جوانی وقتی فهمید پدرش افغانی است او را کشت!/ببینید

|
۱۳۹۶/۰۶/۰۵
|
۱۴:۳۲:۲۲
| کد خبر: ۶۰۵۵۵۹
جوانی وقتی فهمید پدرش افغانی است او را کشت!/ببینید
متهمان پس از 10سال ، دیروز پای میز محاکمه به بیان حقیقت پرداختند.

به گزارش گروه انتظامی و حوادث خبرگزاری برنا، رسیدگی به این ماجرا از بامداد بیست و یکم مرداد 84 به دنبال کشته شدن دو مرد میانسال در یک گاوداری درروستای اسکمان رزکان شهریار در دستور کار پلیس قرار گرفت. شواهد نشان می داد ناصر 65 ساله و اکبر 41 ساله شبانه در گاوداری با ضربه های مهیب چوب و میله از پا درآمده اند.

 

پسر جوان که از شکنجه های پدرش به ستوه آمده بود وقتی فهمید پدرش افغان است و سالها این موضوع را از او و مادرش پنهان نگه داشت با همدستی دوستانش به گاوداری پدرش رفتند و دو جنایت را رقم زدند.


متهمان پس از 10سال ، دیروز پای میز محاکمه به بیان حقیقت پرداختند.

رسیدگی به این ماجرا از بامداد بیست و یکم مرداد 84 به دنبال کشته شدن دو مرد میانسال در یک گاوداری درروستای اسکمان رزکان شهریار در دستور کار پلیس قرار گرفت. شواهد نشان می داد ناصر 65 ساله و اکبر 41 ساله شبانه در گاوداری با ضربه های مهیب چوب و میله از پا درآمده اند.

جنازه ها در حالی با دستور قضایی به پزشکی قانونی فرستاده شد که پلیس به تحقیقات پرداخت. در نخستین گام از بررسی ها روشن شد پسر اکبر همان شب در گاوداری حضور داشته است. به این ترتیب علی بازداشت شد. وی که سعی داشت خودش را بی گناه نشان دهد وقتی در بن بست اطلاعاتی گرفتار شد به ناچار لب به اعتراف گشود و به کشتن پدر و دوست پدرش با همدستی سه نفر از دوستانش اعتراف کرد.

علی گفت: از آزار و شکنجه های پدرم خسته شده و به فکر انتقام بودم تا اینکه فهمیدم پدرم افغان است و این موضوع را حتی از مادرم هم پنهان کرده است. به همین خاطر ماجرا را با دوستانم در میان گذاشتم و به همراه مرتضی، رضا و عباس شبانه به گاوداری رفتیم. من به محض ورود با میله به سر پدرم کوبیدم و دوستانم هم ناصر را کشتند.

به دنبال اعتراف های این پسر سه همدستش نیز بازداشت شدند. آنها با دورغگویی سعی داشتند مسیر رسیدگی به پرونده را به بیراهه بکشند به همین خاطر حرف های ضد و نقیضی را مطرح کردند.

در آن بین قاضی رسیدگی کننده به پرونده برای عباس قرار منع تعقیب صادر کرد و او آزاد شد. ولی سه متهم دیگر به این قرار اعتراض کردند و گفتند عامل قتل ناصر، عباس بوده است. تلاش پلیس ولی برای ردیابی دوباره عباس بی نتیجه ماند و این بار رضا با قرار وثیقه سنگین آزاد شد تا ردی از عباس بیابد.

در حالی که 10سال از این ماجرا گذشته وهیچ ردی از عباس به دست نیامده بود برای متهمان کیفرخوست صادر و به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.

در جلسه رسیدگی به این پرونده که دیروز به ریاست قاضی نورالله عزیزمحمدی و با حضور دو قاضی تشکیل شد نماینده دادستان کیفرخواست را خواند.

سپس برادر ناصر در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: برادرم بی دلیل و بی رحمانه در گاوداری کشته شد. من از طرف دو خواهرم که مقیم امریکا هستند برای قاتل برادرم حکم قصاص می خواهم.

سپس برادر و خواهر علی در جایگاه ویژه ایستادند و گفتند از علی هیچ شکایتی ندارند و از خون پدرشان گذشت می کنند.

همسر اکبر گفت: شوهرم مرد بد اخلاقی بود. او مدام من و فرزندانم را آزار می داد. او این موضوع را که افغان است از من پنهان کرده بود. به همین خاطر بعد از به دنیا امدن فرزندانم نتوانستیم برای آنها شناسنامه بگیریم. علی وقتی که 15سال داشت به این ماجرا پی برد و شوهرم از آن موقع به بعد مدام علی را شکنجه می داد.پسرم به همین خاطر کینه پدرش را به دل گرفت و به فکر انتقام افتاد.

نوبت دفاع به علی که رسید کشتن پدرش را گردن گرفت و گفت: پدرم در حق من و مادر و خواهر و برادرم بد کرد. او مادر و خواهر و برادرم را شکنجه می داد.پدرم چون افغان بود من و خواهر و برادرهایم شناسنامه نداشتیم و به همین خاطر نتوانستیم تحصیل کنیم.او بارها بدنم را با سیخ داغ و سیگار سوزانده بود.من کینه پدرم را به دل گرفته بودم و به همین خاطر از دوستانم خواستم تا شبانه برای سرقت به گاوداری برویم. من به محض روبه رو شدن با پدرم او را با ضربه های چوب به سرش کشتم و عباس هم به ناصر حمله کرد و با ضربه های میله به سر او زد. مرتضی و رضا در این ماجرا دستی نداشتند و آنها وارد گاوداری نشدند. من به دروغ پای مرتضی و رضا را به این ماجرا کشاندم. اما حالا بعد از 10 سال می خواهم واقعیت را بگویم. من و عباس قاتل هستیم.

این پسر در حالی که سرش را پایین انداخته بود گفت: باور کنید هنگام قتل فقط 17 سال داشتم اما چون شناسنامه ای نداشتم پلیس به اشتباه گفت که من 20ساله ام. من بچگی کردم که دست به این جنایت زدم اما هنوز هم می گویم از قتل پدرم پشیمان نیستم.

سپس مرتضی پشت تریبون دفاع ایستاد و در حالی که به شدت اشک می ریخت گفت: باور کنید من بی گناهم و دستی در قتل نداشتم. نمی دانم چرا علی در بازجویی ها اسم من و رضا را آورد و ما را گرفتار کرد. ما فقط برای سرقت به گاوداری رفته بودیم اما وارد گاوداری نشدیم و علی و عباس داخل رفتند و بعد سراسیمه بازگشتند.

رضا هم که با وثیقه آزاد است گفت: باور کنید من داخل گاوداری نرفتم و دروغگویی های علی و عباس مرا گرفتار کرد.من در این سالها همه تلاشم را کردم تا ردی از عباس بیابم اما بی نتیجه بود.

در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.

نظر شما