گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، «سرخ و سیاه» رمانی است از استاندال نویسنده فرانسوی، که در نوامبر ۱۸۳۰ میلادی انتشار یافت. اگرچه استاندال، در مقدمه کوتاهی که برای آگاهی خواننده در آغاز سرخ و سیاه نوشته است، مدعی است که این کتاب در ۱۸۲۷ نوشته شده است، بنابر اشارههای خودش، احتمال میتوان داد که اندیشهٌ نوشتن این رمان را در ۱۸۱۸ در سر میپرورانده است.
«سرخ و سیاه» نخستین رمان مطرح استاندال است که در آن استاندال در نهایت مهارت دنیای اجتماعی حقیقی اطراف خود را به تصویر میکشد و به واسطه همین رمان است که واژه «واقعیت استاندالی» پس از او شکل میگیرد.
سرخ و سیاه شرح یک رویداد واقعی است در سال 1830، با تغییرات بسیار. ژولیَن سورِل، (Julien Surel) که فرزند درودگری است در «وری یر»(Verriere) واقع در منطقه ژورا، و زیر نظر آبه شِلان آموزش دیده و پرورش یافته، برای تعلیم فرزندان مردی از طبقه اشراف به نام آقای«دُورنال»(de Renel) به خانه آنها میرود.
مهدی سحابی این کتاب را به زبان فارسی ترجمه کرده و او معتقد است مولفههایی که به طور جداگانه در رمانهای پیش و پس از استاندال میبینیم، در این اثر همگی یک جا به چشم میخورد. سحابی میگوید «در این رمان اوج واقعگرایی را میبینیم، واقعیت همان چیزی است که خود استاندال تلاش کرده بدان وفادار بماند و همواره سعی کرده آن را عینا در اثر هنری خود بیاورد، اما هر چه باشد این اثر ساخته و پرداخته ذهن انسانی است و نمیتواند عین واقعیت باشد پس به نوعی «جعل واقعیت» است. «مستند» بودن نیز یکی دیگر از خصوصیات این رمان است، داستانی که بر پایه رویدادهای واقعی و حوادثی روایت میشود که نقلشان عینا در روزنامهها آمده است، هر چند خود استاندال اعتقاد داشته داستان کاملا مستند است، اما میتوان آن را به خاطر تغییر نام شخصیتها و دخل و تصرفات ذهن انسانی «نیمه مستند» دانست.» سحابی استاندال را در کنار فلوبر از رئالیستهای بزرگ میداند، کسی که روایت واقعی را وارد فضای ادبیای کرد که در آن داستانهای حماسی و تغزلی جایگاه بالایی داشتند. «سرخ و سیاه» در دو بخش روایت میشود. بخش اول زندگی ژولین، قهرمان داستان، را در روستا پیگیری میکند و بخش دوم با آمدن او به پاریس شکل میگیرد. ژولین در انتخاب بین حرفه نظامیگری و کشیش بودن مردد است.
استاندال با انتخاب این دو حرفه هم نقبی به حوادث انقلاب ۱۸۳۰ میزند و هم به درگیریهای دو فرقه مذهبی ژزوئیتها و ژانسئیست میپردازد و با روبهروی هم قرار دادن پاریس و شهرستانها به درگیریهای اجتماعی رایج آن زمان اشاره میکند. «هانری بیل» که با نام مستعار استاندال (استاندال نام شهری در کشور آلمان است و زادگاه موسس باستانشناسی مدرن، یوهان یوآخیم وینکلمان، که هانری بیل اینگونه به او ادای دین کرده است) قلم میزده از نویسندگان قرن هجده و نوزده فرانسه و یکی از پیشگامان رئالیسم فرانسه است. «صومعه پارم» و «راهبه دیرکاسترو» از دیگر آثار استاندال هستند که پیش از این به فارسی برگردان شدهاند.
در سال 1960، «کلود اُوتان لارا»(Claude Aotan Lara) با اقتباس از رمان سرخ و سیاه فیلمی ساخت، که ژرارفیلیپ در آن نقش ژولین را بازی میکرد. در فیلمی نیز که از «لاشارتروزدوپارم» ساخته شد، ژرارفیلیپ، «فابریچیودل دونگو» بود. بدینگونه ژرارفیلیپ چهره محبوب و قهرمان سرشناس سینمای فرانسه در قرن بیستم، قهرمانان ادبی قرن نوزدهم استاندال را تجسّم بخشیده است.
رمان «سرخ و سیاه» اول بار در سال ۱۳۳۰ توسط عبدالله توکل به فارسی بر گردانده شد. پس از وی عظمی عدل نفیسی (۱۳۳۵) و مهدی سحابی (۱۳۸۷) نیز این کتاب را دوباره ترجمه کردهاند.