به گزارش گروه باشگاه جوانی خبرگزاری برنا؛ روند تجرد قطعی دختران و پسران با افزایش قابل توجهی در دهه های اخیر همراه شده است. در همین ابتدای مطلب، باید توجه داشت تعریف تجرد قطعی، دختر و پسرهایی را در برمی گیرد که تا 50 سالگی ازدواج نکرده اند. با این حال و طبق آخرین گزارش مرکز آمار ایران، طی سال های 1375 تا 1395 این شاخص برای مردان حدودا دو برابر شده و برای زنان بیش از سه برابر بوده است. در این بین و با این که تقریبا هر روز جلسات، همایش ها و برنامه های تلویزیونی درباره ازدواج آسان و تسهیل آن برگزار می شود ظاهرا نتیجه برعکس بوده و درصد جوانانی که حتی به ازدواج فکر هم نمی کنند، روز به روز در حال افزایش است. در این نوشتار به برخی از دلایل روان شناختی این پدیده اشاره می شود، هرچند دلایل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و... هم در این روند موثر است که باید توسط متخصصان هر رشته بررسی شود.
خودشان را نمی شناسند
بسیاری از متولدان دهه های 60 و 70 که امروز به سن ازدواج رسیده اند، تقریبا هیچ شناختی از علایق، خواسته ها و در مجموع از خودشان ندارند. بیشتر این افراد طبق روند کلی جامعه صرفا درس خوانده اند، دکتر و مهندس (برای آرزوی والدین شان) شده اند اما کوچک ترین شناختی از نقاط قوت و ضعف خود ندارند به این صورت که حتی نمی توانند بیان کنند چرا به ازدواج احتیاج دارند یا همسر مناسب آن ها چه خصوصیاتی باید داشته باشد. رضایت نداشتن از رشته تحصیلی و شغلی بسیاری از افراد هم ناشی از همین نداشتن شناخت است. در این دوره والدین از فرزندان شان فقط انتظار درس خواندن داشته اند و اجازه هیچ فعالیت دیگری مانند کار موقت، ورزش، تئاتر و... را به آن ها نداده اند. در نتیجه حالا بعضی از ما تبدیل به بزرگ سالانی بدون شناخت از خود شده ایم.
درباره مفهوم عشق اشتباه می کنند
بیشتر جوانان ایران، عشق را از کتاب ها و فیلم ها آموخته اند، در نتیجه باورهای نادرست بسیاری در میان آن ها رایج است: مانند نیمه گمشده، عشق اول، ضرورت عشق سوزان اولیه برای پایداری ازدواج و.... این باورها که در فیلم ها و ادبیات، لازمه هنر بزرگنمایی و رمانتیک کردن قصه است، به نسل جوان منتقل شده است بنابراین هنگامی که باور جوانان با آن چه وجود دارد همخوان نیست، به خواستگاری نمی روند و منتظر نیمه گمشده خود یا عشق در یک نگاه خواهند ماند. این افراد از تنهایی به ستوه آمده اند اما آن چه را که می خواهند نمی یابند زیرا وجود خارجی ندارد.
عزت نفس شان پایین است
عزت نفس به ارزیابی کلی و حس ارزشمندی فرد از خویش گفته می شود که به دلایل مطرح شده تا این جای مطلب، در بعضی افراد نسل حاضر پایین است. بنابراین نداشتن عزت نفس به دو صورت جلوه پیدا کرده است: یا افراد خودشیفته شده اند و هیچ کس را لایق خود نمی دانند یا به شدت خود تخریبی کرده و فکر می کنند هرکس از ما خوشش بیاید، حتما یک مشکلی دارد که سراغ گزینه های بهتر از ما نرفته است. در نتیجه توان برقراری ارتباط سالم و موثر با دیگران از دست می رود.
در انتظار معجزه هستند
بسیاری از جوانان به دنبال موفقیت سریع هستند. کلاس های کنکور که صرفا راه حل تستی هر مسئله را به دانش آموز یاد می دهند، این تفکر را که برای هر هدفی یک راه میانبر نیز وجود دارد، پدید می آورند. این افراد در انتظار یک معجزه هستند تا شرایط تغییر کند، اتفاقی بیفتد یا کسی وارد زندگی آن ها شود تا تمام مشکلات آن ها حل شود. از این رو منتظر این فرد خاص (اتفاق خاص) هستند و خود تلاشی برای موفقیت و بهبود شرایط انجام نمی دهند. در این بین گاهی هم به دنبال، یکهو عاشق شدن نیز می روند، در حالی که عشق و دوست داشتن واقعی فقط در تعامل بلند مدت شکل می گیرد.
احساس خودکارآمدی پایینی دارند
خودکارآمدی به برداشت کلی فرد از توانایی حل مشکل خود اطلاق می شود. افرادی که خودکارآمدی پایینی دارند، خود را بی عرضه تلقی می کنند. هم اکنون پسران و دختران، خودکارآمدی پایینی در دو حیطه مالی و جنسی دارند. متاسفانه مشکلات اقتصادی، این باور را در بسیاری از جوانان ایجاد کرده است که توان تشکیل خانواده را ندارند. در جامعه گفته می شود مهم ترین عامل برای ازدواج پسران، شرایط اقتصادی آن هاست و هنگام پیشنهاد ازدواج هم اولین موضوع مورد سوال، دارایی آن هاست. در نتیجه بیشتر مردان ما خودکارآمدی پایینی هنگام ازدواج و برآورده کردن نقش شوهر (تامین نیاز مالی خانواده) احساس می کنند. از سوی دیگر، بسیاری از دختران جوان ما دچار کمبود خودکارآمدی جنسی هستند. آن ها خود را زیبا و جذاب نمی دانند و طبق باور جامعه، مردان مناسب به سراغ دختران زیبا می روند پس گزینه مناسبی برای خود متصور نمی شوند. دلیل تعداد بالای جراحی های زیبایی در کشور هم همین است.
سواد عاطفی شان کم است
سواد عاطفی به معنای نحوه برقراری ارتباط عاطفی و مدیریت آن است و حالا بعضی از جوانان ما سواد عاطفی ندارند زیرا در این باره هیچ آموزشی در خانواده و مدرسه دریافت نکرده اند. رفتارها و باورهایی مانند عذرخواهی کردن باعث شکستن غرور می شود و ابراز احساسات ضعف است، از همین مسئله ناشی می شوند.
از آن چه که دارند لذت نمی برند
همیشه والدین از ما خواسته اند بهترین باشیم. در امتحان اگر نمره 19 گرفته بودیم، با جمله «چرا 20 نشده ای؟»، روبه رو شده ایم. همواره با دیگران مقایسه شدیم که فلانی را ببین چقدر درس خوان است، چقدر مرتب است و.... حال واقعا چرا انتظار داریم که این نسل توان لذت بردن از آن چه را که دارد، داشته باشد؟ بیشتر جوانان به دنبال کسب بیشتر و بهتر هستند، بدون آن که حتی بدانند بیشتر و بهتر در چه موضوعی! فقط می دانند که از شرایط موجود راضی نیستند. هرچه که به دست می آورند آن ها را راضی نمی کند، چون همیشه یک چیزی کم دارند.