به گزارش برنا؛ روزنامه اعتماد نوشت: هستی انگار روح دارد. انگار زمین و هرچه در او هست، اگرچه ظاهراً بیجان است و منجمد اما گذر ایام، شبیه به آبی که مسیرش را از دل سنگ میگشاید به آن شکل و رنگ میدهد، آنرا محسوس و ملموس میکند و در کالبد بهظاهر بیجانش، حال و هوای زندگی میدمد. اینچنین است که وقتی به مکانی وارد میشویم که عمری از آن گذشته و تاریخ را زیسته، حتی در و دیوار بیجانش همگی مثل درختی تنومند با تو نفس میکشد و انگار قلبش میتپد. این مکانها زندهاند؛ هویت دارند و خود بخشی از تاریخ هستند.
«جماران» یکی از این اماکن است ؛ از آندسته مکانها که بهلطف فشردگی و انبوه حوادث و خاطرات و رویدادها و روایتهایی که به خود دیده، به موجودی زنده تبدیل شده است. موجودی که ناظر و شاهدی است بر بسیاری حادثه و رویداد کلان سیاسی، موجودی که برخی از مهمترین لحظات تاریخ معاصر سیاسی ایران را همراه با سازندگان و پیشبرندگان این تاریخ پر فراز و نشیب به زیستن نشسته و تبدیل شده به گنجیهای عظیم از اسرار و اقوال سیاست و تاریخ ایرانی.
***
نیمه اسفندماهی که گذشت و در روزهایی که همراه با تمامی اعضای تحریریه «اعتماد» سخت مشغول تهیه مطالب و ضبط و ربط امور مربوط به ویژهنامه پایان سال بودیم، خبر آمد که پیرو هماهنگیهایی که از روزهای نخست اسفند انجام گرفته بود، قرار است شامگاه یکی از چند آدینه پایانی سال را میهمان «جماران» و «یادگار امام» باشیم. ابتدا بنا بود در قامت خبرنگار روبروی سیدحسن خمینی بنشنیم و از او درباره حال و اوضاع مملکت و البته انتخابات پیشرو بپرسیم. گفتوگویی متعارف و شبیه به آنچه بارها و بارها خواندهاید. در ادامه اما وقتی به جماران رسیدیم، فضا یکسر تغییر کرد و نشستمان شد دورهمی دوستانه و گفتوگوی مطبوعاتی که در ذهن داشتیم، گپوگفتی صمیمانه؛ دیداری که بهخصوص بهلطف مکانی که در آن گردهم آمده بودیم، خاطرهای ماندگار شد برای تمامی 10، 15 نفری که آن شب فراموشناشدنی را در حسینیه جماران، در فضا و اوضاعی که نمیشد نادیدهاش گرفت و البته در حضور یادگار امام.
سیدحسن آقا همانطور که انتظار داشتیم و پیش از این، در چند نوبتی که گذرا حضورشان بودیم، صمیمی و بیآلایش بود. روحانی میانسالی در آستانه ورود به 50سالگی که روحی جوان و پرشور دارد و روحیهای خستگیناپذیر و آنطور که خود میگوید «همیشه امیدوار» و «همواره خوشبین» است.
وقتی از کوچههای باریک و قدیمی جماران گذشتیم و به ساختمان اصلی مسجد رسیدیم و منتظر بودیم تا سیدحسنآقا به جمع حدوداً 10، 15 نفرهای که برخی بهعنوان مدیران و اعضای تحریریه «اعتماد» و برخی بهعنوان دوستان و نزدیکان یادگار امام دور هم جمع شده بودیم، سیدحسنآقا وارد شد و یک به یک با همه آنان که این گعده صمیمی را ساختند، حال و احوال کرد. وقتی یادگار امام، لابهلای گپوگفت دوستانهمان که خیلی زود گل انداخت و نفهمیدیم چطور عقربه بزرگ ساعت صحن مسجد جماران از عدد 8 به 10 رسید و میرفت تا خود را به 11 برساند، به هر بهانه با کسی از جمع خوش و بش میکرد.
جمعمان هم البته جمع متفاوتی بود. بجز ما چند نفر خبرنگار و چند عکاس و تصویربردار که برخی از بچههای خودمان در «اعتماد» و برخی از دوستانمان در مجموعه «جماران» بودند، جواد امام و فیاض زاهد و البته الیاس حضرتی هم هر کدام در زاویهای مقابل سیدحسن آقا نشسته بودند و هر از گاه، نکتهای میگفتند و گوشهای از بحث را پیش میبردند.
شروع که کردیم، یادگار امام رو به الیاس حضرتی از وضع و روز مطبوعات پرسید و چه پرسشی بهتر از این برای آنکه سر درد دل مطبوعاتیجماعت باز شود.
مدیرمسئول روزنامه اعتماد از 1016 نوبتی گفت که برای شکایت های رنگارنگ و دردسرهای حقوقی، به دادگاه رفته و بعد ادامه داد: «این اواخر یک بار به دوستان گفتم من آرزو داشتم، شما مرا دعوت کنید اینجا و از من بپرسید شما که الان 20 سال عمرت را برای کار رسانه گذاشتهای، بگو چگونه میشود مرجعیت رسانه را دوباره به مطبوعات و رسانههای داخلی بازگرداند. آن دوستی که آنجا بود گفت یعنی چه مرجعیت رسانه را برگردانیم به داخل؟ گفتم الان اگر ملت بخواهند ببینند خبر صداوسیما درست است یا غلط، آنرا با خبر بیبیسی، ایراناینترنشنال یا دیگر رسانهها میسنجند. من میخواهم این روند برعکس شود و حتی اگر صداوسیما علاقهای ندارد که محل رجوع ملت باشد، رسانههای دیگر به این مسئله علاقمندند و قادرند مرجعیت رسانهای را به درون کشور برگردانند. البته ابتدا باید روی دو، سه نکته به تفاهم برسیم. شما بگویید این چند مسئله خط قرمز است، ذیل آن بروید با خلاقیت خود، کار مطبوعاتی و رسانهای انجام دهید. آن بنده خدا پرسید در آن صورت فرق شما با بیبیسی چیست؟! گفتم فرقمان که بسیار زیاد است، ما به وطنمان، به کشورمان، به انقلاب و نظام و امام تعصب و باور داریم اما علاوه بر این، اگر هیچ فرقی هم نداشته باشیم، همین که شما با یک تلفن میتوانید از بنده بخواهید توضیح بدهم، تفاوت کمی نیست. حتی لازم نیست احضاریه بفرستید. همین که زنگ بزنید و بگویید آقای حضرتی امروز بیاید اینجا، ما میآییم. بهتر از این چه میخواهید؟! اما متاسفانه دوستان چنین نگاهی به اهالی مطبوعات ندارند و بیش از اندازه و بهطرزی ناموجه نسبت به کار ما حساسیت دارند.
در ادامه یکی از حضار رو به سیدحسن خمینی پرسید که آیا اهل روزنامهخوانی هست که او با خنده گفت: «روی اینترنت». جوابی که باعث شد صحبت بکشد به بحث شیرین فضای مجازی و شبکههای اجتماعی. یادگار امام میگوید اهل فضای مجازی و شبکههای اجتماعی هم هست، البته نه بهطور مفصل اما تا حدی که فرصت داشته باشد، سعی میکند که مسائل را دنبال کند.
بحث داشت به جاهای باریک میکشید که یکی از حضار با اشاره به نقد حضرتی از نگاه بسته به اصحاب رسانه، از سیدحسن آقا پرسید که به نظرش ریشه اصلی مشکل کجاست؟ علت این بیاعتمادی به اصحاب رسانه چیست؟
پاسخ سیدحسن آقا با این جمله شروع شد که «اعتماد و بی اعتمادی نسبی است؛ نه مطلق، هست و نه مطلق، نیست». او ادامه داد: «واقعیتش دوره به دوره متفاوت است. الان نه میشود گفت بهترین دوره است نه میشود گفت بدترین دوره. البته در مجموع محدود کردن ها اثر ندارد؛ مثلا فرض کنید کتابی که تیراژش فقط 500- 600 نسخه است، با سانسور زیادی مواجه می شود، اما نسخه کامل پیدیاف آن به راحتی در اینترنت در دسترس قرار می گیرد! به نظر من این سوال که سانسور و ممیزی درست است یا غلط است؟ دورهاش گذشته است. چون خوب و بد مال وقتی است که شما امکان مقابله داشته باشید؛ ما باید برویم به سمت مدیریت موضوع. البته هر کشوری طبیعتا حوزه امنیت ملی دارد؛ اما حوزه امنیت ملی را خیلی گسترده تعریف میکنیم؛ یعنی هر مطلبی که ذره ای به یک فزد یا نهاد بربخورد میشود امنیت ملی! بعضی وقت ها هم نه، ممکن است امنیت ملی را خیلی محدودتر تعریف کنیم. ولی برای مدیریت بحث امنیت ملی اگر هم یک روزی ممیزی و بستن و سانسور درست بوده و جواب میداده الان به نظر من خیلی بحث لغوی است که بگوییم این کار خوب است یا بد. چون خوب و بد مربوط به زمانی است که کاری اختیاری باشد».
او همچنین گفت: «یکی از راههای مدیریت این فضا اعتماد به کسانی است که وقتی حرف میزنند متهم به جانبداری نباشند؛ ببینید! خانم محرز در بحث کرونا بعضی وقتها حرفی میزند که ممکن است به ذائقه حاکمیت خوب نیاید، اما وقتی چیزی که میگوید مثبت است مورد قبول واقع میشود. وقتی دیگران میشنوند میگویند راست میگوید، چون از آن طرف جاهایی سخنانی از او شنیدند که امکان نقد دارد. جامعه به رسانه ای اعتماد می کند که از نقاط منفی دفاع نمیکند و منتقد است و همه چیز را با دید ملاطفت یا به تعبیری «ماستمالیزاسیون» نگاه نمیکند.»
آنوقت بود که باز یکی دیگر از حضار از یادگار امام درباره نگاه کاربران شبکههای اجتماعی به او پرسید و سیدحسنآقا با تاکید بر اینکه در جریان مواضع مثبت و منفی کاربران هست، گفت: «بالاخره هر کسی یک نظری دارد؛ چه لزومی دارد همه از من یا شما خوششان بیاید یک عدهای خوششان میآید یک عده بدشان میآید.»
در ادامه یکی دیگر از حضار از این گفت که 42 سال پس از پیروزی انقلاب، شاهدیم که برخی شهروندان در فضای مجازی مسائلی را مطرح میکنند که نشان میدهد چندان دل خوشی از اوضاع ندارد. اینکه آرمانهای انقلاب و شعارهای پرطمطراق روزهای نخست انقلاب تا چه میزان محقق شدهاند. اینکه روحانیت که زمانی در قامت پیشگام و راهبر موج اعتراضات مردمی ظاهر شد و انقلاب اسلامی را رقم زد، امروز چه جایگاهی نزد افکار عمومی دارد. اینکه رئیسجمهوری جایی گفته ما ملتی هستیم که صبحها 40 میلیون نفریم، شبها 80 میلیون. اشارهای به زیست دوگانه شهروندان و البته اینکه همین شهروندان از درگاه و تریبون شبکههای اجتماعی بهعنوان مجاری بازتابدهنده نگاه مردم، انتقاد و اعتراض میکنند.
صحبت که خاتمه یافت، سیدحسنآقا نگاهی به جمع کرد و گفت که «بحث بسیار مفصلی مطرح شد؛ این بحثی نیست که الان به جواب آری یا نه برسد. اول باید به این موضوع را به آن توجه کنید. چرا میگویید 42 سال یعنی کل انقلاب یک روند بوده و یک حرکت سینوسی در آن نبوده؟! اگر ما در تاریخ انقلاب خیلی سینوسی حرکت کردیم، دورههایی از نظر اقتصاد و رفاه خوب بوده. اینکه تا بحثی می شود می گویند 42 سال درست نیست، مگر همه از یک طیف بودند که الان باید یک طیف جواب بدهد؟ دوره های متفاوتی بوده، مدیران مختلف آمدند و رفتند و ... اگر میخواهید اصل انقلاب و کارنامه را بگویید و مثلا بگویید هرچه الان می شود نتیجه کارهای قبلی هاست. خب مثلا چرا نمی گویید نتیجه انقلاب مشروطه است؟! مبداء را بگذارید مشروطه؛ آیا مشروطه به این طرف ما خوب بودیم یا بد؟! فکر میکنم این سوال از این جهت یک مشکلی دارد ولو اینکه سوال بسیار رایجی است. روحانیت هم یک طیف نیست. یعنی شما اگر روحانیت را میگویید مثلا فرض کنید روحانیتی داریم که روحانیت نجف یعنی آقای سیستانی هم در آن است. نمیتوانید یک طیف برای آن در نظر بگیرید. من این را قبول ندارم که همه وضع موجود نتیجه قهری یک نکته است؛ البته با شما همدلی میکنیم، چون این سوال، سوالی رایج است. اما حالا این سوال درست است یا غلط است بحث دیگری است. ولی همان هم باز جواب یکپارچهای به این صورت که بگوییم تمام این مسیر به یک جواب میرسد ندارد.»
یادگار امام توضیح داد: «الان نظرسنجی ایسپا درباره انتخاب آقای بایدن و آقای ترامپ را ببینید؛ در حالی که هر کس وارد توییتر میشد خیال میکرد ایرانیها طرفدار انتخاب ترامپاند. ایسپا میگوید که بالغ بر 63 درصد طرفدار انتخاب بایدن هستند. پس شبکههای مجازی قسمتی از جامعه را نمایندگی میکنند و از آن طرف فکر نکنید اگر کسی بگوید همه طرفدار روحانیت هستند، یعنی «همه مردم». اگر بگویید مردم مخالفند یعنی همه مردم. میتوانید درصدی بگذارید، آماری بگذارید که چقدر آمده پایین.»
او گفت: «یکی از مغالطات بسیار بزرگ که باید مراقب باشیم هیچ وقت دچار آن نشویم، لغت «مردم» است یا به تعبیر برخی در گذشته، «خلق». همه مردماند یعنی هم آن کسی که برای شما شعار میدهد و هم آنکه طرف مقابل شما شعار میدهد مردم هستند. این نیست که بگویید طرف مقابل شما حتما از پادگان آمده بیرون، پول گرفته و.. . بلکه آنها هم گروهی از مردم هستند. آن وقت از آن مغالطه اولیه خارج میشود که بگوییم یک مردم صددرصد داریم یا مثلا 99 درصد داریم و یک درصد این جور نیست؛ تازه در همانها هم ممکن است یکی با یکی مخالف باشد و آنها هم قشرهای ایجابیشان با هم نمیسازد. ولی به هر حال درست است، نمیتوانیم بگوییم با یک چالش یا بحرانی از حیث کارآمدی در مسائل مواجه نشدیم. به هر حال مشکل هست و همه هم آن را لمس میکنند ولی باز توجه کنید که در هر نقطهای که وجود دارید میتوانست به مراتب نقطه بدتری باشد و به هر نقطه خوبی هم که برسید میتوانید نقاط خوبتری داشته باشد»
سید حسن سپس در واکنش به پرسش یکی دیگر از حضار که از او خواست دیدگاهش را درباره مشکلات کشور شرح داده و بگوید به نظرش مهمترین مسائل کشور کدامند، توضیح داد: «به نظر من در خیلی از مسائل مشکل داریم، ولی نیازهای انسانی نیازهای درجه یک و درجه دو است. تا وقتی نیازهای درجه یک را حل نکنید نمی توانید سراغ نیازهای درجه 2 بروید. یعنی تا بحث معیشت اولیه (خوراک، پوشاک، امنیت و...) حل نشود، نوبت به نیازهای درجه 2 نمی رسد. یعنی نیازهایی مثل حوزه سیاست و دین و فرهنگ؛ حتی مبحث اخلاق. مسائل اخلاقی نیازهای بعد از حل نیازهای درجه یک است. وقتی نیازهای درجه یک در یک جامعهای یا برای بخش عمدهای از جامعهای جدی میشود یا اینکه از حدی که بودند تنزل پیدا میکند که دردش را احساس میکنند؛ احساس آن جامعه این است که باید نیازهای درجه یک را حل کنید؛ ولو اینکه روی کاغذ و تحلیل راه حل همان نیازهای درجه یک از حل نیازهای درجه دو بگذرد. لذا تمام افکارسنجیهایی هم که میشود الان مشکل را نیازهای درجه یک میدانند؛ مثلا بحث معیشت، بیکاری، گرانی، فقر. اما اگر به عنوان مصلحان اجتماع در مسیر اصلاح گام بر می دارید باید تلاش کنید تا به علت ها متوجه شوید و آن گاه می فهمید که علت همین اختلالات در نیاز های درجه یک، بی توجهی و اختلال در نیاز های درجه دو است. و اگر توانستید مردم را به این مهم رهنمون شوید به حل بهتر آن می رسید. و الّا پوپولیست ها با پر رنگ کردن نگاه به معلول و بدون توجه به علل خود را مطرح می کنند. اما به نظر می رسد جامعه ما و حداقل بخش بزرگی از آن این نکات را می فهمد و لذاست که حل مشکلات خود را در حل مشکلات سیاست می داند. و البته اگر دقیق تر شویم مشکلات سیاسی هم با مشکلات فرهنگی و اخلاقی رابطه علت و معلولی دارد.من احساسم این است که ما باید بتوانیم برای هر مسألهای مردم را در صحنه داشته باشیم حالا اینکه مردم وارد صحنه شوند چه عواملی دارد چه نیازهایی دارد چه پیشنیازهایی دارد این طبیعتا یکیاش بحثهای نیازهای درجه دو است. ما باید سعی کنیم خود جامعه اعتمادش به سرمایههای اجتماعی را به دست بیاورد بتواند تصمیم بگیرد و تصمیماش را اعمال کند. ضمن اینکه همه این جور موارد در نبود نهادهای اجتماعی اخیلی کار مشکلی است.»
سیدحسن آقا در ادامه وقتی یکی دیگر از حضار با استناد به یکی از اظهارنظرهای رسمی او که چندی قبل در یک جمع سیاسی مطرح شد که نسبت به حرکت بهسوی «حاکمیت یکدست» هشدار میداد، از این پرسید که نگاهش به آینده چیست، گفت: «از آن نکتهای هم که در آن صحبت پررنگ شد غرض من این نبود. اولا که حاکمیت همیشه نمیتواند یکدست باشد چون مردم آیه شریفه «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً ۖ وَلَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ»، مردم متفاوتند و متفاوت فکر میکنند. بالاخره همه که از من خوششان نمیآید؛ یک عده از من خوششان میآید یک عده هم بدشان میآید. بقیه هم همین جور است. کسی که به دنبال جلب رضایت و محبوبیت همه است آن را به دست نخواهد آورد. البته کسب محبوبیت عمومی ارزش دارد ولی نه در مقابل اینکه شما از عقاید و ارزش هایتان دست بردارید! طبیعتا آدم باید حرفش را بزند و سعی کند مردم را مجاب کند به اینکه با این عقیده همراه شوند. بحثم این است که اساسا در کشور عبور از هر مشکلی جز با همراهی اکثریت مردم ممکن نیست. یعنی این سکونی که از عدم موافقت و همدلی ایجاد میشود به قدری سنگین است که مشکلات را خیلی سخت میکند. به این جهت میگویم حاکمیت یکدست و دو دست فرع داستان است؛ اصلش این است که جامعه خودش کار را به دست بگیرد. توجه کنید که اکثریت ملاک اطاعت است نه ملاک حقیقت. یعنی این جور نیست که هر چه اکثریت بگویند درست است. اگر اکثریت چیزی بگوید من لزومی ندارد با آن هم عقیده باشم، ولی لازم است جامعه از نظر اکثریت اطاعت کند. پس ببینید راه حل مشکلات حضور اکثریت قاطع مردم است. و این ممکن نیست جز اینکه کسی بیاید که نماینده اکثریت در خواسته هایشان باشد. و فقط در این صورت است که هر مشکلی حل می شود».
اینجا بود که یکی دیگر از حضار از یادگار امام درباره نگاهش به آینده خود پرسید. اینکه وقتی از آیتالله هاشمی رفسنجانی میپرسند که راز موفقیت شما چیست، میگوید من تا 27، 28 سالگی تکلیفم با خودم روشن شد و میدانستم میخواهم چه کار کنم اما درمورد سیدحسن خمینی انگار چنین وضعی حاکم نیست؛ اینکه یادگار امام که یک دوره در انتخابات شرکت کرد و ردصلاحیت شد، چه برنامهای در آینده دارد و حتی اینکه آیا آنطور که رسانهها طی ماههای گذشته به دفعات نوشتهاند، او قصد دارد وارد انتخابات ریاستجمهوری شده و اعلام کاندیداتوری کند؟
سیدحسن آقا اما درحالی که تلویحاً نشان داد تمایلی به کاندیداتوری ندارد و گفت که به این مسئله فکر نکرده، گفت: «اینکه جامعه نسبت به هر کنشگر سیاسی جامعه چه تلقی دارد، حق جامعه است. البته افراد هم مطابق ذائقه خودشان عمل میکنند، به اجبار که نباید کسی کاری بکند. اگر احیانا احساس کند فایدهای دارد، نفعی حاصل میشود، آنکار را انجام میدهد. اما اینکه فایده دارد یا نه، بحث دیگری است».
او سپس در پاسخ به پرسشی دیگر مبنی بر اینکه آیا «مأموریت مشخصی برای خود تعریف کرده یا نه و چه برنامه ای دارد، گفت: «برنامهام این است که با شما صحبت کنم(با لبخند). هر کسی نسبت به پیشینه خود یا باورهایی که دارد، برنامهای دارد. حالا ممکن است یکی بسیار فردگرایانه یا بهتعبیری اگوییستی نگاه کند یا اینکه تلقیاش مقداری وسیعتر باشد. یک روایتی از امام صادق(ع) هست که از حضرت میپرسند حد بیماری برای روزهنگرفتن چیست؟ (ما حدالمرض الذی یجوز معالافطار). ایشان می فرمایند، الانسان علی نفسه بصیره. این آیه قرآن است. اینکه انسان خود تشخیص میدهد که در هر شرایط، حرف زدن به نفع اوست یا حرف نزدن. درباره اینها طبیعتا باید در صحنه تصمیم گرفت. ضمن آنکه من نمیگویم هر کاری که قبلا انجام دادهام، درست بوده است. توجه بکنید چیزی که عدالت لازم دارد، عدم گناه است، نه عدم خطا. عدم خطا مختص عصمت است، چهبسا آدمهای عادل خطایشان از آدمهای فاسق بیشتر باشد؛ این که تا انتقادی به کسی میکنی، میگویند ایشان فردی عادل است، مغالطه است. عادل کسی است که عمدا گناه نکند، حال آنکه ممکن صد پله از هر آدم فاسقی بیشتر اشتباه کند؛ مسئله این است که معیار عدالت چیست؟! معیار عدالت عدم گناه است. عدم خطا معیار عصمت است. از طرفی افراد حب و بغضهایی هم دارند قرار نیست بنده از هر آنچه در گذشته انجام دادم، دفاع کنم. معقول نیست. اما به هر حال صحنههایی بوده و مطابق شناختم از فضا تصمیم گرفته و عمل کردهام؛ حالا غلط بوده یا درست یا حتی این ادعا در آنجا صادق است یا نه، نمیدانم.»
در ادامه این گعده دوستانه درپی پرسش یکی دیگر از حضار درباره دوگانه «اسلام انقلابی» و «انقلاب اسلامی» و اینکه منظور بنیانگذار جمهوری اسلامی، کدامیک از این دو بوده، سید حسن گفت: «واژهسازی راحت است اما به نظرم این سوال چندان پرسش دقیقی نیست.» او در واکنش به اینکه شهید مطهری به این پرسش پاسخ گفته، توضیح داد: «بله، اما باید سوال را شرح دهیم و باز کنیم تا پاسخ بدهیم. نکته مهم این است که ما الان در جمهوری اسلامی هستیم، یعنی در جامعه ما هر سه بعد انقلاب، اعم از انقلاب تاریخی، انقلاب سیاسی، انقلاب اجتماعی واقع شده و دیگر کسی نمیخواهد انقلاب کند؛ پس اینکه انقلاب دائما در حال حیات یا دائما در حال تکرر است، به این معنا نیست که باید هر لحظه بههم بریزیم و از نو بسازیم. اما آرمان انقلاب ممکن است اسلام انقلابی باشد؛ لذا میگویم این سوال یک مقداری باز بکنیم انقلاب اسلامی یا اسلام انقلابی یعنی چه؟!»
اینجا بود که یکی دیگر از حضار با اشاره به بحث وسیله و هدف، توضیح داد که انقلاب اسلامی یعنی ما انقلاب میکنیم که اسلام حاکم شود. اما بحث اسلام انقلابی متفاوت است. یعنی سعی کنیم بهوسیله اسلام، انقلابیگری کنیم.
یادگار امام هم گفت: «بسیار خوب، پرسش روشن شد. حتما برای هر مسئلهای حالا میخواهد انقلاب باشد، ضدانقلاب باشد یا هر بحثی، اینکه از اسلام استفاده ابزاری کنیم، نادرست است؛ کسی نمیگوید این کار درست است، حتی کسی که این کار را انجام میدهد، هیچ وقت نمیگوید ما از اسلام، استفاده ابزاری میکنیم. شبیه به بحث افراط و تفریط است؛ همه خود را در نقطه تعادل میدانند. لذا این تعریفی که درباره اسلام انقلابی گفتید، اگر منظورتان این است که ما برای آرمانهای انقلابیمان از اسلام سنگر بسازیم، خب قطعا غلط است. نه از اسلام، شما اگر از اخلاق هم سنگر بسازید، غلط است. از ملت هم سنگر بسازید، غلط است و حتی از خودتان هم سنگر بسازید، غلط است. از دیگرسو، اینکه بیاییم اهداف و آرمانهای انقلاب را با اسلام تطابق دهیم، درست است. سوالتان بیرودربایستی سوال گنگی است.»
اینجا بود که باز یکی دیگر از حاضران با اشاره به شق دوم این دوگانه، پرسید: «به نظر شما آیا اهداف انقلاب اسلامی محقق شده و تحقق این مهم با خود آسیبی دربرنداشته؛ بحث وسیله قرار دادن اسلام بهکنار. تا چه میزان آرمانهای انقلاب محقق شده است؟» سیدحسن خمینی نیز پاسخ گفت: «خب، هیچکس نمیگوید 100درصد محقق شده است. بله در بسیاری از بخشها محقق نشده است. بگذارید طور دیگری بحث را پیش ببریم. مثلا انقلاب کارگری یعنی چی؟! میگویند یک روز لنین از خیابانی در وین میگذشت، بسیار هم خوشلباس و به قول امروزیها شیک و لاکچری بود. یک نفر رسید، خطاب به او گفت مردک! تو با این سر و شکل میخواهی حقوق طبقه کارگر را مطالبه کنی؟! لنین گفت بله، من میخواهم تو شبیه به من بشوی، نه اینکه من شبیه به تو بشوم. حالا این جمله درست یا غلط، بهکنار. اما بحث این است که اساساً انقلاب کارگری یعنی چه! یعنی کارگرها، رییسجمهوری بشوند. فرض بفرمایید یک کشور 50 میلیون کارگر دارد، نمیشود که 50 میلیون نفر، همه وزیر و وکیل باشند. یا در بحث حقوق زنان نمیشود که همه زنان رئیسجمهور شوند.»
اینجا بود که کسی که سوال را مطرح کرده بود، با خنده گفت که «همه نه، یک نفر کافیست. اصلاً فقط به استادیوم ورزشی راهشان بدهند؟» و وقتی یادگار امام گفت «بگذارید پلهپله جلو برویم و همه قرار نیست مدیر شوند»، سوال را اینطور ادامه داد که «خوب است شما چندان کار اجرایی نکردید. اما نگاهتان کاملاً مدیریتی است؛ بحث حقوق زنان که صرفاً حضورشان در مناصب سیاسی نیست.» آنگاه وقتی یادگار امام با نوعی حیای مختص به خود گفت که میخواسته سوال را تشریح کند، فردی که سوال را مطرح کرده بود، در تکمیل پرسش خود گفت: «منظور این است که به حقوق مدنی زنان احترام بگذاریم.»
آنگاه یادگار امام گفت: «احسنت. پلهپله. پس کسانی که میگویند آقا برویم سراغ حقوق جوانان یا مثلا به جوانان میدان بدهیم؛ یعنی ببینیم مشکل شان چیست، درد طبقه کشاورز چیست، درد زنان چیست، چه جاهایی احساس میکنند که دارای حقوق برابر یا حقوق لازمه نیستند و سعی کنیم که این مسائل حل شود. البته که همه از کارگر تا کشاورز و از زن تا مرد باید شانس و فرصت تعالی در هرم منزلت اجتماعی را داشته باشند. ولی حکومت جوانان و یا زنان و... حکومتی است که به آرمان و خواسته های آنها توجه دارد و برای حل مشکل آنان برنامه می ریزد. درد جوانان در این کشور چیست؟ در زمان انقلاب علاوه بر اینکه پدیدارآورندگان انقلاب جوان بودند، انقلاب هم آرمانهای جوانان را نمایندگی میکرد، آرمانهای جوانان آن وقت چه بوده؟ استقلال، آزادی، نفی استبداد، نفی سلطنت، نفی هر نوع وابستگی، نفی خودکامگی. این آرمانها انواع متعددی دارند اما یکی از بخشهای بسیار مهم، بحث عدالت در حوزههای مختلف است؛ عدالت سیاسی، عدالت اقتصادی، عدالت اجتماعی. همینطور یکی از بحثهای مهم بحث فقرزدایی است یا یکی دیگر از بحثها استقلال سیاسی کشور است. یعنی اینکه کشور نباید زیر بیرق غیر باشد. یکی از آرمان بزرگ انقلاب، بحث استقلال کشور است اما غلط یا درست، کسی توجه نمیکند. این یکی از دردهای جامعه ایران است که بسیار هم درد تلخی است. استادان تاریخ میگویند نطفه مشروطه ما در سفارت انگلیس بسته شد و این خیلی بد است. در این کشور هر کاری میخواست انجام شود، حتما باید با یک قدرت خارجی هماهنگ میشد. این یکی انگلوفیل بود، یکی روسوفیل، بعدها هم که آلمانوفیل شدند؛ یعنی همواره نگاهها به بیرون مرزها بوده. اینکه ما امروز به راحتی از موازنه منفی صحبت میکنیم، بحث کمی نیست. یک روزی در مجلس مصدقها و مدرسها وقتی بحث موازنه منفی را مطرح میکردند؛ اصلا باور نمیشد. میگفتند یکی بده، یکی بگیر زندگیات را بکن. بحث عزت بسیار مهم است. مبارزه با امریکا چیزی نیست که به جامعه تزریق کرده باشند، این یک احساس حقارت است که با این واکنش بروز مییابد.»
اینجا بود که فرد سوالکننده گفت: «حاجآقا، راستش برداشتم از این صحبتهای شما این است که علیرغم مشکلاتی که هست، نقاط مثبتی هم در همین 42 سال وجود داشته است. مثلا بحث قدرت منطقهای که بسیار تکرار میشود. اما از آن طرف میبینیم که مردم ناراحتند و این نیز قابلکتمان نیست. مردم ناراضیاند و مشکل اینجاست که با هر شیوهای خواستند اعتراض کنند، به در بسته خوردند. در حالی که اعتراضشان را کاملا مسالمتآمیز بیان کردند اما واکنش خوبی ندیدند. اولاً مردم چطور اعتراضشان را مطرح کنند. ثانیا اینکه آیا قبول دارید این مسیر توسعه و پیشرفت، درست طی نشده و با رشدی نامتوازن مواجهیم؛ دلیل این رشد نامتوازن چیست؟» نکتهای که موردتایید یادگار امام قرار گرفت و او با تعبیر «رشد کاریکاتوری» وجود این نقیصه را تایید کرد و وقتی سوالکننده خواست که توضیح دهد که چه باید کرد، گفت: «باید جلویش را گرفت.» همینطور وقتی پرسید «چه کسی باید جلویش را بگیرد»، اضافه کرد: «خود شما. همه!»
همینجا یکی دیگر از حضار وارد بحث شد و گفت: «حاجآقا ما که توانش را نداریم. اما شما با بدنه قدرت حشر و نشر دارید، بالاخره رفت و آمد میکنید. محترمید. منِ شهروند، منِ روزنامهنگار، منِ مردم عادی، اگر بخواهیم حاکمیت را امر به معروف و نهی از منکر کنم، بدون اینکه تبدیل به سوژه امنیتی یا سیاسی بشوم، باید چکار کنم؟ آیا اصلاً از چنین حقی برخورارم؟»
سیدحسن خمینی نیز گفت: «گفتی محترم. یاد این شعر حافظ افتادم که «من ارچه در نظر یار خاکسار شدم / رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند» ببینید باید به یک نکته توجه کنید. شما از ابتدا با گارد بسته وارد شدید. هزار ایراد وارد است اما مسئله این است که شما چه انتظاری دارید، یعنی میخواهید چه کار کنید که الان نمیکنید. بسیاری از کارها در حال حاضر انجام میشود. بسیاری از امتیازات وجود دارد و واقعیتها و اسناد فراوانی وجود دارد. ضمن اینکه این یک حرکت اجتماعی است.»
باز یکی دیگر از حضار وارد بحث شد و گفت: «مسئله این است که وقتی یک کنشگر سیاسی انتقاد میکند، واکنش منفی میبیند؛ مردمی که در خیابان مثلا در ماجرای افزایش قیمت بنزین و آبانماه 98 مشکل معیشتی داشته و بحثشان به هیچ عنوان سیاسی هم نبود، وقتی دست به اعتراض مسالمتآمیز میزنند، واکنش منفی میبینند. سوالم این است که راهحل عبور از این شرایط چیست؟ چه باید کرد؟ قبول دارید که گرایش به مشارکتجویی در بخشی از حاکمیت وجود ندارد؛ حاکمیت چه کار باید کند؟» سید حسن خمینی پاسخ داد: «اعتراض مثل هر رفتار دیگر -چه رفتار فردی و چه رفتار جمعی- قواعدی دارد. بهترین راه اعتراض در جامعه پیش رفته نافرمانی مدنی است. که باید به حد ضرورت باشد. و البته همین هم نباید به افراط کشیده شود. پس اصل اعتراض حق است ولی افراط نه. حالا بیاییدیک واژهای را تعریف کنیم. افراط، یعنی چه؟ ما هم در حوزه عقیده، افراط داریم، هم در حوزه عمل. افراط گاه در حوزه عقیده و به تبع آن در حوزه تقنین مطرح می شود و گاه در حوزه عمل و اجرا. افراط در حوزه تقنین عبارت است از دوری از انصاف و در حوزه عمل عبارت است از دوری از عقلانیت عملی. توجه کنیم که یکی از تعاریف عدالت انصاف است و این در همه متون دینی هم آمده که عدالت به این معنا همان قاعده طلایی و اخلاق قاعده نقره ای است. یعنی مسئلهای را مطرح کن که اگر خودت در جایگاه مقابل باشی، حاضر باشی علیهات بگویند. یعنی منِ حسن، اگر آخوند نبودم، نوه امام نبودم، منتسب به حکومت نبودم و منافعی نداشتم، آیا باز هم همین حرفها را میزدم یا نه. بحثم در حوزه تقنین است. کاری به اجرا ندارم. در بحث دیگر باید پرسید اگر شما مرد نبودید، باز همین حرف را راجع به زنان میزدی؟ مثلا شما میگویید زنان سربازی نروند، ولو آنکه اگر ما هم زن بودیم، باز میگفتیم نروند. ممکن است بگویید به نفع جامعه است که این ممنوعیتها برای مردها و این ممنوعیتها برای زنان باشد. این میشود عدالت به مثابه انصاف، ملاک افراط در حوزه اندیشه عدالت به مثابه انصاف است. اما در مقام عمل افراط یعنی خروج از عقلانیت. عقلانیت عملی یعنی اینکه میزان هزینهای که میکنید کمتر از میزان فایدهای باشد که برمیدارید. اگر کاری فایدهاش از هزینهاش یا کمتر یا با آن مساوی باشد، کار عقلانی نیست. مثلا میخواهید الان یک کاری بکنید که این قانونی الان برقرار در کشور برداشته بشود. قانون اشکال دارد و الان دو راه برای تغییرش دارید که پرهزینه است یکی کم هزینه. اگر راه پرهزینه را رفتید میشود افراط. چون عواملی هست که هزینه و فایده را اینجا تغییر میدهد ممکن است من و شما در مصداقی که به آن میرسیم هم عقیده نباشیم. یعنی من هزینه را در قیاس با منافع، زیاد می دانم و شما کم. یا مثلا شما کند بودن را هزینه ساز می دانید و من نمی دانم و عوامل دیگر. ضمن اینکه باید توجه داشت که ممکن است یک قانون از آن جهت افراطی باشد که اگر مبنای عمل واقع شود هزینه اش از نتیجه اش بیشتر است و ممکن است یک عمل از آن جهت افراطی باشد که ریشه در یک عقیده افراطی دارد».
او سپس گلایه کرد: «انصاف گم شده امروز ماست. اگر کسانی که در مصدر امور هستند یک لحظه فکر کنند که اگر رقبای آنها جای آنها بودند و همین رفتاری که با ایشان می کنند را با خودشان می کردند فکر می کنم در رفتار امروزشان تجدید نظر می کردند.
شما در همین رقابت های انتخاباتی ببینید. یک طرف از الان در حال آماده کردن ستاد است. طرف مقابل اصلا نمی داند که نهادهای نظارتی آیا او را تأیید می کنند؟ آیا تا آن روز امکان تحرک انتخاباتی به او می دهند؟ آیا اصلا اجازه حضور به آنها می دهند. یا به تعبیر عرب ها «لدوا للموت و ابنوا للخرابی» هستند. یعنی به دنیا بیایید برای مردن و بسازید برای خراب شدن. لازمه انصاف هم آن است که سعی کنیم خود را جای دیگران و مخالفین خود بگذاریم. به همین جهت عالمان اخلاق به تقویت قوت تخیل تأکید دارند».
سیدحسن خمینی اضافه کرد: «در واقع دو مساله است. وقتی میگویید آیا کسی میتواند اعتراض کند، من میگویم این مساله، مساله بسیار متمایزی است. مطلقانگاری نکنید. اولا بخشی از معترضین جوانان عدالتخواه هستند که برای اعتراضشان هزینه نمیدهند و هرچه بخواهند به همه میگویند. درمورد بخشهای دیگر جامعه که اعتراض میکنند هم باز درصد دارد؛ یعنی یک جاهایی مواردی هست که ممکن است و مواردی نه. دوره زمانی هم موثر است، یعنی ممکن است در دورهای نتوانید انتقاد کنید چون به تریج قبای فلان قاضی برمیخورد. الان قوه قضاییه دُز حساسیت را پایین آورده است. پس این هم یکسان نبینید. نکته بعدی این است که بنده اصلا مدافع وضع کنونی نیستم که شما الان مرا بردهاید گوشه رینگ و فکر کردید من مدافع هر آنچه رخ میدهد، هستم. ممکن است اگر من هم شروع کنم، به اندازه شما درد دل داشته باشم. من فقط یک نکته دارم مراقب باشید که میزان انتقاداتتان به یأس نکشد/ فکر نکنید هیچ کار نمیشود کرد. اگر نمیشود پس اصلا نباید حرفی بزنیم. پس ما معترضیم ولی باید تلاش کنیم راه آن را هموار کنیم. البته برای هر نفر به تنهایی هزینه سنگین است، اما اگر متن جامعه خواستار چیزی باشد لاجرم واقع می شود. مگر در موارد متعدد نشده است. بیا سوته دلان گرد هم آییم...».
اینجا باز یکی دیگر از حضار به اشاره به تحرکات کاربران شبکههای اجتماعی و آنچه زیر پوست جامعه در فضای مجازی میگذرد، گفت: «بگذارید بحث را طور دیگری ادامه دهیم. یک اصطلاحی طی سالهای گذشته بهخصوص در فضای مجازی و البته فضای سیاسی مصطلح شده بهعنوان «براندازان» درواقع طیفی از کاربران فضای مجازی و البته شهروندان واقعی این مملکت که منتقد وضع موجودند. میخواهیم از شما بهعنوان بازمانده بنیانگذار انقلاب اسلامی بپرسم که احساس شما چیست وقتی میبینید کمتر از نیم قرن پس از پیروزی انقلاب، چنین طیفی سربرآورده؟ واکنشتان به این بخش از جامعه چیست و فکر میکنید باید با آنان چهکار کرد و چه پاسخی به آنها دارید؟»
یادگار امام در واکنش گفت: «بحثی که وجود دارد این است که آیا این براندازی ایدئولوژیک است یا براندازی احساسی است. طبیعتا بسیاری از وضع موجود ناراحتند اما وقتی در ادامه وارد تصمیمگیری میشوند، آیا واقعا برانداز هستند؟ به نظر میرسد عدهای عصبانی هستند. ما باید به یک نکته توجه کنیم؛ اولا اینکه ما حق دشنام نداریم، نه حکومت به مردم، نه مردم به حکومت و نه مردم به مردم. توهین هم از اساس ناموجه است و هیچکس حق ندارد به دیگری توهین کند. ولی کسی که عصبانی است و توهین میکند، خیلی فرق میکند با کسی از سر خوشی و زیاده خواهی توهین میکند. توجه کنیم که امروز در اثر راحت تر شدن ارتباطات، بعضا بی ادبی ها بیشتر است. البته اصطلاحا همه فحش خورشان هم بهتر شده ولی خدای نکرده نباید بی ادبی در میان ما بیشتر شود. مردم ایران مردم مودبی بوده اند. نکند به نوعی فروکاهش اخلاقی مواجه شویم».
سیدحسن خمینی همچنین وقتی یکی از حضار گفت که «میگویند هر ملتی حاکم سرنوشت خود است»، توضیح داد: «حتما. شما باید به این قضیه توجه کنید که هیچ وقت به یک جامعهای نمیرسید که صددرصد با حاکمیتش موافق باشد. فردا صبح لائیکهای صددرصد ضد وضع موجود بیایند، یکسری مذهبی هم هستند که مخالف آنان باشند. اما باید فکری برای این وضع کرد. هر حکومتی باید امکان دست به دست شدن قدرت توسط مردم را فراهم کند. بحث گردش نخبگان نیست، گردش ایدههاست. البته معتقدم با توجه به جامعه مذهبی ما، هیچ وقت جریانی که با مذهب ستیز میکند، حداقل در چشمانداز فعلی به نتیجه نمیرسد و نمیتواند اکثریت را به دست بیاورد. ولی اینکه حالا به اکثریت نمیرسد، پس حقی برای حرف زدن ندارد هم درست نیست. اما آیا چون محق است، در عین حال حق دارد که توهین کند؛ نه! آیا چون حقی ندارد، باید ساکت باشد؛ باز هم نه، باید حرفش را بزند!»
بحث از لزوم بازنگری در قانون اساسی هم در بخشی از این گعده دوستانه به مباحث پرتعداد این گپوگفت اضافه شد. هرچند پاسخ سیدحسن خمینی این بود: «به نظر من قانون اساسی کاملا ظرفیت تامین دارد. البته هر چیزی نیاز با بازنگری دارد. اما به نظر من اگر به همین قانون اساسی درست عمل شود، ظرفیتش را دارد. حالا این که ممکن است کسی ایرادی را مطرح کند، بحث دیگری است. هیچ تضمینی وجود ندارد شما در یک نظام 100 درصد جمهوری، صدام نداشته باشی. قانون اساسی عراق جمهوری بود که صدام از آن بیرون آمد. بحث تفسیر قانون هم مهم است که باید به نفع مردم باشد.»
اما شاید یکی از جذابترین لحظات و دقایق این نشست صمیمانه، آنجا بود که بحث بهسوی ماجرای ردصلاحیت سیدحسن خمینی در انتخابات مجلس خبرگان با نظر شورای نگهبان رفت. آنجا که یادگار امام در واکنش به اینکه پس از ردصلاحیت چه حسی داشته، گفت: «هیچ!» پاسخی که باعث شد حضار، آنهم در آن فضای خاص به یاد پاسخ تاریخی امام به خبرنگاری بیفتند که در هواپیمای بازگشت به تهران از ایشان درباره احساسشان سوال کرده بود. اما یکی دیگر از حضار از تفاوت این دو رویداد گفت و تاکید کرد امام آمده بود که حق مردم را بگیرد و شاید طبیعی بود احساس شخصی نداشته باشند. او با این توضیح از یادگار امام پرسید که آیا از ردصلاحیتش متعجب نشده و جالب آنکه پاسخ سیدحسن خمینی منفی بود؛ «خیر!»
اما اگر پاسخ سیدحسن خمینی به پرسشهایی درباره ردصلاحیتش بهغایت مختصر و مجمل بود، وقتی از او درباره ردصلاحیت آیتالله هاشمی پرسیدیم، انگار تازه نطقش باز شده باشد، گفت: «از آن ناراحت شدم. البته آن را هم میدانستم. به خود آقای هاشمی هم گفته بودم. وقتی ایشان ثبتنام کرد، روز شنبه بود. من قم بودم. همسرم بنده را از خواب بیدار کرد و گفت بیدار شو! گفتم چرا؟ چه اتفاقی افتاده؟ گفت چنین شده است.» او روایت کرد: «یادم نمیآید چند روز فاصله بود از ثبتنام آقای هاشمی. من رفته بودم مشهد. فکر میکنم یک شهادتی بود یا یک مناسبت در ماه رجب. 13 رجب شاید. رفته بودم مشهد. اتفاقا زمینی با ماشین رفتیم و خیلی سریع هم برگشتیم. پنجشنبه برگشتیم. جمعه بعدازظهر رفتم پیش آقای هاشمی به ایشان گفتم حاجآقا شما را رد میکنند. گفت چطور؟! گفتم تلقیام این است که موج اجتماعی آنقدر قوی است که نمیتوانند تحمل کنند. آقای هاشمی هم گفت هرچه شد، شد. خلاصه من رفتم قم. دوشنبه بعدازظهر بود که خبر دادند. من سهشنبه را در قم درس دادم. چهارشنبه را تعطیل کردم. شب سهشنبه بد خوابیدم، صبح بیدار شدم، نماز خواندم، زنگ زدم به تهران و به دفتر گفتم که به حاجآقا بگویید من میروم آنجا. درسم که تمام شد، راه افتادم یادم هست برای اینکه در مسیر تمرکز کنم، یک جدول در ماشین حل کردم. میخواستم ذهنم را متمرکز کنم روی جدول. فکر میکنم سودوکو بود. خلاصه رسیدم دفتر آقای هاشمی. ظهر بود. آقای هاشمی خیلی راحت بود. فکر کردم ناراحت و مضطرب باشد اما خیلیخیلی آرام بود. نشسته بود. با هم ناهار خوردیم، ناهار مجمع. فکر میکنم سبزیجات بود؛ مثل کلم و هویج. چیز بیخودی بود. شاید هم خورش بود. در ذهنم اینطور نقش بسته که کلم بود. رنگی تعریف میکنم که خوشگل شود. خلاصه رفتم و ایشان مشغول نوشتن بیانیه شدند. هنوز رادیو اعلام نکرده بود. گفتم حاجآقا من نوشته را میبینم. شما تشریف ببرید بالا، میآورم خدمتتان. گفت عیبی ندارد. نوشته را برداشتم که متن تندی ننویسد. چون معتقد بودم با اینکه آقای هاشمی را رد کردند، ولی پیروز انتخابات، آقای هاشمی است. تلقی من این بود که آقای هاشمی میتواند. خلاصه آمدم و گفتم شما «پرزیدنت میکر» بشوید؛ آقای هاشمی با خنده گفت یعنی «چیچی میکر»؟! گفتم یعنی میتوانید رییسجمهوری بعدی را بسازید. خلاصه گفتم بعد از نماز مغرب میآیم خدمتتان. آمدم جماران. بعد از ساعت 8 رفتیم که اخبار 20 و 30 اعلام کرد آقای هاشمی رد شده، آن لحظه من پیش ایشان بودم. نشسته بودیم که دیدم از بالا خانمشان دارد میگوید آقای شیخ اکبر تبریک میگویم! رد کردند شما را! با عصبانیت هم میگفت. با عصبانیت گفت من که خیلی خوشحالم! آقای هاشمی به ایشان گفت بله پیداست! ولی واقعا من تا حال جایی نگفتم، واقعاً آقای هاشمی آرام شده بود. ایشان خیلی آدم بزرگی بود. آقای هاشمی آدم بسیار بسیار تجربهدیدهای بود. من بسیار از ایشان یاد گرفتم. در 10 سال آخر عمر آقای هاشمی، من تقریبا هر هفته ایشان را میدیدم. هم همسایه بودیم، هم اینکه ما از بچگی همواره خدمتشان میرفتیم. من بیتعارف میگویم، آقای خامنهای هم واقعا یک حالت متفاوتی برای ما نوجوانان دهه 60 داشتند. اصولا این دو بزرگوار، یک طور دیگری از عظمت دارند. این دو بسیار شخصیتهای بزرگیاند. همان هفته قبل که رفته بود برای ثبتنام، واقعا احساس میکردم که کمرش خم شده. آنقدر از این بار سنگین، احساس مسوولیت میکرد. میگفت من این حجم از اعتماد مردم را چطور جبران کنم. این عبارتش است. میگفت مردم از من توقع دارند یک شبه کارها را حل کنم. وقتی ردصلاحیت شد، واقعا آرام شد. من بدون اغراق میگویم آقای هاشمی وقتی رد شد، احساس کردم حس دوگانهای دارد. یک حس دوگانه داشت که هم ناراحت بود، هم خوشحال که بار مسوولیت از او برداشته شد.
ما خیلی ناراحت بودیم روز سهشنبه بود. روز چهارشنبه دوباره رفتم. اتفاقا با خانواده رفتیم خدمتشان. من یک نامهای نوشته بودم در مورد رد صلاحیت آقای هاشمی که قبلتر داده بودم به رسانهها. وقتی رسیدیم، ایشان هنوز نامه را ندیده بود. گفتم یک نامهای نوشتم. گفت بروم بخوانم. رفت بالا. پنجشنبه آقای روحانی رفت پیش ایشان. من به ایشان گفتم، تصمیم شما چیست؟ میخواهید بگویید شرکت کنند یا نکنند؟! چون دو نفر واقعا محکم بودند که تحت هر شرایطی انتخابات بماند؛ یکی آقای خاتمی یکی آقای هاشمی. در آن شرایط که تقریبا همه کنشگران سیاسی معتقد بودند نباید در انتخابات باقی ماند، این دو تاکید داشتند که باید شرکت کرد».
ساعت از 10 میگذشت و سیدحسن آقا از همان ابتدای شب گفته بود که شب باید به سمت قم برود تا برای کلاس صبح فردا آماده باشد. با این حال اما سر صبر و حوصله همچنان مشتاق گفتوگو با جماعتی بود که شاید جز چند نفر، همگی از او کوچکتر بودند. یکی از حضار رو به یادگار امام گفت که آیا درمورد خودش هم میدانسته که ردصلاحیت خواهد شد و او گفت: «دانستن به آن معنا که خب نه! نمیشود گفت اما اطمینان داشتم چنین خواهد شد.»
آخرین سوال از سیدحسن خمینی و متعاقباً پرسش از آینده بود. آن جا که یادگار امام در پاسخ گفت: «من کلا آدم خوشبینی هستم؛ خوشبینی مخالف واقعبینی نیست و به اصطلاح مغایرتی با هم ندارند. کسی که نیمه پر لیوان را میبیند، واقعبین است. کسی هم که خالی را میبیند، واقعبین است. خوشبینی و بدبینی هر دو نوعی از واقعبینی است و من کلا آدم خوشبینی هستم. آدم امیدواری هستم. ممکن است بگویید بیش از حد امیدواری. اما واقعیت این است که من کلا آدم خوشبینی هستم. لذا معتقدم هیچ وقت نباید از لطف خدا مایوس شد. آقای هاشمی اعتقاد داشت باید به فهم عمومی مردم اعتماد کرد و این را شاید از امام یاد گرفته بود. یعنی جاهایی ممکن است اگر درست صحبت کنیم، نمیگوییم صدرصد، ولی یک جاهایی ممکن است به میدان بیایند و کاری بکنند.
من هیچ راه حلی برای مشکلات کشور جز همراهی عموم مردم نمی بینم. اگر مردم با اکثریت بالا حامی دولتی باشند و آن دولت قدر مردم و اعتماد آنها را بداند هم عزت مندانه مشکلات جهانی را حل می کند و هم مشکلات داخلی را. به همین جهت معتقدم از هر چیزی برای کشور حیاتی تر فراهم کردن زمینه های یک انتخابات پرشور و مردمی است. و شرط اصلا آن این است که جناح ها و سلایق مختلف در انتخابات نماینده داشته باشند. ایران و انقلاب متعلق به همه مردم ایران است. اینکه گروهی به جای مردم تصمیم بگیرند و متولیانه به جای مردم تصمیم بگیرند فاجعه است.
شما تلاش کنید که آنچه واقعیت است، آنچه عقیدهتان است، بگویید. حالا نشد هم نشد. کسی هم نذر نکرده تا ابدالآباد مثلا بنده روی این صندلی بنشینم. خلاصه اینکه خیلی دل به چیزی نبندید، ولی هرچه را حقیقت می دانید به مردم بگویید. رفیق شما کسی است که در آینده بگوید، «دیدی گفتم؟»، نگوید، «می خواستم بگم»!».