اوایل اردیبهشت ماه سال 93 مرد با مراجعه به دادسرای امور جنایی تهران از ناپدید شدن برادر 66 ساله اش خبر داد و ادعا کرد که در کشور دانمارک زندکی می کند و سالی یکبار به ایران می آید اما نزدیک به 2 سال است که از برادرش بی اطلاع است و دختر خوانده اش نیز به طرز مشکوکی ناپدید شده است.
بدین ترتیب تیمی ازماموران پلیس آگاهی تهران برای تحقیقات ویژه وارد عمل شدند و در گام نخست پی بردند که آتوسا دخترخوانده مرد گمشده اوایل سال 92 خانه رضا را در منطقه تهران نو فروخته و از آن زمان به بعد ناپدید شده است.
در ادامه مامورن پی بردند که آتوسا یک سال قبل از مفقود شدن پدرش با مرد جوانی به نام محمد عقد کرده است.
تجسس ها برای ردیابی آتوسا وهمسرش کلید زده شد تا اینکه ماموران موفق شدند این زوج جوان را در منطقه چمستان دستگیر کنند و در تحقیقات ابتدایی آتوسا ادعا می کرد که از سرنوشت پدرخوانده اش بی اطلاع است اما در تحقیقات فنی ماموران به ناچار لب به اعتراف گشود.
آتوسا در اعترافاتش گفت: 2 ساله بودم که رضا و همسرش مرا از بهزیستی به عنوان فرزند خواندگی قبول کردند و روزهای نخست همه چیز خوب پیش می رفت اما رضا پس از چند سال رفتارش تغییر کرد تا حدی که همسرش از او جدا شد و من در کنار رضا زندگی می کردم.
هر روز مرا مورد ضرب شتم قرار می داد و برای نجات جانم به خانه دوستانم می رفتم و پس از آرام شدن پدرم به خانه باز می گشتم.
به دنبال کار بودم که با مرد جوانی که مشاور استخدام یک شرکت بود آشنا شدم و پس از مدتی به هم علاقه مند شدیم و پیشنهاد ازدواج را مطرح کرد و من ابتدا سرنوشت زندگی ام را برایش توضیح دادم و او با پذیرفتن همه شرایط به خواستگاری ام آمد و به عقد هم در آمدیم.
وی افزود: روز حادثه با همسرم در خانه رضا بودیم که پدرخوانده ام شروع به بهانه گیری کرد و حتی پس از ناهار خوردن نیز آرام نشد تا اینکه تصمیم گرفتم همراه شوهرم از خانه خارج شویم تا شاید پدرم آرام شود.
ساعت 6 عصر بود که به خانه بازگشتیم که ناگهان رضا با پیچ گوشتی که در دست داشت به سمتم حمله کرد و وقتی مرا روی زمین انداخت با دستانش گلویم را فشار می داد.
شوهرم چند باری او را هل داد تا از من جدا شود اما بی فایده بود و در حالیکه من در یک قدمی مرگ بودم محمد با یک گلدان به سر رضا زد و پدرم روی زمین افتاد و من نیز بیهوش شدم.
آتوسا ادامه داد: وقتی به هوش آمدم متوجه مرگ پدرم شدم و در این مرحله محمد مرا به خانه یکی از دوستانم برد و پس از 2 روز به سراغم آمد و ادعا کرد که جسد رضا را در اطراف کارگاه بلورسازی اش در پاکدشت دفن کرده است.
چندبار از محمد خواستم تا محل خاک کردن پدرخوانده ام را نشان دهد اما او به بهانه اینکه من ناراحت نشوم مرا از خواسته ام منصرف کرد و سپس با وکالتنامه ای که از پدرم داشتم خانه اش را به مبلغ 270 میلیون تومان فروختم و با بخشی از پولها یک خانه در تهران اجاره کردم و 50 میلیون تومان نیز به شوهرم که دکترای تاریخ هنر و دو مدرک مهندسی دارد پرداختم کردم و با بقیه آن یک ویلا و خودرو برای خودم خریدم.
این زن جوان ادامه داد: ما قصد کشتن پدرخوانده ام را نداشتیم به همین خاطر این موضوع را پنهان نگه داشتیم تا اینکه دستمان رو شد.
محمد در اعترافاتش گفت: پدر آتوسا رفتار بدی با دخترش داشت و پس از اینکه با آتوسا عقد کردم توانستم خودم را به پدرش نزدیک کنم و هفته ای 3 بار با هم به سوارکاری می رفتیم.
وی افزود: روز حادثه وقتی آتوسا را جلوی خانه شان پیدا کردم، جلوی در بودم که صدای درگیری رضا و آتوسا را شنیدم که وارد خانه شدم و ابتدا از رضا خواستم تا آرام باشد که ناگهان به سمت دخترش حمله کرد و گلویش را فشار می داد و همسرم تا حد مرگ پیش رفته بود و این درحالی بود که پدرش را التماس می کردم تا آرام باشد اما بی فایده بود تا اینکه با یک گلدان شیشه ای ضربه ای به سرش زدم و وی روی زمین افتاد.
این مرد ادامه داد: رضا شروع به فحاشی کرد که دستانم را جلوی دهانش گرفتم تا ساکت شود که دیدم دیگر نفس نمی کشد و پس از جنایت آتوسا را به خانه یکی از دوستانش بردم و سپس یک بشکه بزرگ خریدم و جسد پدرخوانده را داخل آن بشکه که پر از اسید سولفوریک انداختم و به کمک 2 تن از کارگرهایم بشکه را داخل کارگاهم گذاشته و پس از مدتی بشکه پر از اسید را داخل رودخانه فصلی در حوالی قرچک انداختم و در این دوسال یک شب آرام نداشتیم و هر روز با عذاب وجدان زندگی می کردم.
بنا به این گزارش، بازپرس سجاد منافی آذر پس از اعترافات زوج جوان به قتل پدرخوانده صبح امروز کیفر خواست آنها را صادر کرد و پرونده برای صدور حکم نهایی به دادگاه کیفری استان تهران ارجاع شد.
منبع:رکنا