چند ساعتی بیش بر آغاز محرم نمانده است. بر آغاز مناسبتهای دیگر نیز همینطور .مهر، مدرسه و....
اما همه چیز تحت الشعاع محرم است که گویی کودکان بوی محرم را بهتر از ما استشمام می کنند.پیشاپیش سیاهپوشند و سر بند سیاه بر سر دارند.
آخر چه ویژگی در خون حسین و قیام پرعظمت او نهفته است که اینچنین آنرا ماندگار و ابدی ساخته است؟
رمز این جاودانگی در کجاست؟
بهتر است از کلام خود حضرت سید الشهداء برای بیان سِرّ این حقیقت بهره گیریم.
بگذار، فیض روح القدس شخصاً مدد فرماید:
« انی لَم أَخرُج أَشِراً وَ لابَطراً وَ لامُفسِداً وَ لاظالِماً و اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فِی امّة جدّی أُرِیدُ أَن آمُر بِالمَعرُوفِ وَ أَنهی عَنِ المُنکَرِ وَ أَسیرَ بِسیرَةِ جَدّی وَ أبی علی بن ابیطالب …. »
در عبارت زیبای فوق، ویژگی ها و انگیزه های نهضت عاشورا ،همچون خورشید تابناک می درخشد و جای هیچ خطا و انحرافی بر کسی باقی نمی گذارد.
ای مردم ،من برای سرکشی، خود خواهی ، هوای نفس ،جاه طلبی و ناسپاسی بر نخاسته ام .انگیزۀ حرکت من هیچکدام از اینها نیست. بلکه، درمان درد امت و اصلاح وارونگی ها مراد و مقصود من است. اسلام وارونه باید به اصل خود برگردد، به سیرۀ پیغمبر و علی. امر به معروف و نهی از منکر احیاء شود. باید ماهیت «یزید» و «معاویه »آشکار شود. یزید هوسران را با عنوان امیر المومنینی چه کار؟ انا لله و انا الیه راجعون…
اگر به یزید میخواره و هوسبازی که عمده ترین کارش معاشقه و شعر و شکار است،خلیفۀ رسول خدا خطاب شود، آیا نباید آسمان بر این عزا گریه کند، و حسین آیه استرجاع بخواند !؟
کسی که به وسیلۀ نسطوری های شام تربیت یافته و معاویه بر خلاف پیمان خود با امام حسن المجتبی (ع) او را به ولیعدی خود بر گزیده است.اکنون یزید بر مسند خلافت نشسته است و با فاصله گرفتن کامل از اندیشۀ زلال اسلام، مشاورینی ازغیر مسلمانان در دربار خود دارد وحکم ماموریت «عبیداله بن زیاد »را به فرمانداری کوفه، با مشاوره وتاکید « سرجون مسیحی» صادر می کند .
حالا او امیرالمومنین شده و ولید بن عتبه را با معاونت و مشاورت مروان بن حکم بن عاص به فرمانداری مدینه یعنی شهر پیامبر، گمارده است. همان شخصی که پدرش، ادای پیغمبر اکرم را در می آورد و موجب خنده نحس کفار قریش می شد.
این چه مصیبتیست که تودۀ مسخ شدۀ امت اسلامی را فراگرفته تا می خواهند دست حق را ببندند و به باطل تحویل دهند و سر یحیی را به زناکاری بسپارند !؟
چه حماقتی تودۀ عظیم امت را فرا گرفته است که در کنج کج فهمی خود، چشم برتمام حقایق تلخ و اندوهبار زندگی خود بسته اند. آنها چگونه فراموش کرده اند که شصت سال پیش، پیامبر اسلام از شدت آزار ابوسفیان، مجبورشد، با یک تدبیر پرمخاطرۀ شبانه، مکه را به سوی مدینه ترک کند، و حالا نوۀ ابوسفیان همان مدینۀ امن پیغمبر را چنان بر فرزند او ناامن ساخته است که اینبار حسین ،مجبور است در یک سفر پرخطر شبانه ،مدینه را به سمت دیار مکه ترک کند و از آنجا راه کربلا ، در پیش گیرد!؟
مظلوم و بی کس.تنها وغریب.شمشیرها برعلیه او، اما قلبها با او. به مصداق سخن فَرَزدَق، شاعر نامی عرب :
«قلوب الناس معک و اسیافهم علیک»
چه فاجعه ای از این بزرگتر که قبای امیرالمومنینی را بر قامت یزید پوشانده اند که سرمست از شراب، در باغ «جیدون دمشق» و با مشاهدۀ راس مطهر حسین،آیۀ
«…. اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء……»میخواند.که
یعنی خداوند اراده کرده است من بر مسند خلافت بنشینم و حسین نوۀ پیامبر، مقهور اراده خداوندی است. ملک وسلطنت از آن خداست به هر کس که بخواهد می دهد و از هر کس که بخواهد می گیرد. و وقتی با استدلال محکم زینب کبری(س) مواجه میشود که «یابن الطلقا» ، تو را با آیه و تفسیر قرآن چه کار؟ تو و همه یارانت، فرزندان آزاد شدۀ همان پیامبری هستید که امروز، فرزندانش را از عراق تا شام به زنجیر اسارت کشیده ای . باز دهان یاوه گوی خود نمی بندد و اینبار شاعری آغاز میکندکه
«ساقیان، بزم می بپا دارید که من انتقام کشته شدگان بدر را از خاندان پیامبر گرفته ام»
لعنت بر این انتقام سفیهانه !
لعنت بر انتقام رذیلت از فضیلت!
کشتن مردان فضیلت به خونبهای رذیلت!