به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا، دختر 26 ساله ای که فریب حیله گری ها و چرب زبانی های یکی از همکلاسی های سابق خود را خورده و در پی یک ارتباط خیابانی عفت خود را از دست داده بود در حالی که کنار مادرش نشسته و از شدت شرم چشم به کف اتاق کلانتری دوخته بود به کارشناس اجتماعی کلانتری شهید هاشمی نژاد مشهد گفت: در خانواده ای رشد کردم که از نظر مالی در سطح متوسط جامعه قرار داشت اگرچه برادری نداشتم اما من و خواهرانم از هر نظر در رفاه و آسایش بودیم تا این که وارد دانشگاه شدم و در یکی از رشته های مهندسی ساختمان ادامه تحصیل دادم. آن روزها فقط به گرفتن نمرات عالی در دانشگاه می اندیشیدم تا بتوانم پس از دانش آموختگی وارد بازار کار شوم اما در سال آخر تحصیلم با یکی از دانشجویان آشنا شدم. «پورنگ» همکلاسی ام بود و از مدت ها قبل احساس می کردم به من علاقه مند شده است ابتدا به صورت تلفنی با یکدیگر در ارتباط بودیم اما شرایط طوری رقم خورد که برای نوشتن پایان نامه تحصیلی نیز با یکدیگر همکاری می کردیم. ارتباط پنهانی ما آرام آرام به دیدارهای مخفیانه انجامید به طوری که ساعت های زیادی را کنار هم به سر می بردیم. در این زمان بود که مادرم پی به ارتباط من و «پورنگ» برد و بدین ترتیب مانع ادامه این دوستی ننگین شد. به اجبار مادرم، شماره تلفنم را نیز تغییر دادم و پس از پایان تحصیلات دانشگاهی دیگر پورنگ را ندیدم اگرچه در این مدت خواستگاران زیادی نیز داشتم اما مادرم هر کدام را به بهانه ای رد می کرد. روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که در مقطع کارشناسی ارشد ادامه تحصیل دادم. حدود یک سال بعد پورنگ که از طریق یکی از دوستانم شماره تلفن جدید مرا پیدا کرده بود با من تماس گرفت و دوباره ارتباط ما از طریق شبکه های اجتماعی ادامه یافت. او می گفت طی 2 سال گذشته همواره مرا تحت نظر داشته و نتوانسته است به جز من به کس دیگری فکر کند. او با چرب زبانی و به بهانه ازدواج مرا به نقاط خلوت می برد و... وقتی حیثیت و هستی ام را از دست دادم، ناگهان رفتارهای پورنگ نیز تغییر کرد و مدعی شد چون با او ارتباط داشته ام پس با افراد زیادی نیز به طور پنهانی رابطه برقرار کرده ام. این در حالی بود که پورنگ مدعی شد 2 سال قبل ازدواج کرده و حتی یک زن صیغه ای نیز دارد. حرف های او چنان در روح و روانم تاثیر گذاشت که با یک سری تصمیمات احمقانه و برای حفظ آبروی خودم تا سرحد مرگ پیش رفتم اما در نهایت با همفکری یکی از دوستان خوبم واقعیت ماجرا را به مادرم بازگو کردم. مادرم پس از شنیدن سخنان من در حالی که اشک می ریخت مرا در آغوش گرفت و برای شکایت از پورنگ به کلانتری آمدیم تا
منبع: رکنا