به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ روزنامه اعتماد مصاحبه مفصلی با مهدی چمران انجام داده است که خشهایی از این مصاحبه را می خوانید:
میگویند شما مرد رییسجمهورساز هستید!
اتفاقا چند وقت پیش یکی از این روزنامهها آمدند با من مصاحبه کردند و بعد رفتند یک کاریکاتور از من کشیدند با احمدینژاد و قالیباف و نوشته بودند مرد رییسجمهورساز که نتوانست قالیباف را به ریاستجمهوری برساند. بعد که دیدم چنین طرح و تیتری زدهاند میخواستم بگویم اگر میخواستیم، میتوانستیم قالیباف را رییسجمهور کنیم.
یعنی نخواستید؟
امسال منظورم نیست، منظور سال ٨٤ و ٩٢ است. در انتخابات ریاستجمهوری یازدهم هم مردد بودیم که جلیلی بیاید، ولایتی بیاید یا قالیباف. سال ٩٢، پنج، شش نفری بودند و آخرش هم همهچیز قاطیپاتی شد. واقعا اگر میخواستیم آقای قالیباف را رییسجمهور کنیم و فشار تبلیغاتی میگذاشتیم، میتوانستیم. شما ببینید اگر بر سر ایشان به اتفاقنظر میرسیدیم، همه شوراها از ایشان حمایت میکردند. در عین حال، سال ٨٨ هم ایشان وارد انتخابات نشد؛ یعنی خودش تصمیم داشت که وارد صحنه شوند ولی ما گفتیم بهتر است نیایید و ایشان هم نیامد. در سال ٩٢ اما میشد دو کار کرد، اگر زمانی که آقای حدادعادل از انتخابات کنارهگیری کرد، برای آقای ولایتی و جلیلی هم سازوکاری در نظر گرفته میشد و مثل امسال که بر سر آقای رییسی توافق شد، آن زمان هم بر سر قالیباف توافق میشد، ایشان رای میآورد. یا مثلا اگر شبیه احمدینژاد در انتخابات ٨٤، تبلیغات کرده بودیم، قالیباف رای میآورد. در سال ٩٢ واقعا تردید وجود داشت که بالاخره ولایتی بماند یا حدادعادل یا قالیباف. تصور میکردیم از این سه نفر هم حتما دو نفر کنار میروند و آن یکی حتما رای میآورد. بعد اما آقای جلیلی هم به صحنه آمد و توانست نظرات زیادی را جلب کند. این مساله مردم را به تردید انداخت که بالاخره به چه کسی رای بدهند. حتی در خانه ما هم تردید بود که به قالیباف رای بدهیم یا به جلیلی.
چرا در انتخابات امسال مکانیزمی تعریف نکردید تا آقای قالیباف در انتخابات بماند و رای بیاورد؟
خب امسال تصمیم بر ماندن آقای رییسی شد.
اگر آقای قالیباف تا آخر میماند، انتخابات به دور دوم کشیده نمیشد؟
نه؛ قطعا کشیده نمیشد. بر سر ماندن یکی از آنها هم اما و اگر بود و نظرسنجیها تاثیرگذار بود. همانطور که دیدید، بخشی از آرای قالیباف به سبد رییسی نریخت، ولی بخش عمدهای از آن به سبد رییسی رفت. اگر قالیباف میماند و رییسی کنارهگیری میکرد، قطعا رای رییسی به سبد قالیباف نمیآمد. طرفداران آقای رییسی تیپ شخصیتی مشخصی داشتند و شاید فقط ٢٠ تا ٣٠ درصدشان به قالیباف رای میدادند. بعد از انتخابات مشخص شد که نزدیک به هفتاد درصد از آرای قالیباف به سبد رای رییسی رفت.
این عدد براساس نظرسنجیهاست؟
بله، اصلا خود آقای قالیباف هم به این نتیجه رسید که رایاش پایین آمده است. علاوه بر این، مجموع رای این دو نفر را هم که حساب میکردیم باز به رای آقای روحانی نمیرسید، بنابراین به یک محرک یا شوک نیاز داشتیم.
از نتیجه انتخابات راضی هستید؟
من شخصا راضی هستم. به دست آوردن ١٦ میلیون رای یکدست بعد از آن همه اختلافها و انشقاقهای گذشته در مجموعه اصولگرایی و ٤٠٠هزار رای آقای میرسلیم واقعا اهمیت داشت تا به موتلفهایها بگوییم اینقدر که میگویید ما حزب هستیم و قدیمی هستیم و رای داریم، این ٤٠٠ هزارتا رای شماست! من واقعا خوشحال هستم که آقای میرسلیم از انتخابات کنار نرفت؛ آقای رییسی هم بعد از انتخابات گفت الحمدلله که آقای میرسلیم کنار نرفت وگرنه بعدا میگفت ١٠ میلیون رای رییسی به خاطر کنار رفتن من بوده است.
امیدوار به بازگشت به عرصه سیاسی هستید؟
نمیدانم.
به نظرتان اصولگرایان میتوانند به صحنه سیاست بازگردند؟
اگر تلاش بکنند، بله. راحت میتوانند برگردند.
چرا راحت؟
چون دولت آقای روحانی هنوز نتوانسته شرایط اقتصادی و سیاسی خوبی در کشور ایجاد کند.
خب در مناظرهها و رقابتهای انتخاباتی دیدیم که دو نامزد اصلی اصولگرایان هم زیاد از اقتصاد صحبت میکردند. این یعنی مردم به اقتصاد رای ندادند!
در مناظرهها اشتباه کردند، چون از مسائل اقتصادی به سمت مسائل اجتماعی کشیده میشدند. آنها اقتصاد را برای مردم خوب تبیین نکردند و در عوض، از مسائل اجتماعی صحبت میکردند. کار کردن در حوزه اجتماعی راحتتر است و در این زمینه میتوان صحبتهایی را مطرح کرد که مردم را بیشتر جذب کند.
ولی تم مناظرهها بیشتر اقتصادی بود!
اقتصادی بود ولی نتیجهای که میگرفتند بیشتر اجتماعی بود. در مجموع هیچ یک از نامزدها نتوانستند وضع اقتصادی را به خوبی برای مردم تبیین کنند. من اصلا به دولتها کاری ندارم ولی وضع اقتصادی کشور ما واقعا خراب است. نمیخواهم بگویم الان، این دولت یا آن دولت، یا دولتهای قبل از آنها، ولی درآمد سرانه ملی ما از حدود ١٠، ١٦ سال پیش تا حالا خراب است. در این مدت، ما ٦/١ رشد کردهایم ولی ژاپن شش برابر رشد کرده است؛ اصلا قابل قیاس با همدیگر نیست.
فکر میکنید انتخابات آینده مجلس هم ادامه همین روند خواهد بود یا وضعیت به سمت اصولگرایان تغییر میکند؟
به نظرم ادامه همین روند خواهد بود. چون از الان تا انتخابات آینده مجلس فرصت کوتاهی است و به نظر میرسد که در این مدت کوتاه، بازهم همین تفکر در مجلس ادامه پیدا میکند. در خصوص دولتها وضع به همین صورت است. اصولا به جنگ دولتهای مستقر رفتن سخت است. در انتخابات اردیبهشت ماه امسال هم به دوستان بعضا میگفتیم البته نمیخواستیم زیاد بازگو کنیم چون امیدکی وجود داشت ولی باید پذیرفت که رقابت با دولتی که بر سر کار است دشوار خواهد بود.
مطرح شدن نام آقای رییسی زودهنگام نبود؟ بهتر نبود اصولگرایان یک دوره دیگر صبر میکردند و بعد ایشان را مطرح میکردند؟
[مکث میکند] خب آقای رییسی باید در این دوره خود را به مردم میشناساند و در این انتخابات حداقل شناسانده شد. در آمارها هم هست که نزدیک به ٢٥ درصد مردم هنوز آقای رییسی را نمیشناسند درحالی که او میتوانست حداقل در بین توده محروم جامعه رای خوبی کسب کند.
یعنی شبیه احمدینژاد؟
آقای احمدینژاد را مردم نمیشناختند و ایشان شناسانده شدند. ایشان آمد در شهرداری تهران و این مساله به شناسانده شدنش خیلی کمک کرد.
احمدینژاد کشف شما بود؟
[میخندد] نمیدانم، دیگر آن را شما باید بگویید.
میگویند احمدینژاد را مهدی چمران به عرصه سیاست وارد کرد!
عرصه سیاست خیر، ولی در شهرداری چرا. البته او از ابتدای اینکه شهردار تهران شد، به دنبال ریاست جمهوری بود.
شما موافق بودید یا مخالف؟
من در ابتدا مخالف بودم و بهشدت هم او را نهی میکردم چون فکر نمیکردم بتواند رای بیاورد اما وقتی زمان کمی پیش رفت و سفرهای بیشتری را با او همراه شدم و روند رو به رشدش را دیدم، احساس کردم موفق میشود به همین دلیل حمایتش کردم. یادم هست یکبار به مشهد رفتم. وقتی از هواپیما پیاده شدم، در تاکسی از راننده پرسیدم برای انتخابات به چه کسی میخواهی رای بدهی، گفتم همان که شهردار تهران است، گفتم اسمش چیست؟ گفت نمیدانم، همان که شهردار تهران است دیگر.
الان از اینکه از احمدینژاد حمایت کردید، پشیمان نیستید؟
برای دور اول ریاستجمهوریاش نه، پشیمان نیستم. چون دوره اول ریاستجمهوری احمدینژاد را یکی از بهترین دورههای ریاستجمهوری کشور میدانم. اگر همه آمارها را منصفانه بررسی کنیم، میبینیم کارهایی که انجام داد و امیدی که در دل مردم ایجاد شد واقعا زیاد بود. حتی در کشورهایی خاورمیانه و آفریقای شمالی و امریکای جنوبی هم امید زیادی ایجاد شد. آن موقع من خودم در مکه به چشم دیدم که پادشاه و شاهزادههای سعودی آمدند، طواف کنند. شرطهها راه مردم را بسته بودند تا اینها بروند طواف کنند، ملک عبدالله، پادشاه وقت عربستان هم جلوی همه حرکت میکرد. مردم خیلی به آنها توجهی نمیکردند ولی وقتی احمدینژاد را دیدند نمیدانید که این مسلمانها برای او چه کار میکردند. به گونهای که پادشاه عربستان دید فضا اینگونه است، آمد دست احمدینژاد را گرفت و با هم حرکت کردند تا بگوید مردم مشتاق او هم هستند. ملک عبدالله حتی وقتی میخواست از پلههای کعبه بالا برود، دست احمدینژاد را گرفت و خودش او را بالا برد، با اینکه رییسجمهورهای بسیاری دیگر از کشورها هم آنجا بودند. آقای ثمرههاشمی، آقای محسنیاژهای و اینها هم تیم ایرانی همراه آقای احمدینژاد بودند. حتی آقای محسنیاژهای از شدت فشارجمعیت که همهشان هم رییسجمهور بودند، عمامهاش افتاد.
دور دوم ریاستجمهوری احمدینژاد چطور؟
ببینید من درباره دور دوم از کار خودم پشیمان نیستم که چرا حمایت کردم، بلکه از کار او پشیمانم که چرا این کارها را کرد.
با ایشان صحبت میکردید که اینطور باش یا آنطور نباش؟
بله، صحبت زیاد میکردم. من تا قبل از آنکه خودم را کنار بکشم، با احمدینژاد دعوا زیاد کردم.
چرا پیشنهاد معاون اولی را در دولت نهم رد کردید؟
چون برای رسیدن به پست و مقام نرفته بودم برایش تبلیغ کنم.
شاید اگر شما این پیشنهاد را قبول کرده بودید، چهارسال بعد معاون اولی به مشایی نمیرسید و آن حلقه نزدیک احمدینژاد و ماجراهای بعدش پیش نمیآمد.
الان که فکر میکنم و صحبتهای عدهای را میشنوم، میگویم کاش قبول میکردم. احمدینژاد نسبت به من حالت دیگری داشت که با بقیه نداشت و شاید اگر قبول میکردم به قول شما خیلی ماجراها پیش نمیآمد. من حتی تا روزهای آخر هم هر وقت مشکلی پیش میآمد بدون اینکه هماهنگیای از قبل انجام شده باشد، همینطوری مستقیم به اتاق آقای احمدینژاد میرفتم. در صورتی که هیچ کس دیگری چنین اجازهای نداشت. زمانی هم که در شهرداری تهران بود، کارها را با یک تلفن به او میگفتم. همین آقای محسن هاشمی، مدیر مترو بود و آقای احمدینژاد ایشان را از آنجا برداشت. من تلفنی به احمدینژاد گفتم ایشان را سرجایش برگردان چون ضرر میکنی. آقای احمدینژاد میخواست آقای محرابیان که بعد هم وزیر صنایعش شد بگذارد که من مخالفت کردم چون ایشان با مترو آشنا نبود. گفتم محسن هاشمی در مترو تخصص پیدا کرده است، محرابیان را بگذار یکسال کنار دست او باشد تا کار را یاد بگیرد و بعد اگر خواستی تغییر بده.
چرا به آقای قالیباف این توصیه را نکردید؟
چون قالیباف کسی را آورد که کار را میدانست و هم مصالحی را به من نشان داد که دیدم باید عوض کرد. شهرداری کمبود پول داشت و به همین دلیل مجبور شد مدیر مترو را تغییر دهد.
تهران دوران احمدینژاد را موفقتر میدانید یا تهران دوران قالیباف را؟
خب دوره قالیباف هم طولانیتر بود و هم درآمدها بیشتر بود و به همین دلیل توانستیم کارهای زیادی انجام دهیم. دوره احمدینژاد چون بعد از دوره کرباسچی بود، وقتی وارد شهرداری شدیم همه جا شبیه انقلاب بود. شبیه بعد از انقلاب که همه خودسانسوری میکردند و میترسیدند تخلف کنند. مثلا میترسیدند رشوه بگیرند و فضای شهرداری، فضای انقلابی بود. نیروها با سلامت کار میکردند اما زمان آقای قالیباف مثل اینکه دوباره همهچیز برایشان عادی شد و دیگر از فضای انقلابی خبری نبود.
با احمدینژاد صمیمیتر بودید یا قالیباف؟!
احمدینژاد دوره شهرداری. البته قالیباف هم این سالهای آخر خیلی با ما رفیق شده بود. یادم هست یکبار بیمار شدم و بیمارستان بودم، این آقای قالیباف بنده خدا، صبح میآمد، ظهر میآمد، شب میآمد؛ مدام برای عیادت میآمد. این اواخر هم هرکاری بود را با من مشورت میکرد و واقعا به نفعش هم بود.
برنامه مهندس چمران برای آینده چیست؟
اولا در دانشگاه مقداری کار عقب مانده دارم، دوما در بنیاد شهید چمران هم کار عقب مانده زیاد دارم که باید تنظیم و رسیدگی کنم؛ زندگی نامه دکتر هست، چندتایی از کتابهایش که هنوز چاپ نشده و اینها. دلم میخواهد که بروم یک جایی...
گفته بودید دلم میخواهد بروم سوریه!
[میخندد] دلم میخواهد بروم البته اگر بعضی از دوستان بگذارند. این دوستان میگویند بیا باهم برویم ولی میگویم نه، آنطوری که خود بلدم باید بروم. به همین خاطر کمی باهم مشکل داریم فعلا.