گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، در سال ۲۰۰۶، روزنامه نیویورک تایمز، «دلبند» را بهعنوان بهترین رمان ۲۵ سال گذشته آمریکا انتخاب کرد. در سال ۱۹۹۳ موریسون بهعنوان اولین زن سیاهپوست، جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. موسسه نوبل درباره آثار تونی موریسون اشاره میکند که: رمانهای او یک جنبه ضروری از واقعیت آمریکایی را به زندگی میدهد.
همچنین موریسون نخستین زنِ سیاهپوستی است که یک کرسی به نامِ خود در یکی از دانشگاههای بزرگ آمریکا (دانشگاه پرینستون) دارد.
شخصیت اصلی رمان «دلبند» زنی سیاهپوست به نام «ست» است که به اوهایو فرار میکند اما بعد از گذشت سالها هنوز هم احساس اسارت میکند. خاطرات مزرعهای که در آن برده بود، احساس گناه مداوم به خاطر نوزادش که مجبور شده به خاطر فرار از مزرعه او را بکشد و همچنان حضور و روحش را در خانه احساس میکند.
پشت جلد کتاب دلبند، قسمتی از متن کتاب آمده است:
روی ساحل رودخانه، در خنکای یک شب تابستانی، دو زن زیر بارشی از نقره آبیفام مبارزه کردند. آنها اصلا انتظار دیدن دوباره یکدیگر را در این دنیا نداشتند و در آن لحظه همهچیز برایشان بیتفاوت بود. ولی آنجا، در آن شب تابستانی، در میان سرخسهای آبی رنگ با همکاری یکدیگر کار شایسته و خوبی انجام داده بودند. اگر قراولی از آنجا میگذشت با دیدن آن دو زن بدون آتش و بیجا و مکان و همراهی خلاف قانون یک زن برده و زن سفیدی با پاهای برهنه و موهای آشفته که نوزادی ده دقیقهای را لای لباسهایشان پیچیده بودند، آنها را ریشخند میکرد.
بخشهایی از کتاب:
من درباره زمان حرف میزدم. باور کردنش برام خیلی سخته. بعضی چیزا میرن، میگذرن. بعضی چیزا میمونن. سابق اغلب فکر میکردم که این کار حافظه خودمه. میدونی، بعضی چیزا رو آدم فراموش میکنه و چیزایی هس که هرگز فراموش نمیشن. ولی درباره جاها اینطور نیست. جاها همیشه هستن. اگه خونهای بسوزه، از بین میره ولی جای اون – تصویر اون – باقی میمونه و نه فقط تو ذهن من، بلکه بیرون از ذهن من، توی دنیا. چیزی که به یاد من میاد، تصویریه که از اونجا، از بیرون، خارج از مغزم بیرون میپره. یعنی حتی اگه بهش فکر نکنم، حتی اگه بمیرم، تصویر هرچه که کردهام، دونستهام یا دیدهام همیشه همونجا وجود داره. درست تو همون جایی که اتفاق افتاده. (کتاب دلبند – صفحه ۵۹)
-چرا؟ چرا خودتو مجبور به ماسمالی کارای اون میکنی و به جاش عذر میخواهی؟ اون دختر بزرگیه.
-بزرگی و کوچکی اون واسه من فرق نداره. «دختر بزرگ» واسه یه مادر معنایی نداره. فرزند، همیشه فرزنده. اونا رشد میکنن. پیر میشن ولی بزرگ بودن یعنی چی؟ واسه قلب من بیمعنیه. (کتاب دلبند – صفحه ۷۳)
نمیتونم زمانو به عقب برگردونم ولی میتونم گذشته رو به حال خودش ول کنم. (کتاب دلبند – صفحه ۱۱۱)
میخواستم کمکت کنم، ولی ابرها جلویم را گرفته بودند.
اینجا ابر نیست.
اگر آنها حلقه آهنی دور گردنت ببندند، با دندانهایم آن را میکنم. (کتاب دلبند – صفحه ۳۲۰)
فقط یه چیزو بهم بگو. یه مرد سیاه چقدر باید بِکِشه. بهم بگو آخه چقدر؟ (کتاب دلبند – صفحه ۳۴۸)
در سال ۱۹۹۸ فیلم این رمان با کارگردانی جاناتان دمی و تهیهکنندگی و بازی اپرا وینفری ساخته شد.
رمان «دلبند» توسط شیرین دخت دقیقیان به فارسی ترجمه شدهاست.