به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ کتاب «سفرنامه ناصرِ خسرو» اثر ناصرِخسروِ قبادیانی با ویرایش جعفر مدرس صادقی بهتازگی توسط نشر مرکز منتشر و راهی بازار نشر شده است.
اینکتاب یکی از عناوین مجموعه «بازخوانی متون» است که نشر مرکز چاپ میکند. پیشتر کتابهای «ترجمه تفسیر طبری _ قصهها»، «مقالات مولانا (فیه ما فیه)»، «مقالات شمس»، «تاریخ سیستان»، «سیرت رسولالله»، «عجایبنامه»، «قصههای شیخ اشراق»، «تاریخ بیهقی» و «سیاستنامه» از این مجموعه چاپ شدهاند.
هدف از تهیه مجموعه «بازخوانی متون» تدوین مجدد متن، فصلبندی، پاراگرافبندی و یکدستکردن رسمالخط، نقطهگذاری و پیراستن بعضی عبارات معترضه بیرون از روال متون مهم مثنور ادبیات فارسی است. مراد اصلی هم از تهیه اینکتابها، خواندن متن بوده و بههمیندلیل از حاشیهپردازی خودداری شده است. جمال میرصادقی ویراستار کتاب پیشرو، معتقد است یکی از علل قهربودن خواننده روزگار ما با متون کهن، جدایی و جنبه آموزشی و پژوهشی تحمیلشده به اینمتون باشد. او میگوید وقتی فقط علما و محققین با متون کهن سر و کار داشته باشند و همانها این متون را در دانشگاهها و مدارس تدریس کنند و برگزیدههایی از اینمتون را به چاپ برسانند، هیچ خواننده آزاد و فارغالبالی تصور درست و روشنی از این متون نخواهد داشت.
ناصرخسرو قبادیانی یکی از شعرای معروف ادبیات فارسی است که نوشتههای منثوری را نیز از خود به جا گذاشته است؛ از جمله سفرنامه معروفش. ناصرِ خسرو پیش از سفرِ ۷ سالهاش به بیتالمقدس و مکه و مصر، نه شاعر بود، نه حکیم. او در سفرنامه، خود را ناصر مینامد و در قصیدهها هم که همهجا «حجت» تخلص کرده، بارها خودش را ناصر نامیده است و چندبار هم از لفظ «ناصرِ خسرو» استفاده کرده است. او کمی پس از سفرش که در مقام «حجت» خراسان به تبلیغ تعالیم اسماعیلیان برخاسته بود، چندسال را خفا زندگی کرد. وقتی هم که سرانجام سر از یمگانِ بدخشان درآورد، پیروان فراوانی پیدا کرد.
سفر ناصرخسرو با یک خواب شروع میشود. به او در خواب نهیبی زدهاند و او را بهسوی قبله فراخواندهاند. محمدِ محمودِ همدانی هم ۱۰۰ سال بعد، از آینهای حرف میزند که در خواب به او دادند و کتاب عجایبنامهاش را میگوید همان «آینه» است که در خواب به او دادند، تا نمودی باشد از «جمله عجایبِ عالم». شمس تبریزی هم، ۱۰۰ سال بعد از عجایبنامه، گفته «به حضرتِ حق تضرع میکردم که مرا به اولیای خود اختلاط ده و همصحبت کن! به خواب دیدم که مرا گفتند که تو را با یک ولی همصحبت کنیم. گفتم کجاست آن ولی؟ شبِ دیگر، دیدم که گفتند در روم است. چون بعدِ چندین مدت بدیدم، گفتند که وقت نیست هنوز.»
عناوین «سفرنامه ناصرخسرو» بهترتیب عبارتاند از:
چنین گوید ابومُعین ناصرِ خسروِ قبادیانی، به عزمِ نیشابور بیرون آمدم، از بلخ تا به ری سیصد و پنجاه فرسنگ، از خندان تا شمیران بیابانکی همه سنگلاخ، به شهرِ تبریز رسیدیم، از آنجا به شهرِ اَخلاط رسیدیم، از آنجا به مَیّافارقین رسیدیم، از میافارقین تا آمِد نُه فرسنگ است، از شهرِ آمِد به حَرّان دو راه است، حَلَب را شهری نیکو دیدم، از حلب تا طَرابُلُس چهل فرسنگ بود، از آنجا به شهر بَیروت رسیدیم، شهرِ عکّه به بلندی نهاده است، شهر طبریّه بر کنارِ دریاست، از قیساریّه تا رَمله هشت فرسنگ بود، بیتالمقدّس را «قُدس» گویند، شهریست بر سرِ کوهی نهاده، میخواستم تا مساحتِ این مسجد بکنم، سقفِ این مسجد به چوب پوشیده است، از آن درها یکی را «بابُالنّبی» گویند، صفتِ دکان و سنگِ صخره، آن جایی ست که سِیُم خانه خدای است، به شش موضع راه بر دکان است، به زیارتِ ابراهیمِ خلیل عزم کردم، به نیمه ذیالقعده از بیتالمقدس برفتیم، ترسایان را به بیتالمقدس کلیسیایی ست، این تِنّیس جزیرهایست و شهری نیکو، و ما به جانبِ مصر روانه شدیم، آبِ نیل از میانِ جنوب و مغرب میآید، اسکندریّه بر لبِ دریای روم است، قُلزُم شهریست بر کنارِ دریا، چون از جانبِ شام به مصر روند، قاهره پنج دروازه دارد، به آن وقت که رودِ نیل وفا کند، شهرِ مصر بر بالایی نهاده، شهر مصر بر کنارِ نیل نهاده است، و چه ایمن رعیّتی و عادل سلطانی، مدینه رسول شهریست بر کنارِ صحرایی نهاده، و من روی به مصر نهادم، اکنون شرحِ بازگشتن خویش به راهِ مکه، شهر مکه اندر میان کوهها نهاده است، چون از مکه به جانب جنوب روند، خانه کعبه در میانِ مسجدِ حرام، خانه کعبه به میانِ ساحتِ مسجد است، کلیدِ خانه کعبه گروهی از عرب دارند، شتر کرایه گرفتم تا لَحسا، لحسا شهریست بر صحرایی نهاده، به جانبِ بصره روانه شدیم، در بصره سیزده مَشهَد است، شهرِ اُبُلّه بر کنارِ نَهر است، عبّادان بر کنارِ دریا نهاده است، از آنجا به شهرِ مَهروبان رسیدیم، ارّجان شهری بزرگ است، از بصره تا اصفهان صد و هشتاد فرسنگ باشد، طَبَس شهری انبوه است، شهرِ تون شهری بزرگ بوده است، قاین شهری بزرگ و حَصین است، و هفت سال بود که من از خراسان رفته بودم، و ما سویِ بلخ برفتیم.
پیش از این بخشها که متن اصلی کتاب را تشکیل میدهند، «پیشگفتار مجموعه: بازخوانی متون» و «مقدمه ویراستار» درج شده و پس از عناوین اصلی هم بخش «فهرستها» آمده که دو بخش «واژهنامه» و «نامنامه» را شامل میشود.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
و از حلب تا طرابلس چهل فرسنگ بود، به این راه که ما رفتیم. روزِ سهشنبه، پنجم شعبان، آنجا رسیدیم. حوالیِ شهر، همه کشاورز و بساتین و اشجار بود و نیشکر بسیار بود و درختانِ نارنج و ترنج و موز و لیمو و خرما. و شیره نیشکر در آن وقت میگرفتند.
شهر طرابلس چنان ساختهاند که سه جانب او با آبِ دریاست _ که چون آبِ دریا موج زند، مبلغی بر باروی شهر بر رَوَد، چنان که یک جانب که با خشک دارد، کَندهای عظیم کردهاند و درِ آهنین محکم بر آن نهادهاند. جانبِ شرقیِ بارو از سنگِ تراشیده است و کُنگرهها و مَقاتلات همچنین. و عرّادهها بر سرِ دیوار نهاده. خوفِ ایشان از طرفِ روم باشد که به کشتیها قصدِ آنجا کنند.
و مساحتِ شهر هزار اَرَش است در هزار ارش، تیمهای چهاروپنج طبقه، و شش نیز هم هست، و کوچهها و بازارها نیکو و پاکیزه _ که گویی هر یکی قصریست آراسته. و هر طعام و میوه و ماکول که در همه عَجَم دیده بودم، همه آنجا موجود بود، بل به صد درجه بیشتر. و در میانِ شهر، مسجدی آدینه عظیم پاکیزه و نیکو آراسته و حَصین. و در ساحتِ مسجد، قُبّهای بزرگ ساخته و در زیرِ قبه حوضیست از رُخام و در میانش فوّارهای بر نجین برآمده. و در بازار، مَشرَعهای ساخته است که به پنج نایژه آب بیرون میآید که مردم برمیگیرند و فاضل در زمین میگذرد و به دریا درمیرود.
و گفتند که بیست هزار مرد در این شهر است. و سواد و روستاقهای بسیار دارد. و آنجا کاغذِ نیکو سازند _ مثل کاغذ سمرقندی، بل بهتر. و این شهر تعلّق به سلطان مصر داشت. گفتند سبب آن که وقتی لشکری از کافرِ روم آمده بود و این مسلمانان با آن لشکر جنگ کردند و آن لشکر را قَهر کردند، سلطانِ مصر خراج از آن شهر برداشت. و همیشه لشکری از آنِ سلطان آنجا نشسته باشد و سالاری بر سرِ آن لشکر تا شهر را از دشمن نگاه دارند. و باجگاهی است آنجا _ که کشتیهایی که از طرفِ روم و فرنگ و اَندَلُس و مغرب بیاید، عُشر به سلطان دهند، و ارزاق لشکر از آن باشد. و سلطان را آنجا کشتیها باشد که به روم و صِقِلّیه و مغرب رَوَند و تجارت کنند.
و مردمِ این شهر همه شیعت باشند. و شیعت به هر بِلاد مساجدِ نیکو ساختهاند. در آنجا خانهها ساخته بر مثال رِباطها اما کسی در آنجا مُقام نکند و آن را «مَشهَد» خوانند. و از بیرون شهر طرابلس، هیچ خانهای نیست مگر مشهدکی دو سه، چنان که ذکر رفت.
اینکتاب با ۱۳۶ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۴۹ هزار و ۸۰۰ تومان منتشر شده است.