در آستانه هفته دولت که از روزهای نمادینی است که نقطه تلاقی دو حرکت کاملاً معکوس در آن نهفته میباشد قرار داریم. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و ۲۶ سال بعد ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ که نخستین مجلس تأسیس قانون اساسی در پیامد آزادترین و کیفیترین انتخابات تاریخ ایران افتتاح شد وآن ناکامی ملی را در یک تراز کاملاً کیفی و نوین تلافی کرد. هویت ملی ایرانیان در آن لحظه تاریخی به تراز تکاملی نوینی دست یافت: ایران در پیامد اراده تأسیسگرانه ملت تبدیل به «میهن قانون اساسی» شد. در بهمن ماه، چهلمین سالگرد سرنگونی دیکتاتوری را جشن گرفتیم واکنون در آستانه هفته دولت در حالی به استقبال چهلمین سالگرد یک اراده تأسیسگرانه میرویم که دولت-ملت برخاسته از دل قانون اساسی و اراده تأسیسگرانه ملت یکبار دیگر و به شکلی کاملاً متفاوت در معرض تهاجم کودتایی امریکا قرار گرفته است. آمریکای ترامپ اکنون فقط دولت مستقر و بالفعل را در معرض تروریسم اقتصادی و روانی قرار نداده بلکه خود نهاد دولت-ملت را هدف قرار داده است. فراتر از این، خود شهروندان ایرانی و اقلام معیشتی و پزشکی وارتباطی وبشری آنان به موضوع اصلی تحریمهای آمریکایی تبدیل شده است. به عبارت روشن تر، امنیت ملی و امنیت انسانی و امنیت زندگی آحاد ملت ماست که در مفهوم دقیق این سه کلمه بنیان تروریسم اقتصادی آمریکا را تشکیل میدهد.
به اعتقاد من تجارب تاریخی نشان میدهد، آمریکا برخلاف ادعاهای دموکراسیخواهانه برای جوامع انسانی فقط نظامهای متکی بر دولت-ملت را هدف قرار داده است. هیچ یک از کشورهای منطقه که در طول دوران پس از جنگ جهانی دوم به طور سنتی دوست و متحد آمریکا محسوب میشدهاند فرآیند دولت-ملت شدن را به آن شکل طی نکردهاند. تصادفی نیست که ترکیه به میزانی که ساختارهای دولت-ملت خود را تحکیم میکند در معرض تهاجم وتهدیدها وتحریمهای امریکا قرار میگیرد. رفتار امریکا در قبال ترکیه نشان میدهد که حامیان سنتی دولتهای کودتایی دلتنگ روزگاران سپری شدهای هستند که قانون اساسی به سفارش سرهنگان تدوین میشد و نظامیان خود را در جایگاه «قانون اساسی ناطق» میدیدند.
اکنون در پرتو اسناد تازه منتشر شده آدرباره کودتای ۲۸ مرداد فهم ما از نگاه کودتاگران به ملت ایران تعمیق مییابد. «صغیرپنداری» ایرانیان در ذهنیت کودتاگران حضوری بس نیرومند داشت. ذهنیتی که به آنها میگفت ایرانیان به چنان حدی از بلوغ نرسیدهاند که دولتی از آن خود داشته باشند و هستی ملی خود را بر یک قرارداد بنیادین بهنام قانون اساسی ومشروطیت استوار کنند. حامیان کودتا ایران را و مردم مسلمان را با یک آدرس غلط در معرض یک نفوذ بنیادی بهنام کمونیسم معرفی میکردند. بههمین جهت تلاش کردند کودتا را بهعنوان «نجات کشور» از رخنه و نفوذ کمونیسم توجیه کنند. اکنون در سال ۱۳۹۸ شوربختانه، همان ذهنیت کودتایی و صغیرپنداری ایرانیان در یک فضای متفاوت بازتولید میشود. از یکسو القائات روانی آمریکایی - صهیونیستی درصدد جدایی ملت – دولت برآمده و از سوی دیگر عدهای بعضاً با ظاهری «انقلابی» و حتی «ضد آمریکایی» برای منافع کوتاه مدت سیاسی خود بدون هیچ درک استراتژیکی با تکیه برامکانات سعی در کوبیدن دولت دارند که نمونهای از رفتار آنها در دی ماه ۹۶ به نقطه اوج خود رسید. اما نه به شکل انتقادی و سازنده که حق طبیعی هرشهروند است، بلکه به شکل بنیادی درست در همان مسیر کودتاگران آمریکایی درحال سست کردن پایه های دولت-ملت به منزله یک نهاد هستند. یعنی برای اولین بار است که میبینیم نه خود دولت و رفتارهای آن که بری از اشتباه نیست و نباید مصون از انتقاد باشد بلکه به شکل بنیادیتر درحال تضعیف آن قرارداد اجتماعی هستند که دولت-ملت ما در همه این چهل سال برآن بنا شده است.
بهنظر من، تلاشهای خارجیها و آب به آسیاب ریختن داخلیها در مجموع به مجازات رأی دهندگان و تضعیف ساختار ملت-دولت میانجامد و نه یک دولت خاص. این نوع تخریب سیستماتیک دولت فعلی به تخریب دولت-ملت به مثابه یک نهاد میانجامد. این رویکرد، یادآور شیوههایی است که سازمان مجاهدین خلق در سالهای نخست انقلاب علیه شهید بهشتی به مشی اصلی براندازانه خود تبدیل کرده بود. آنها در ظاهر امر شخصیت بهشتی و باهنر و دیگر بازوان کارآمد و نیرومند انقلاب را هدف گرفته بودند و میگفتند زمانی که ما در زندان بودیم و شکنجه میشدیم امثال بهشتی و باهنر «لمیده در کرسیهای اشرافی خود» و برای آریامهر کتاب تعلیمات دینی مینوشتند.
اما این تهاجم فقط ظاهر قضیه بود، در حقیقت چنانچه خود بعدها در عراق عصر صدام فاش کردند، ترور روانی و سپس فیزیکی شهید بهشتی بر یک تحلیل و یک عقلانیت شیطانی استوار شده بود. تحلیل این بود که بهشتی «آینده نظام» است و «تنها شانس بازسازی» و دولتسازی جمهوری اسلامی است و اگر بهشتی حذف شود نظام برخاسته از قانون اساسی نیز توان دولت-ملتسازی خود را از دست میدهد و بیآینده میشود. توانمندی استراتژیک شهید بهشتی منافقین را به وحشت افکنده بود.
شکل دیگری از دولتستیزی در ابعاد نوین خود شعبهای است از سوءظن بنیادی به جامعه و توانمندیهای آن؛ این سوءظن گاه توسط برخی فیلسوفان در قالب و ظاهری فلسفی عرضه میشود. مثلاً در آغاز دهه هفتاد نویسندهای بهنام آرامش دوستدار، از جامعهای میگفت که بهزعم او «که سیوسه سال است در قهر حکومتی تاراجگر در تمام ابعادش زیر و زبر و بیبنیاد شده است» و «مردمی روحاً و جسماً بیسیرت شده را که نه اعضای یک جامعه، چون جامعهای دیگر وجود ندارد، بلکه اشباحی سرگردان از تودههایی بیمار هستند.»
امروز نیز نه بهعنوان سخنگوی دولت بلکه بهعنوان کسی که سالها چه در زیست تجربی و چه با اعتقاد به حفظ جمهوری برخاسته ازمردم و نظام ملت – دولت به این میاندیشم که اگر همه ما در یک مفهوم جامع و قالب بزرگتر برای حفظ دستاورد ۲۸ مرداد ۵۸ در مقابل جریان سهمگینی بایستیم - که فروپاشی ایران را هدف گرفته و خصوصیات اجتماعی، فرهنگی و فشارهای اقتصادی و تحریمهای این دوره نیز تلقی زمینه برای کودتاگران ۲۸ مرداد ۳۲ را متصور ساخته -، میتوانیم با عبور از این شرایط، رابطه ملت –دولت را مستحکمتر و زمینه پیشرفت و دموکراسی را قوام بخشیم.
من فکر میکنم تخریبگری مطلق و تمام عیاری که ظاهراً سمت و سوی ضد دولتی دارد در یک برداشت غیرساده انگارانه بسی عمیقتر از آن است که فقط یک دولت خاص را هدف قرار دهد، این تخریب چنانچه در تجربه دی ماه ۹۶ دیدیم اگرچه در نخستین مرحله خود دولت را نشانه میگیرد اما بسرعت برق و باد از اهداف تعیین شده نخستین فراتر خواهد رفت.