هوشنگ شیخی پژوهشگرمسائل خاورمیانه طی نوشتاری به نقد همدردی با فرانسویان و نادیده گرفتن قربانیان خاورمیانه پرداخت.
عصرشنبه بازتاب گسترده تصاویر همدردی مردم ایران با فرانسویان شگفت زده ام ساخت. در دل گفتم مرحبا به این شعار خردمندانه "We are united" و"nous sommes unis"چه مردم نوع دوست و نیک اندیشی داریم. در این اثنا بود که آتشی در درونم به پا شد و خودم را سرزنش کردم؛ "لعنت به من تو! چرا دست از خودگزینی برنمی داری و مانند این آدمیان دگرگزین نمی شوی، پس تو در کلاس های اخلاق چه آموختی؟" این وجدان درد از آن جهت بود که در لحظه اول شنیدن خبر فاجعه پاریس، نگران دوست عزیزی بودم که آن شب به همراه همسرش در خیابان های پاریس بود. به جای غم خوردن برای انسانیت نگران آن ها بودم که خوشبختانه به تماسی دلشوره ام آرام نشست. اما تا صبح غم افزایش شمار قربانیان و فکر به اینکه کار که می تواند باشد جز داعش و تشویش آنکه فردا در تحلیل این خبر در سیمای برون مرزی چه بگویم؟ و چه شده داعش "عدو غریب و بعید" را در کنار "عدو قریب" نشانیده و بر هر دو کین می توزد؟ رهایم نکرد.
خلاصه در حوالی میدان ولیعصر در وجدان درد غوطه ور بودم و هر لحظه هزاران بار این سخن در نظرم می آمد "تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی"! اما من که بی غم نبودم فقط آن لحظه آغازین، دلهره دوستان را داشتم همین! در این حین یادم آمد دیروز قبل از این فاجعه در مراسم عزایی در العامل بغداد هم انتحاری صورت گرفته و بسیاری قربانی شده اند. به ورودی سفارت عراق که در مسیرم بود نگاهی انداختم خبری از شمع و گل و "نحن معکم" نبود. برایم توجیه ناپذیر و غریب می نمود، ولی گمان بردم این روزها عراق شلوغ و پر از درگیری است. مردم که نمی توانند هر لحظه سوگ بگیرند. گفتم حتماً برای قربانیان دو روز قبل انتحاری در ضاحیه بیروت هم مانند فرانسوی ها سوگ گرفته اند. بر سیاق تجربه گرایی ام سریعاً مقابل سفارت لبنان رفتم تا آثار عزا و همدردی هموطنان را ببینم ولی سوگمندانه آنجا هم خبری نبود. گویی هموطنانی که گل و شمع و عریضه تقدیم سفارت فرانسه کرده اند از این دو فاجعه خاورمیانه بی خبرند.اما چطور از 4227کیلومتر دورتر خبر دارند و از بیخ گوش شان بغداد و بیروت به رغم تمام تجانس فرهنگی شان بی خبرند؟! انگار فقط من خودگزین نیستم همین آدمیان هم ریشه ای از خودگزینی دارند. خودگزینی در لوای دیگرگزینی! چراکه برایشان خون پاریسی از خون بغدادی و بیروتی رنگین تر است. به قول دوستی فرزانه انگار این جماعت در جبرتاریخی گرفتار آمده اند. جبری که خون اروپایی را رنگین تر و والاتر از خون اغیار می داند. با خودم کلنجار رفتم تا وجدان سرکشم قبول کند این همدردی برای این بوده تا به فرنگی ها بفهماند که ما مسلمانیم و اسلام ناب را در میان ما بجویید و داعش را نماد اسلام ندانید و میان ما و داعش فرسنگ ها فاصله است و اینکه ما ایرانی ها با شما مردمان فرنگ سرستیز نداریم. اما اصلاً نتوانستم به خودم بقبولانم چون تب این همدردی آنقدر بالا بود که بسیاری از آن هایی را که حتی اسلام و ایران را به باد سخره و آتش نهی و نفی می گیرند را نیز در سلک خود درآورده و بانگ گویان انترناسیونالیسم و جامعه جهانی را را نیز همراه نموده است.همان هایی که اصلا در پارادایم های به قول خودشان تصنعی اسلام و ایران نمی گنجند و داویده (مدعا) درک درد مشترک جامعه بشری را دارند. این ها که به خاطر اصلاح تصویر اسلام وایران در جهان کار نمی کنند پس دلیل چیست؟ نمی دانم چرا به قول فرانسوی ها "پز" روشنفکری این جماعت اجازه نداده قربانیان غیرنظامی جهالت و عداوت یک گروه تروریستی را برابر بدانند و بر هر دو سرشک غم فشایند. از طرفی دوباره فرض بر این می دارم که شاید خبر حادثه در خاورمیانه دیگر ارزش خبری ندارد و گوش جهان و طبیعتاً این جماعت از آن پرشده است. ناگاه خبر انهدام ایرباس 321روسیه در روز 9آبان جلوی چشمانم رژه می رود. قربانیانی خارج از خاورمیانه! طرفه آنکه از دو تن از دوستان متخصص مسائل روسیه، همدردی مردم با سفارت مسکو در تهران را جویا می شوم، جوابشان منفی است؛همدردی صورت نگرفته و نمایه هیچکس در فضای مجازی پرچم روسیه نشده است. مگر همدردی "دو بام یک هوا" هم داریم؟ تعجبم دو بالا می شود؛ از رفتارهای دوگانه دایه های مهربان تر از مادر،همان هایی که برای بیگناهان پاریس سرشک غم افشاندند و به یادشان شمع افروختند ولی در روز9آبان انهدام و سقوط هواپیمای روسی از دیده شان دور ماند و گرفتار برگزاری هرچه باشکوه تر مراسم هالووین و همرسانی تصاویرش در صفحات مجازی بودند. راستش را بخواهید اصلاً اهل کلیشه پردازی نیستم ولی ناچارم برای حمل بر احسن هم که شده معروض دارم که گویی رسانه های غربی صدر تا ذیل جامعه ما را درنوردیده اند و بار دیگر مشاهده شد که ارزش های دیگران ارزش های ما شده بدان حد که غم و شادی شان غم وشادی ما گشته با این ملاحظه که این "دیگران خودی" فقط اروپای غربی و آمریکای شمالی را شامل می شود و مردم خاورمیانه از این دایره "دیگران خودی" مستثنی بوده و اینان "دیگران بیگانه"هستند.آنچه در مبحث هویت مقابل هم انگاشته می شود "خود" و "دیگری" است. باری در رفتار اجتماعی مذکور بر سیاق "عدو قریب" و "عدو غریب" داعش، ماهم "خودی" و"دیگرانی" فارغ از بعد مسافت و تجانس فرهنگی داریم که به احساسات دوگانه می انجامد. گزاره های فوق نشان از معضلات فرهنگی و هویتی ایران دارد که باید هرچه زودتر چاره جویی شود وگرنه باید منتظر تناقضات بیشتری در رفتارها باشیم. به هرحال همچنان از روشنفکران و مدعیان برابری انسان ها متعجبم و پرسش کماکان پابرجاست؛ مگر خون قربانیان "سالن باتاکلان" از خون قربانیان مساجد "عاشر المبشرین" و "امام حسین(ع)" رنگین تر است؟