به گزارش برنا از اصفهان،طرفداران دیدگاههای مذهبی در ادیان مختلف نظر بر محدودیت حضور زنان در جامعه دارند و نقشهای انحصاری برای آنها تعریف کردهاند. از سوی دیگر طرفداران دیدگاههای مدرن و روشنفکری هیچ محدودیتی برای حضور زن در جامعه قائل نیستند و معتقدند زنان نیز همانند مردان میتوانند در تمام حوزههای اقتصادی و اجتماعی حضور یکسانی داشته باشند. فارغ از اینکه طرفدار کدامیک از این دو دیدگاه هستید واقعیت کنونی جامعه ایرانی نشان میدهد زنان با استعداد و روشنفکر با وجود محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی تلاش کردهاند نقشی مؤثر در جامعه ایفا کنند و به نوعی یک الگو برای زن ایرانی باشند. نمونههای فراوانی از این زنان را در تاریخ میتوان نام برد که در عرصههای مذهبی، علمی، هنری، ورزشی، اقتصادی و حتی سیاست موفقیتهای چشمگیری را به دست آوردهاند. زنان نابغه ایرانی یک ویژگی انکارناپذیر داشتهاند و آن جامعنگری در نقش خود بهعنوان یک فرزند، همسر، مادر و یک فعال اجتماعی است. این شاید مهمترین تفاوت چشمگیر زنان نابغه ایرانی نسبت به مردان نابغه است که در بسیاری موارد باوجود موفقیت در جامعه در عرصه زندگی شخصی موفق نبودهاند.
شکلگیری بحران هویت در زنان ایرانی
"بانو مجتهد امین" یکی از زنان نابغه و برجسته ایرانی است که در عرصه دینی خوشنامترین و شاخصترین زن ایرانی به شمار میرود. وی در حین علمآموزی سرانجام در سن 15 سالگی با پسرعموی خود به نام «حاج میرزا» ملقب به «معین التجار» که از بازرگانان سرشناس اصفهانی بوده است ازدواج میکند و بار مسؤولیت سنگین خانهداری و تربیت فرزندان را بر دوش میکشد و این قبیل مسائل مانع کسب فیوضات علمی او نشد. همچنین وی با وجود مرگ 7 تن از فرزندان خویش هرگز دست از تلاش و صبوری بر نداشت و به تربیت تنها فرزند خویش همت گذاشت و همه این مشکلات را آزمایش حقتعالی تعبیر میکرد.
"دکتر سیمین دانشور" از دیگر نمونه زنان روشنفکر و برجسته ایرانی است که از داستان نویسان صاحب سبک به شمار میرود و بسیاری اعتقاد دارند دانشور حتی نسبت به همسرش جلال آل احمد از توانمندی بیشتری در عرصه نویسندگی برخوردار بوده است. سیمین دانشور اگر چه در یک خانواده تحصیلکرده و توانمند به لحاظ مالی تربیت یافته بود اما اینکه در دهههای آغازین سال 1300 شمسی یک زن ایرانی بتواند تا این اندازه فعالیت فرهنگی و اجتماعی داشته باشد به طور قطع قابل تحسین است.
به غیر از این دو بانوی خوش آوازه ایرانی اکنون نیز زنان توانمند زیادی در صحنههای سیاسی، اقتصادی، هنری و ورزشی فعالیت دارند که بسیاری از آنها پایهگذار کانون خانواده موفقی نیز هستند. اما طرح نام این زنان موفق و بررسی زندگی آنها بههیچوجه بیانگر واقعیت موجود در جامعه ایران نیست. زنان ایرانی اکنون با بحران هویت مواجه هستند و دچار یک سردرگمی عمیق نسبت به نقشهای مختلف خود در جامعه و خانواده شدهاند.
زن ایرانی به گونهای پرورش یافته است که از یک سو طبق فرهنگ غالب جامعه و دیدگاههای مذهبی باید ایفاگر نقش همسر و مادر باشد و از سوی دیگر میداند در شرایط اقتصادی و اجتماعی موجود اگر بخواهد یک زندگی مستقل را برای خود فراهم آورد چارهای جز ادامه تحصیل و اشتغال ندارد. در یک نگاه ساده شاید این دو نقش با یکدیگر در تضاد نباشند و در طول تاریخ نیز برخی زنان ایرانی در هر دو نقش حضوری مؤثر و موفق داشتهاند؛ اما چرا اکنون زن ایرانی دچار یک سرگشتگی میان نقشهای متعدد خود در جامعه ایرانی است؟ این سرگشتگی چه آسیبهایی به دنبال دارد؟
کیفیت اشتغال زنان و آسیبهای موجود
طبق آمارهای منتشر شده نرخ مشارکت اقتصادی زنان در جهان بین ۴۰ تا ۴۵ درصد و این میزان در کشور ما کمتر از ۱۵ درصد (در سال 1394 میزان مشارکت زنان در ایران 13.3 درصد) اعلام شده است. برای تبیین این آمار به کیفیت اشتغال زنان در ایران اشاره میکنیم. زنان در جامعه ایرانی بیشتر برای مشاغل سطح پایین به کار گرفته میشوند. مشاغلی از جمله منشیگری، پاسخگویی به مشتریان(فروش)، امور اداری، بستهبندی در خطوط تولید، کارگری در تولید برخی محصولات ساده و تدریس مهمترین بخش از اشتغال زنان را در جامعه ایرانی تشکیل میدهند. انتظارات پایین زنان در زمینه حقوق و مزایا و صبوری و حوصله مهمترین عوامل جذاب و به کارگیری آنهاست.
اما یک بررسی ساده نشان میدهد در گذشته زن ایرانی با وجود آنکه در محیطهای سازمانی و صنعتی سهم بسیار ناچیزی داشت اما سطح مشارکت زنان چشمگیر بوده است. زنان روستایی ایرانی هم پای مردان خود در مزارع و دامداریها کار میکردند و مهارتهای فراوانی برای تولید و حمایت مالی از خانواده داشتند. قالیبافی، بافتنی و قلاببافی، خیاطی، آشپزی، تولید لبنیات خانگی، مشاغل هنری، پرورش سبزی و ... مهارتهای متعدد زنان در گذشته بوده است که هر کدام از این مهارتها ضمن تأمین نیاز خانه و خانواده در بسیاری موارد منبع درآمد خانواده نیز بودهاند. اینها مهارتها و مشاغل خانگی ارزشمندی هستند که اکنون بهعنوان مهارتهای خوداشتغالی مورد تأکید وزارت کار و سند توسعه کشور هستند؛ اما زن ایرانی دیگر داشتن این مهارتها را یک ارزش نمیداند و حضور بهعنوان یک منشی و کارمند ساده اداری را به اشتغال به اینگونه مشاغل ترجیح میدهد.
حضور زنان در شرکتها و سازمانها در حالی یک ارزش تلقی میشود که دشواریهای حضور در فعالیتهای مردانه را بسیاری از آنها نمیتوانند تحمل کنند و در بسیاری موارد که حاضر به ترک سازمان نیستند بزرگترین چالشهای سازمانی و روابط میان فردی را به وجود میآورند. اکنون مدیران ایرانی سهم بسزایی از زمان خود را باید برای زنان کارمند اختصاص دهند. بیشتر سو تفاهمها و سوظنهای سازمانی به دلیل روحیات زنانه و تفکرات غیرسازمانی زنان اتفاق میافتد و جدایی از آنکه زمان سازمان را به هدر میدهند بزرگترین آسیب روانی را به مردان حاضر در سازمان وارد میکنند و به شکل چشمگیری بهرهوری نیروی انسانی را میدهند.
این چالش وقتی عمیقتر میشود که بسیاری از مدیران ایرانی در برخورد با موضوعات سازمانی بهجای آنکه پایبند به اصول سازمانی و مدیریتی باشند تحت تأثیر غمزههای زنانه قرار میگیرند و در تصمیمگیریهای خود برداشتهای ناشی از ضعفهای زنانه و روحیات نامتعادل آنها را تأثیر میدهند و بر آسیبهای سازمانی میافزایند. شواهد نشان میدهد در بسیاری از چالشهای منابع انسانی که زنان نیز در آن نقش دارند مدیران بسیار مراعات زنان را میکنند و مردان قربانی این نوع مراعاتهای نادرست میشوند و در بسیاری از موارد هم زنان بهسادگی سازمان را ترک میکنند که در هر دو حالت این سازمان است که متضرر میشود.
عمق فاجعه آنجاست که مدیران بیش از آنکه از مشاوران و معاونان شرکت در تصمیمگیری بهرهبرداری کنند تحت تأثیر زنانی هستند که برای آنها نقش دوربین مخفی سازمان را ایفا میکنند و سهم بسزایی در ایجاد حاشیه و تخریب کارکنان دیگر دارند. متأسفانه مدیران ایرانی بیش از آنکه از تفکر سیستمی برخوردار باشند همچنان با رویههای سنتی و غیراصولی و آنهم بر پایه حرفهایی که بهصورت در گوشی به آنها انتقال مییابد سازمان خود را اداره میکنند و این بدترین رویه برای مدیریت یک سازمان در هر ابعادی است.
طرح این موضوعات سازمانی به معنای جلوگیری از حضور زنان در سازمانها و یا حذف آنها از فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی نیست بلکه یک هشدار مدیریتی برای کسانی است که بسترساز حضور زنان در مشاغل و سازمانهایی هستند که به هیچ وجه با ساختار روانی و فکری آنها سازگار نیست. در بسیاری از موارد زنانی که با حقوقهای کم به استخدام در میآیند در بلندمدت هزینههای سازمانی و جبرانناپذیری را به سازمان تحمیل میکنند که چندین برابر حقوق و مزایای دریافتی آنهاست.
سوءاستفادههای جنسی مدیران از کارکنان زن نیز بعد دیگری از آسیبهای موجود در سازمانهای ایرانی است که بهشدت نیز افزایش یافته و مخاطرات اجتماعی و خانوادگی گستردهای را نیز ایجاد کرده است. نکتهای که نباید از آن غفلت کرد نقش زنان بهعنوان مادر و تربیتکننده نسل بعدی است که تضعیف جایگاه وی یک تهدید برای نسل آینده به شمار خواهد رفت کما اینکه با توجه انتظاراتی که از زن بهعنوان همسر وجود دارد با این نوع کیفیت اشتغال و آسیبهای آن کانون خانواده متلاشی خواهد شد.
چگونگی نقشپذیری زنان در جامعه و اقتصاد
در ایران برخی از سازمانها در بخش دولتی و خصوصی اقدام به تفکیک جنسیتی کردهاند و در بسیاری مشاغل به هیچ وجه اجازه جذب و استخدام زنان را نمیدهند و حضور زنان در این شرکتهای منحصر به مشاغل ویژهای است که شواهد سازمانی نیز حکایت از کاهش تنشهای سازمانی در این شرکتها دارد. گروه صنعتی انتخاب و گروه صنعتی ظریف مصور از مجموعههای بزرگ صنعتی- بازرگانی هستند که تلاش کردهاند تا جایی که امکان دارد از استخدام زنان جلوگیری کنند. طرح تفکیک جنسیتی در شهرداری تهران و در دانشگاهها نیز مطرحشدهاند که البته مخالفتهای زیادی در برابر این تصمیمگیریها انجامگرفته است.
همه آنچه مطرح شد حکایت از یک واقعیت در جامعه ایرانی دارد و آن اینکه به یقین زنان میتوانند نقش مؤثری در اقتصاد و اجتماع و در زمینههای مختلف داشته باشند و حتی موجب توسعه اقتصادی کشور شوند اما اگر نسبت جایگاه آنها و ضرورتهای حضور آنها در برخی مشاغل غفلت کنیم این نقش مؤثر در توسعهیافتگی تبدیل به یکی از عوامل عدم توسعه در کشور خواهد شد.
باز تعریف نقش زنان و هدفمندی در جامعه
بهترین پیشنهاد قابلطرح جهت جلوگیری از سوءاستفادههای سازمانی از زنان و پیشرفت مستمر آنها در جامعه بازتعریف نقش زنان بهعنوان عضوی از جامعه ایرانی است. زن ایرانی باید در ابتدا هویت خود را بازشناسی کند و نسبت به نقشهای مختلفی که بر عهده میگیرد آگاهی کامل یابد و پس از آن برای خود هدف تعریف کند. بیهدفی بزرگترین مانع زنان ایرانی برای حضور مؤثر و کارا در جامعه است. هدفمندی زن ایرانی آن هم بر پایه نقشهای مختلفی که میتواند بر عهده بگیرد میتواند فاصله میان او و مردان را کم و سرآغاز توسعه شخصی و اجتماعی وی باشد. اشتغال برای زنان ایرانی باید بهطور قاطع روندی متفاوت نسبت به مردان داشته باشد و فرصتهای شغلی متناسب با ویژگیهای ذاتی و نقشپذیریهای خانوادگی را برای افزایش مشارکت آنها در اقتصاد فراهم آورد. خوداشتغالی، کارآفرینی، محیطهای زنانه و مشاغل خانگی نمونههای مطرحی است که میتواند ضمن رشد اشتغال زنان آنها را از محیطهای سازمانی دور و در مسیر استقلال شغلی و مالی متناسب با شرایط زندگی آنها قرار دهد.
سینا ایرانپور انارکی