موقعی که گیدنز جامعه شناس انگلیسی نظریه ساختار و عاملیت را مطرح کرد به دنبال آن افزود که مسائل اجتماعی را نمی توان با یک دیدگاه شناخت و آسیب شناسی کرد. نظریه ساختار و عاملیت تلفیقی از اصالت کارکردی و اصالت ساختاری است. گیدنز معتقد است هم ساختار بر کنش و هم کنش بر ساختار تاثیر می گذارد و واقعیت اجتماعی در این فعل و انفعال بازتولید می شود. ساختارهای سنتی ما چنان بر فضاهای جامعه سایه افکنده که در جامعه به زعم آمارهای قوه قضائیه هر سال در حدود 15 میلیون پرونده وارد دادگستری می شود در واقع از 23 میلیون خانوار ایرانی بخش اعظمی درگیر پرونده حقوقی یا کیفری هستند. در واقع ساختارها و کنش افراد چنین بلبشو و خشونت را بوجود آورده و بازتولید می کند. در مسئله آتنا همگان دیدند که افکار عمومی خواستار اشد مجازات برای مجرم بود. درحالیکه این مجازات ها نه از میزان و نه از شدت جرم ها نکاسته است و هر روز بر شدت خشونت در جامعه افزوده می شود. اگر ساختار ها در یک طرف خشونت واقع شده اند طرف مقابل بازتولید خشونت، کنش افراد است.حال به نمونه هایی از مواردی که ممکن است در جوامع رو به توسعه منجر به خشونت شود اشاره می نمایم:
در جامعه ای که نشاط و آرامش ،شادی و سرور به عنوان منکر تلقی شود طبیعی است که در چنین جامعه ای افسردگی، خشونت، نفرت رشد می کند. در جامعه ای که عشق و دوست داشتن ممنوع باشد،در آن جامعه طبیعی است که خشونت درو خواهید کرد. در جامعه ای که کتاب به یک کالای لوکس تبدیل شود مبانی گفتگو از بین می رود و طبیعی است که در آن جامعه افرد در همه عرصه ها و حوزه ها خودرای و کارشناس همه جانبه می شود و اگر کسی مخالف نظر وی باشد تنبیه می شود. در جامعه ای که فضاهای شهری از جمله پل های زمخت در وسط شهر برپا شود طبیعی است که این معماری زمخت با خود خشونت می آورد. در جامعه ای که هنر جای خود را به مدح بدهد طبیعی است که خشونت بازتولید می شود. در جامعه ای رانت از نظر شهروندان مذموم نباشد و دغدغه افراد این باشد که من چرا نمی توانم از رانت استفاده کنم طبیعی است که خشونت رشد می یابد. در جامعه ای که نظام آموزشی بانشاط نباشد خشونت غلیان می یابد و جولان می دهد. در جامعه ای که بانک ها به عنوان ساختار سود به پول بدهند و افراد دنبال بیشترین درصد سود باشند و تولید به خاک سیاه کشیده شود طبیعی است که خشونت سرتاپای جامعه را می گیرد. در جامعه ای که هر روز خانواده یعنی (زن و مرد و فرزند) جای خود را به خانواده تک نفری تقلیل دهد طبیعی است که کارکرد خانواده از بین می رود و خشونت تولید و بازتولید می شود. در جامعه ای که بیکاری، اعتیاد، سرقت ، بی بندو باری، پرنوخیابانی ، طلاق افزایش یابد طبیعی است که خشونت جولان می دهد. در جامعه ای که نهادهای موازی آرامش را به آشفتگی ترجیح دهند طبیعی است که خشونت تولید می شود. در جامعه ای که مفاخر در غربت می میرند طبیعی است که لمپن ها الگو می شوند و رفتار لمپن خود بستر خشونت می شود. در جامعه ای که انحصارگرایی وجود داشته باشد و برچسب زنی مثل نقل و نبات در همه عرصه پرسه بزند طبیعی است که خشونت تولید می شود. اگر جامعه چنین به جلو حرکت کند نه از ساختارها چیزی می ماند نه از افراد.
برای به حداقل رسانیدن خشونت از جامعه ساختارها و کنش افراد باید صلح ، عشق ، محبت ، نوع دوستی ، دوست داشتن ، نشاط و امید را آموزش دهند و در زندگی اجتماعی ،فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی این را نشان دهند. ما به عنوان بخشی از جوامع رو به توسعه محکوم به زندگی پرنشاط هستیم وگرنه بازتولید خشونت همه چیز را بر باد می دهد.