خبری در فضای مجازی میپیچد. بنیتا، دخترکی ۸ ماهه که چند روز قبل شنیده بودیم در ماشین پدرش دزدیده شده در ماشین در و پنجره بسته، تنها رها شده و از گرسنگی و تشنگی و گرما جان داده است.
چند روز قبل، پدر از ماشین روشن پیاده شده بود تا در پارکینگ را باز کند و فردی ماشین را با کودک ربوده و در جایی دیگر رها کرده بود.
تمام روز ۴ مرداد ۱۳۹۶ / تمام گروهها و کانالهای مجازی
رسانههای مجازی و حقیقی اطلاعات مربوط به این واقعهی وحشتناک را پخش میکنند، همراه با اطلاعاتی که مقامات قضایی مرتبط میدهند، با فیلمها و عکسهایی از دخترک و خانوادهاش، قاتلان و گفتههایشان، اظهارنظر صاحبنظران و متخصصان و عمدتن شکوه وگلایه از این که جامعهی ما به کجا میرود؟ سوگواری در داغ این کودک و علتیابی این که چرا در جامعه کسانی هستند که چنین جنایات فجیعی را مرتکب میشوند. و در دل آن تحلیلهایی که فرهنگ و سیاست را گویی «تنها عامل» آن ذکر میکنند و لاجرم «تنها راه» پیش رویمان هم این است که با نقد فرهنگ امروزمان و با کنایههای سیاسی کسانی را که مسؤول آن میدانند سرزنش کنند.
ساعت ۱۰:۴۰ صبح، ۵ مرداد ۱۳۹۶ / روزنامهفروشی، خیابان آفریقا، تهران
آقایی سیوچند ساله، آمده برای خرید سه نخ سیگار و به روزنامهفروش میگوید: «آقا، لطفن یه کم سریعتر، بچه توی ماشینه.» خیابان را نگاه میکنم. پراید سفید، با پنجرههای باز. بچهای را نمیبینم، اما احتمالن کودکی است که در معرض دید نیست. خوشبختانه «این بار» بدون آن که کسی ماشین را، و کودک دروناش را، بدزدد، پدر سیگار را خرید و سوار ماشین شد.
«این کودک»... «این بار»... از «این خطر»... رهید...
مطالبی که در بالا ذکر شد، دو نمونهی واقعی، کاملن واقعی از اتفاقاتی است که هر روز در کشور و شهر و محله و کوچهی اتفاق میافتد.
چرا در جامعهی ما چنین موارد دردناکی از کودکربایی، کودکآزاری و جنایت علیه کودکان اتفاق میافتد؟
پاسخ روشن است، چون همیشه و در هر جامعه افرادی هستند که ضداجتماعی، قانونشکن و جنایتکارند و میتوانند به دیگران، و به ویژه کودکانی که قادر به مراقبت از خود نیستند، آسیب بزنند.
گمانِ وجودِ جامعهای بدون حضور مجرمان بالقوه، جامعهای بدون افرادی که ممکن است به کودکان آسیب و آزار برسانند، یک توهم و فریفتار است. باقی ماندن در توهم و فریفتار جامعهی آرمانیِ بیظلم و بیجنایت راه را برای اقدامات عملی و پیشگیرانه در مراقبت از کودکانمان میبندد.
بیایید باور کنیم که کودکان جامعهی ما هم مثل هر جامعهی دیگر در معرض چنین مخاطراتی هستند. با شعار و پوشاندن وقایع، راه به جایی نخواهیم برد.
باید توجه کنیم که «فرهنگ آرمانی» که توسط رسانهها و تریبونها تبلیغ و تجویز میشوند چیزی است، و «فرهنگ واقعی» که در جان و تن شهرمان جریان دارد، چیزی دیگر است.
فرهنگ آرمانی را تبلیغ کنیم و راه را برای نزدیک شدن به آن باز کنیم، اما نه به قیمت انکار و کتمان واقعیات. انکار واقعیات جامعه راه ما را به سوی آرمانهایمان نمیگشاید، برعکس گمراهمان خواهد کرد و در فریفتار و توهم خود اسیرمان خواهد کرد.
راهی که باید برویم از یک سو فریفتارزدایی از وضعیت پندارینمان است، و از سوی دیگر در نغلتیدن در دام این که تبدیل به سوگوارهسرایان سرزنشگری شویم که تنها و تنها سیاهیها را میبینیم و مشکلات را برمیشماریم، بی آن که راه حلی برای آن بدهیم.
بپذیریم و بدانیم که در شهر و کشور ما هم، مانند هر شهر و کشوری در هر زمانی، پدیدههایی مانند کودکربایی، کودکآزاری و غفلت از کودکان وجود داشته، دارد و خواهد داشت.
آیا این روزها واقعا در جامعهی ما پدیدههایی مانند خشونت و کودکآزاری در حال افزایش است یا صرفن به خاطر دسترسی بیشتر به فضای مجازی انعکاس رسانهایشان بیشتر شده است؟
نمیدانیم! در واقع نمیدانیم، چون آمار و ارقام و اطلاعات معتبر را یا نداریم یا در دسترس نداریم.
به هر حال، این روزها دسترسی به فضای مجازی و امکان اطلاعرسانی غیررسمی توسط خود کاربران باعث شده محدودیتهای رسانههای رسمی دور زده شود و بیشتر در جریان این اتفاقات و وقایع باشیم. اما زمانی میتوانیم در بارهی این که واقعن افزایشی در میزان آن رخ داده یا نه داوری کنیم که نهادهای مسؤول آمارهای دقیق و معتبری در این زمینه «داشته باشند» و آن را «در اختیار صاحبنظران و جامعه قرار بدهند».
به نظر میرسد، به دلایل مختلف، از طرف نهادهای مسؤول و رسانههای رسمی، همواره در انتشار آمار آسیبهای اجتماعی امساک شده است... شاید چون انتشار این آمار فریفتار جامعهی ایدهآل را در هم میریخته و تمایلی برای آن وجود نداشته... شاید نگران ایجاد تشویش اذهان و اضطراب در جامعه و خانوادهها بودهاند... شاید نگرانی از سوءاستفادهی دشمنان و بدخواهان باعث آن بوده... و شاید دلیلاش عدم وقوف به اهمیت آگاهی مسؤولان، صاحبنظران و جامعه دربارهی این موضوعات بوده است.
اما، با عدم انتشار اطلاعات و آمار، و انکار مشکلات و آسیبهای اجتماعی، آنها حذف نمیشوند و در جامعه امنیت حاکم نخواهد شد، بلکه برعکس، در جان جامعه رشد خواهند کرد و زمانی ممکن است تبدیل به بحرانهای اجتماعی شوند.
بدانیم که یکی از نخستین گامها برای کنترل مشکلات اجتماعی آن است که بپذیریم وجود دارند، رصدشان کنیم و جامعه و صاحبنظران را از میزان و روندشان آگاه کنیم.