به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ در ابتدای نشست، «محمدعلی همایون کاتوزیان» که زنده و ویدئوکنفرانس با حاضران سخن می گفت، در سخنان کوتاهی اظهار داشت: هدایت به این شهرت دارد که بسیاری از خانوادهها به فرزندانشان میگفتند آثار هدایت را نخوانید وگرنه خودکشی میکنید اما اینگونه نیست. آثار هدایت به 4 دسته کلی آثار تاریک هدایت، روان داستانهای هدایت مانند بوف کور، داستانهای رئالیستی انتقادی، داستانهای طنز و طنزنامه و داستانهای ناسیونالیستی تقسیم میشود. داستانهای ناسیونالیستی و طنزنامهها به هیچ وجه تاریک نیستند. بسیاری به غلط طنزنامه را همان طنز مینامند که اشتباه است. یکی از بارزترین طنزنامهها نشریه طنز تاریخ است.
در ادامه، «فریدون مجلسی» نکاتی را مطرح کرد: از خواندن کتاب طنزنامه خوشحال شدم و ترجیح میدهم قبل از هرچیز در مورد خود کتاب و تأثیری که روی من گذاشت صحبت کنم. کاتوزیان در این کتاب از روش تحلیلی در زمینه متفاوت، جالب و نوستالژیک استفاده کرده است. در خانه به من نمیگفتند کتابهای صادق هدایت را نخوانم اما در مدرسه چرا. تفاوت روحی زیادی که بین خود و صادق هدایت میدیدم باعث شد دریابم که داور خوبی در این زمینه نیستم.
او ادامه داد: هر نویسنده میبایست تحلیلی داشته باشد و این موضوع در دیگران تأثیر میگذارد، صادق هدایت از چنین تحلیلی آگاه بود. این چند اثر صادق هدایت یک نوع آثار وازدگی است. اینکه از جایی آمدیم که نمی دانیم کجاست و به تاریکی برمیگردیم یک موضوع پیش پا افتاده است. تأکید زیاد روی این موضوع من را متحیر میکند. این وسط اشخاص با یکدیگر متفاوت هستند. من شخصا آدم جاه طلبی بوده ام که اگر به جایی نرسیدهام کارهای دیگری کردهام. هرکس دست به قلم میشود جاه طلب است شما شاعر و نویسندهای ندارید که جاه طلب نباشد. من در صادق هدایت تضاد میبینم تضادی بین ناامیدی و جاهطلبیِ شدید. جاهطلبی برای کسی است که به زندگی عشق میورزد و حرفهای دیگران را میشنود و وقتی دست به قلم میزند میخواهد آن را منتشر نماید. من جزء کسانی هستم که دوست دارم مطلبی را که میخوانم بفهمم و این کتاب بسیار فهمیدنی است. من تعجب میکنم برای کسی که در سن جوانی دیپلم گرفته و برای تحصیل به خارج از کشور رفته است چگونه توانسته به این شیوایی این کتاب را بنویسد. کتاب یک بخش مقدماتی دارد که راجع به طنز و طنزینه و تقسیمبندی مطالب هدایت میباشد. طنز ایرانی جنبه کنایه دارد و به ذات این گونه است.
اما میخواهم چند اسم را به آقای کاتوزیان یادآوری کنم؛ محمد هاشم آصف که کتاب رسم التواریخِ او که 200 سال پیش نوشته شده است بسیار معروف است. همچنین ایرج پزشکزاد برجسته ترین طنزنویس تاریخ ایران با آثاری مانند دایی جان ناپلئون و ... . در این کتاب به چند اسم اشاره شده است، هدایت، شریعتی، آلاحمد و حسن مقدم از آن چیزی که حسرت میخورم این است که آنها فرصت نکردند حرفهای خود را بزنند. شاید شما همه اینها را بشناسید اما کمتر با حسن مقدم آشنا هستید. او نویسنده «جعفرخان از فرنگ برگشته» است. برادر دکتر مقدم که امروزه خانه او به صورت موزه درآمده است. هدایت علاقهای به تحصیل و مدرسه نداشت اما کتابهایی که او خوانده است از هر دانشگاهی بیشتر و فرهنگ بسیاری را میدانست. علی شریعتی کسی بود که در رشته خود و همینطور فرهنگ سوادش به کمال رسیده بود اما مشکل او این است که دید او به گذشته بود. من همواره گذشته و حال را ابزاری برای ایجاد آینده بهتر میبینم. جلال آل احمد در سبک ادبی خاص خودش سوادش خوب بود اما از لحاظ فرهنگی در سطح بالایی نبود و اگر در مباحث اجتماعی و سیاسی کمتر دخالت میکرد میتوانست به نویسندگی خودش به خصوص در طنز بهتر بپردازد.
انتقادهایی که هدایت از ایران میکند جنبه شخصی دارد. کسی که در خانوادهای بزرگ شده است که همه چیز در اختیارش بوده است و سلطه زیاد از حد خانواده بر او بوده باعث میگردد او نسبت به دیگران قضاوت و داوری بیش از حد نماید. من این خشونت و خودخواهی را در آثار جلالی هم میبینم. اما اینگونه انتقاد در ایران مُد است برای مثال خلقیات ما ایرانیان از جمالزاده اینگونه است. او سوئیس را الگوی قضاوت خود درباره ایران قرارداده است مثال دیگر جامعه شناسی خودمانی از حسن نراقی است. در اینگونه آثار معلول با علت اشتباه گرفته شده است و هرکدام علت این مشکلات را نادیده گرفتهاند. معلولهایی از یک جامعه فقر زده و استبداد زده اگر در هرجای دیگر از دنیا بود اینگونه بود.
در این برنامه، «سوسن شریعتی» گفت: صادق هدایت به خاطر نوعی نگاه فلسفی و تعلق خاطر به دوره ای از تاریخ معاصر، جزء لاینفک وجدان اجتماعی ماست و انگار از او ترسیدیم. من متعلق به خانواده شریعتی هستم و نه تنها ژنتیکی، بلکه به میراث او نیز وفادار هستم؛ اینکه روشنفکری مذهبی، چه نسبتی با انواع روشنفکری معاصر دارد و در این رفتار، تعریف نوعی از روشنفکری ارائه دهیم چون بحران ما، بحران معناست و اینکه چگونه رفتار، گفتار و کرداری است و حالا در حال سوگواری برای موقعیت هایی هستیم که یکی از آنها، روشنفکری با تعریف گذشته آن است.
او در ادامه گفت: روشنفکر به مثابه غریبه ای در جمع است و مدام از تنهایی گله دارد و مرزی میان خود و دیگری می کشد. احساسی که در همه دوره ها در روشنفکر وجود دارد. ویژگی دیگر روشنفکر این است که نگاه انتقادی به میراث ازجمله آیین، مناسک، زبان و ادبیات دارد و آن را دستمایه نوشتن خود می کند. دیگر، میل به تغییر و تحریک آمیز نوشتن است و حتی هدایت کلمه را تبدیل به گلوله می کند و به این ترتیب، نوعی آگاهی و خوددرگیری ایجاد می کند. به تعبیر اسکار وایلد از سه «پ» باید ترسید؛ پاپ، پرنس و پیپل. روشنفکر با آنان درگیر می شود و هدایت هم با هر سه آنها به تقابل برمی خیزد. در این میان، روشنفکران شیفته مردم هستند ولی هدایت خودِ مردم را سوژه قرار می دهد. اینها اما موقعیت بومی است اما روشنفکر باید به پرسش های جهانشمول پاسخ گوید؛ از کجا آمده ام، کجا هستم و به کجا می روم و هدایت درگیر آن است. جامعه ای که هدایت در آن زیست می کند، درگیر میراث، تنهایی و سه اتوریته غیرقابل تحمل در پایان دوره قاجار و آغاز عصر مدرنتیه است و در آغاز این دربهدری تاریخی، این پرسش که چه باید کرد و این مسیر همه روشنفکران است.
او به خندیدن یا گریستن در وضع نگاه در نگاه روشنفکر گفت: طنز، ساتیر یا آیرونی به تعبیر دکتر شریعتی، خنده ناک سخن گفتن از آنچه سخت غمگین است، معنا می شود. ساتیر ادب نومیدان است و میل به تغییر در آنچه مضحکه است و از سویی نقش روشنفکر در این محمل، مبارزه با آنچه که هست. اساسا فایده طنز نیز پنهان سخن گفتن برای دور زدن سانسور است و تجاهل العارف در ادب فارسی نیز همین برداشت را دارد زیرا نمی توان مستقیم از واقعیت سخن گفت و این، ذات روحیه لطیف ایرانی است و به همین سبب، طنز و طنزینه سنت دیرینه ماست. طنز به جنگ کسی یا چیزی رفتن و به مثابه سلاح است و می خواهد آن سه «پ» را تحقیر کند. حسن دیگر طنز، نشان دادن وجوه کمیک دچارشدگی است زیرا انسانی که می خندند، کمتر رنج می برد و جدی نمی گیرد. در میان این سه، اما هدایت بیشتر علیه مردم حرف می زند و همیشه علیه دیگری است و گاه علیه خودش و جنبه استهزا می یابد و جنسی از تنفر می یابد و دیگران را متهم یا تحقیر می کند. حتی به سوی نارسیسسم و جاه طلبی می رود و جنس طنز او را لغو می کند و در این میان، دستخوش تناقض می شود. هدایت به راسیسم هم می رود و احساس تهوع به ایرانیت را نشان می دهد. او هم از ملی گرایی تنفر دارد و هم از ایران که انگار تنها راه خودکشی است.
شریعتی در ادامه اضافه کرد: «آیرونی» سلاحی است علیه دیگری و دیگری را به سخره گرفتن. تفاوت اما در این است که آیرونی خندیدن به دیگری است ولی «اُمور» خندیدن به خویش است. امور دنیای خشن ایجاد نمی کند و به همین خاطر آیرونی دچار تناقض است و آدم آیرونیک، غمگین است و نمی تواند بخندند و بخنداند. امور غم را شادی و نفرت را به عشق تبدیل می کند و اسپینوزا آیرونی را نقد می کند چون امور کاهنده نفرت است. در موقعیت امروز هم، دچار این دوگانه هستیم و به مثابه رفتار روشنفکرانه، خندیدن به خود و از خود است و پشت کردن به آیرونی که به خشم دامن می زند. از اینجاست که معتقدم حیف که هدایت خندیدن بلد نبود.
سپس، «مسیح اسماعیلی» پشت تریبون حاضر شد و گفت: باور عامه این است که هدایت انسانی عبوس و افسرده بود اما معتقدم طنز هدایت، ابزاری برای فهم دنیای پیرامون خود است. هدایت آمیخته ای از دیدگاه خیامی و عُبیدی است؛ هیچ انگاشتن دنیا و طنز. او همه را به ریشخند می گیرد و طنز با نوشته های او عجین می شود؛ چه خشمگین باشد و چه غمگین. او حتی در رفتار اجتماعی و رابطه اش با دوستان و نزدیکانش هم نیز طنز را همراه دارد. جالب آنکه او از زندگی ناامید بود اما آن را هم با زبان طنز بیان می کرد و این طنازی، جنبه های سیاسی اجتماعی، قومی، مذهبی و جنسی را داشت. نکته دیگر آنکه نامگذاری اسامی در آثار هدایت نیز جنبه طنز دارد. او در نامه هایش هم وقتی از آرزوهایش می گوید زبان طنز دارد یا حتی شکایتش از آدم ها را هم طنازانه بیان می کند.
در پایان نیز، «ناصرالدین حسنزاده» به وجوه دیگری از طنز هدایت اشاره کرد.