانی که اینگونه از دنیا میروند عملشان خودکشی است یا نه و فکر میکردم که طرح این سوال به خودی خود جالب است و اساسا هنوز هم معتقدم که وظیفه اصلی مستندساز ایجاد پرسش است. این سوال را خودِ من هم داشتم که آیا آن پیرمرد واقعا خودش این کار را کرده یا خیر.
در ادامه رضا درستکار در پاسخ به این سئوال که «مَلف گند» به عنوان فیلمی از پیش طراحی شده در چه طبقهبندیای از سینمای مستند قرار میگیرد، چنین گفت: من مطمئنم محمود رحمانی اتفاقات فیلم را از پیش تعیین کرده است و غیر از این هم نیست. اهمیت فیلم هم در این است که رحمانی بدون کات زدن این اتفاق را رقم زده است. در همان معدود دفعاتی هم که دوربین حرکت میکند رحمانی در حال ایجاد پاساژ است. فیلمی مانند «ملف گند» مسبوق به سابقه نیست که بخواهیم به کارهای مشابه در گذشته ارجاع دهیم و ادعا کنیم که محمود رحمانی دست به تقلید زده است. زیبایی این فیلم به این خاطر است که به تمامی اورجینال است. عیب و ایرادهایش اروجینال است و خوبیهایش هم اورجینال.
کارگردان فیلم «ملف گند» در پایان درباره نحوه ارتباطش با محمد غدیری، موضوعی که مورد توجه و کنجکاوی بسیاری از مخاطبان بود، اشاره میکند: من مشخص میکردم که محمد کدام خاطراتش را تعریف کند. محمد علیرغم آن ادعایی که در فیلم دارد و میگوید بچه آرامی بوده است، زیاد حرف میزند و اساسا جنوبیها چنین خصلتی دارند. محمد موقع حرف زدن هم از زبان بدناش بسیار استفاده میکرد. من خیلی به جزئیات در این فیلم فکر کردم. بارها گفته ام که این کار بهترین فیلم من است. من صدای خوب و تصویر عالی داشتم. لنز دوربینم را مشخص کرده بودم و همان طور که دیدید دستهای محمد موقع حرف زدن مدام از کادر خارج میشد. از طرف دیگر من میدانستم که محمد غدیری آدمی است که اگر موقع حرف زدن چشم از او بردارم، حرف زدنش را متوقف میکند. در نتیجه مجبور بودم به حرفهایش واکنش نشان دهم و فرصت نگاه کردن به مانتیور را نداشتم. حتی از من میپرسند چرا سیگارهای محمد روشن نشد. خب من حتی برای روشن نشدن سیگارش هم برنامه داشتم. عجیبتر از همه اینکه مهمترین اتفاقات زندگیش به عنوان یک آدم چهل و خردهای ساله، همگی بین هفت سالگی تا ده سالگی رخ داده است. من میدانستم که اگر کوچکترین اشتباهی داشته باشم، همه چیز خراب میشود.